๑۩۩๑ آدمیـت ๑۩۩๑ | ||
|
در کتاب ها میگردم در نوشته ها صفحه های حقیقی و مجازی بی فایده ...! هیچ شاعری بی قراری این امروزم را نسروده و این یعنی شعری تازه رنجی جدید درد بی درمان ...
بـه هر فردی که برمیخوریم همیشه درست آن قسمت از وجــودمان را آشــکار میکند که ما میخواستیم پنهانش کنیم. دردمان این است که میبینیم معشوق جلوی چشممان در تصویری که از ما برای خود میسازد با ارزشترین فضیلت هامان را حذف میکند و ضعفها٬ نقصها و جنبهٔ مضحک وجودمان را برملا میکند ... و دیدگاهش را به ما تحمیل میکند٬ وادارمان میکند خودمان را با چیزی که او در ما میبیند منطبق کنیم. با ایدهٔ تنگ او. و همیشه فقط در چشم کس دیگری که محبتش هیچ ارزشی برایمان ندارد فضیلتمان آشکار میشود ٬استعدادمان میدرخشد ٬قدرتمان فوق طبیعی جلوه میکند و چهرهمان بهترین چهره میشود..
تو را دوست داشته ام پیش از آنکه پولکهای آفتاب بر دامن زمین پاشیده شود تو را دوست می دارم پس از آنکه قایق خسته ی اندامم -رهیده از موج وحشی روز- به لنگرگاه غروب می رسد تو مرا اما; در این میانه ی متلاطم تنها مگذار
یادم هست دلت كه میگرفت یك میهمانی می گرفتی پر از شعر و بابونه اما نمیدانم هنوز شعر می نویسی یا نه؟ از بابونه ها چه خبر؟ بی معرفت نشده اند؟ دلت چه؟ هنوز هم میگیرد؟
هر آدمی باید در مخاطبین ِ تلفن ِ همراه ِ خود ، شماره ای داشته باشد که هر وقت دلش گرفت ، اسمش را مرتب نگاه کند و دلش بلرزد ... شماره اش را بگیرد ، حتی اگر جواب نمیدهد ، حتی اگر اپراتور بی انصاف بگوید : "دستگاه ِ مشترک ِ مورد نظر خاموش است ، لطفا بعدا ..." و هی بعدا و بعدا شماره اش را بگیرد ... تلفن های همراه ، فقط به همین درد میخورند ... هر آدمی باید در تلفن ِ همراه ِ خود ، پیامکی داشته باشد که بعد از گذشتن ِ مدتها از دریافت ِ آن ، هر شب و هر شب آن را بخواند و جوابش را در دلش بدهد که "من هم دوستت دارم ... کاش باور کنی که دوستت دارم" ... حتی اگر خوب بداند که خیلی وقت است از تاریخ ِ انقضای این دوست داشتن هایشان گذشته ... سخت ترین انتظارها ، انتظار ِ تماس یا پیامک از کسی ست که گاه فراموش میکند این تلفن ِ لعنتی به چه دردی میخورد؟! حالم ازشعربهم میخوردازبس همه جا... می کشدبر رخ من رفتن معشوقم را... |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |