๑۩۩๑ آدمیـت ๑۩۩๑
 
قالب وبلاگ
نویسندگان
نظر سنجی
ارزیابی شما از وبلاگ و مطالب ؟





روزی مرگ به سراغ مردی آمد. وقتی متوجه شد ، دید خدا با چمدانی در دست به او نزدیک میشود. خدا به او گفت :
بسیار خب پسر، وقت رفتنه.

مرد: به این زودی؟ آخه من نقشه های زیادی داشتم.
خدا: متاسفم اما وقت رفتنه.

مرد: چی توی این چمدونه ؟
خدا: وسایل و متعلقات تو.

مرد: وسایل من؟ یعنی لباسها ، پول و....؟؟
خدا: اونها که متعلق به تونبود متعلق به دنیا و زمین بود.

مرد: یعنی اونها خاطرات من بودن؟
خدا: اونها هیچوقت مال تونبودن. در واقع اونها متعلق به زمان بودن.

مرد: آیا اونها استعدادهای من نبودند؟
خدا: اونها هیچوقت مال تو نبودن اونها مربوط به شرائط بودن

مرد: پس خانواده و دوستانم چی؟
خدا: متاسفم اونها هرگز متعلق به تو نبودن اونها فقط بستگی به مسیر زندگیت داشتن.

مرد: زن و فرزندم چی؟
خدا: اونها مربوط به قلب تو بودن

مرد: پس بدنم چی؟
خدا: اونهم متعلق به خاک بود.

مرد: تکلیف روحم چی میشه؟
خدا: اون متعلق به منه.

 مرد با ترس و ناامیدی چمدون را از خدا گرفت و باز کرد. چمدون خالی بود. او در حالیکه قطره ای اشک از گونه اش پایین غلطید گفت یعنی من هیچگاه چیزی نداشتم؟
خدا: درسته. فقط لحظاتی که زندگی کردی مال توست. زندگی یک لحظه است . لحظه ای که متلق به توست. به همین دلیل مادامیکه اونو داری ازش لذت ببر. پس به هیچ چیزی اجازه نده تورو از لذت بردن منع کنه.
حالا که زنده ای زندگی کن و شاد بودن را فراموش نکن چون تنها چیز مهم همینه. تمام چیزهای مادی و هرچیزی که تا حالا براش مبارزه کردی متعلق به تو نیستن.
 



[ شنبه 1393/01/9 ] [ 06:25 بعد از ظهر ] [ رویا ... ]

[ جمعه 1393/01/1 ] [ 08:30 بعد از ظهر ] [ رویا ... ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ


در این غوغای خیانتها
دروغها
دل کنــــــــــــدن ها
عادتــــــــــــ ها
و هوس ها... 

از عشق مینویسم
تا عــــــــــــشق یاد قلــــــــــــبم بماند

من تمــــــــــــرین آدم بودن میــــــــــــکنم...!

آمار سایت
بازدیدهای امروز : نفر
بازدیدهای دیروز : نفر
كل بازدیدها : نفر
بازدید این ماه : نفر
بازدید ماه قبل : نفر
تعداد نویسندگان : عدد
كل مطالب : عدد
آخرین بروز رسانی :
امکانات وب
%MINIFYHTMLe7d084a8a5f00162cd2f1e27254eba0213%
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات