๑۩۩๑ آدمیـت ๑۩۩๑
 
قالب وبلاگ
نویسندگان
نظر سنجی
ارزیابی شما از وبلاگ و مطالب ؟





 

 

مرد ثروتمندی به کشیش می گوید

نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند.

کشیش گفت:

بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم

خوک روزی به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو به نیکی سخن می گویند و تصویر می کنند

 تو خیلی بخشنده هستی.

 زیرا هر روز برایشان شیر وسرشیر می دهی اما در مورد من چی؟ 

من همه چیز خودم را به آنها می دهم از گوشت ران گرفته تا سینه ام را. حتی از موی بدن من برس کفش و ماهوت پاک کن درست می کنند

با وجوداین کسی از من خوشش نمی آید. علتش چیست؟

می دانی

 جواب گاو چه بود؟

جوابش این بود

شاید علتش این باشد که 

"هر چه من می دهم در زمان حیاتم می دهم"




برچسب ها: روانشناسی-اجتماعی،
[ پنجشنبه 1393/02/25 ] [ 01:00 قبل از ظهر ] [ رویا ... ]

اگر تو ثروتمند باشی، سرما یک نوع تفریح می شود تا پالتو پوست بخری، خودت را گرم کنی و به اسکی بروی.

 اگر فقیر باشی برعکس، سرما بدبختی می شود و آن وقت یاد می گیری که حتی از زیبایی یک منظره زیر برف متنفر باشی !!! 

کودک من! تساوی تنها در آن جایی که تو هستی وجود دارد، مثل آزادی! ما تنها توی رَحِم مادر برابر هستیم


برچسب ها: آدمیت،
[ چهارشنبه 1393/02/24 ] [ 12:30 قبل از ظهر ] [ رویا ... ]
دو تا خانم تو محل کارشون داشتند با هم صحبت می کردند ...

اولی : دیشب، شب خیلی خوبی برای من بود. تو چه طور؟
دومی : مال من که فاجعه بود. شوهرم وقتی رسید خونه ظرف سه دقیقه شام خورد و بعد از دو دقیقه رفت تو رخت خواب و خوابش برد. به تو چه جوری گذشت ؟
اولی : خیلی شاعرانه و جالب بود. شوهرم وقتی رسید خونه گفت که تا من یه دوش می گیرم تو هم لباساتو عوض کن بریم بیرون شام. شام رو که خوردیم تا خونه پیاده برگشتیم و وقتی رسیدم منزل شوهرم خونه رو با روشن کردن شمع رویایی کرد.

* گفت وگوی همسران این دو زن :

شوهر اولی : دیروزت چه طوری گذشت ؟
شوهر دومی : عالی بود. وقتی رسیدم خونه شام روی میز آشپزخونه آماده بود. شام رو خوردم و بعدش رفتم خوابیدم. داستان تو چه جوری بود ؟
شوهر اولی : رسیدم خونه شام نداشتیم، برق رو قطع کرده بودند چون صورت حسابشو پرداخت نکرده بودم بنابراین مجبور شدیم بریم بیرون شام بخوریم. شام هم بیش از اندازه گرون تموم شد و مجبور شدیم تا خونه پیاده برگردیم. وقتی رسیدم خونه یادم افتاد که برق نداریم و مجبور شدم چند تا شمع روشن کنم ...

نتیجه اخلاقی :

این که اصل داستان چیه، مهم نیست . شکل ارائه شما مهمه ...



برچسب ها: روانشناسی -اجتماعی،
[ سه شنبه 1393/02/23 ] [ 07:03 بعد از ظهر ] [ رویا ... ]

در زندگی 
یک روز هایی میشود
که دوست داری بزنی به بیابان
بیابان پیدا نمی کنی می زنی به خیابان
با دنیا که هیچ
با خودت هم قهر می کنی
منتظری ...
منتظر ِ " اوی ِ " زند ِگیت
منتظری ببینی حواسش
اصلا به قهر کردنت هست !؟

روز هایی می شود در زندِگیت
دوست داری بهانه گیــــــر شوی
تو لوس شوی و " اوی ِ" زند گیت بگوید :
اجازه هست ؟
اجازه هست روی ِ ماه ِ شما را ببوسم ؟
اجازه هست من به دور ِ شما بگردم
اجازه هست دردهایت را مرهمی باشم

روزی هم می شود
طـــرز نگاهـــــت
لحنِ حرفهایــــت 
نـوع رفتــــــــارت 
ســـــــــرد می شــــــود
نه اینکه واقعا اینطور باشد ... نه !
همه ی همه اش بهانه ســـت
می خواهی چــــــــیز هایی بفهمی ...
بفــــهمی
اوی ِ زندگی ات حواسش به این همه سردی هست !؟؟

و امان از آن زمانی که
نفهمند 
نفهمند 
نفهمند ... 
به یکباره
به هم می ریــــزی
از هم می پـــاشی
ســـــرد می شوی ...

بیــــــــــا جانـم
بیا ...
حواسمان؛ چشمانمان؛ دلمان
اصلا خودِ خودِ خودمان
به " گُل " زندگیمان باشد ... !

 


برچسب ها: آدمیت،
[ سه شنبه 1393/02/23 ] [ 06:48 بعد از ظهر ] [ رویا ... ]

گفته میشود:شبی مار بزرگی وارد دكان نجاری میشود برای پیدا كردن غذا.  و عادت نجار این بود كه موقع رفتن بعضی از وسایل كارش را روی میز بگذارد ان شب هم اره كارش روی میز بود  همینطور كه مار گشتی میزد بدنش به اره گیر مكند وكمی زخم میشود  مار خیلی ناراحت میشود وبرای دفاع از خود اره را  گاز میگیرد كه سبب خون ریزی دور دهانش میشود او نمیفهمد كه چه اتفاقی افتاده و از اینكه اره دارد به او حمله میكند ومرگش حتمیست تصمیم میگیرد برای آخرین بار از خود دفاع كرده وهر چه شدیدتر حمله كند و دور اره بدنش را پیجاند وهی فشار داد  نجار صبح كه آمد روی میز  بجای اره لاشهء ماری بزرگ وزخم آلود دید كه فقط وفقط بخاطر بیفكری وخشم زیاد مرده است.
 
احیانا درلحظه خشم می خواهیم دیگران را برنجانیم بعد متوجه میشویم جز خودمان كس دیگری را نرنجانده ایم وموقعی این را درك میکنیم كه خیلی دیر شده...
 
زندگی بیشتراحتیاج دارد كه گذشت و چشم پوشی كنیم از اتفاقها؛ ازآدمها؛  از رفتارها؛ گفتارها؛
خودمان را یاد دهیم به گذشت و چشم پوشی عاقلانه وبجا


[ دوشنبه 1393/02/22 ] [ 09:17 بعد از ظهر ] [ رویا ... ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ


در این غوغای خیانتها
دروغها
دل کنــــــــــــدن ها
عادتــــــــــــ ها
و هوس ها... 

از عشق مینویسم
تا عــــــــــــشق یاد قلــــــــــــبم بماند

من تمــــــــــــرین آدم بودن میــــــــــــکنم...!

آمار سایت
بازدیدهای امروز : نفر
بازدیدهای دیروز : نفر
كل بازدیدها : نفر
بازدید این ماه : نفر
بازدید ماه قبل : نفر
تعداد نویسندگان : عدد
كل مطالب : عدد
آخرین بروز رسانی :
امکانات وب
%MINIFYHTMLe7d084a8a5f00162cd2f1e27254eba0213%
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات