๑۩۩๑ آدمیـت ๑۩۩๑ | ||
|
آدمها عاشق ما نمیشوند ، آدمها جذب ما میشوند . در لحظهای حساس حرفهایی را میزنیم که شخصی نیاز به شنیدنش داشته در یک لحظه ی حساس طوری رفتار میکنیم که شخص احساس میکند تمام عمر در انتظار کسی مثل ما بوده ! در یک لحظه ی حساس حضور ما ، وجودِ شخص را طوری کامل میکند که فکر میکند حسی که دارد نامی جز عشق ندارد . آدمها فکر میکنند که عاشق شده اند . آدمها فکر میکنند بدون وجود ما حتی یک روز دوام نمیآورند . آدمها فکر میکنند مکمل خود را یافته اند . . . . آدمها زیاد فکر میکنند . آدمها در واقع مجذوب ما میشوند و پس از مدتی که جذابیت ما برایشان عادی شد ، متوجه میشوند که چقدر جایِ عشق در زندگیشان خالیست . . . میفهمند در جستجوی عشقهای واقعی باید ما را ترک کنند . تمامِ حرفِ من اینست که کاش آدمها یاد بگیرند که "عشق پدیدهای حس کردنی است نه فکر کردنی" و کاش بفهمند که بعد از رفتنشان ، عشقی را که فکر می کرده اند دارند چه میکند با کسانی که حس میکرده اند این عشق واقعی ست . مــ توـن ؟
او نماز می خواند و من آواز ! عقایدمان چقدر فرق دارد ! او خدای خودش را دارد منم خدای خودم را ! خدای او بر روی قانون و قاعده است و از قدیم همین بوده ! خدای من بر اساس نیازم و تجربیاتم است و هر روز کامل تر از دیروز است ! او خدا را در کنج خانه و معجزه می بیند ! من خدا را در آسمان ها و درون خودم ! در قطره ای باران ، بغض هایی پر از اشک ، در شادی از ته دل ! در ثانیه به ثانیه زندگیم ! او جلوی خدایش سجده میکند ! ولی من در آغوش خدایم آرام میگیرم ! نمی دانم خدای من واقعی تر است یا او ! دین من بهتر است یا او . . . |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |