๑۩۩๑ آدمیـت ๑۩۩๑ | ||
|
سال هزار و سیصد و رؤیا! خداحافظ سال رسیدن های ناپیدا! خداحافظ سال هزار و سیصد و...از راه می آید سالی که هر شب بودهای یلدا! خداحافظ .
قرارمان باشد برای شب چهارشنبه ی آخر سال من می ایستم کنار آتش و تو از دور نگاهم کن من کنار شعله ها برا ی تو می میرم و تو قهر سنگین ت را فراموش کن قرارمان باشد برای شب چهارشنبه ی آخر سال من چادر بر سر می کشم و بر در خانه ات می کوبم تو خودت را به نشناختن بزن و کمی نقل در پیاله ام بریز من فال گوش می ایستم و تو برای آشتی نیت کن از تو سکوت مانده و از من، صدای تو چیزی بگو که من بنویسم به جای تو حرفی که خالی ام کند از سالها سکوت حسّی که باز پُر کنَدَم از هوای تو این روزها عجیب دلم تنگِ رفتن است تا صبح راه می روم و پا به پای تو در خواب حرف می زنم و گریه می کنم بیدار می کنند مرا دستهای تو هی شعر می نویسم و دلتنگ می شوم حس می کنم کنارَمی و آه جای تو این شعر را رها کن و نشنیده ام بگیر بگذار در سکوت بمیرم برای تو
من بارها و بارها، تو رو قبل اینكه بیای تو زندگیم مجسم كرده بودم دستتو گرفته بودم، باهات قدم زده بودم تو، توی تجسمات من قبل اینكه به زندگی من بیای گلچین تمام اتفاقات خوب بودی تو یك آدم با این حال، تو لعنتی تو، خیلی بهتر از چیزی بودی كه من حتی، فكرشو میكردم..
لحظههای نبودنت را پنهان میکنم در تقویمی که خوشی به خودش ندیده اما با تارموهای سفید چه کنم با بغضی که هست لبخندی که نیست پنهان میکنم تلخی نبودنت را و میدانم این ماه پشت هیچ ابری نمیماند ماهی که دارد از سیاهی موهایم بیرون میزند و هیچ رنگ مویی نمیتواند مهارش کند
دیر که جواب میدهی نگران میشوم...! میگویند نگرانی، عشق نیست....! چند روز که صدای خنده هایت را نمیشنوم دلتنگ میشوم ......! *میگویند دلتنگی عشق نیست! * به بودنت، به عاشقانه هایت عادت کرده ام......! *میگویند عادت، عشق نیست. ....!* و من هنوز حیرانم از این همه که درگیرم با تو. ....! که میگویند عشق نیست. ....! *تو بگو عشق هست؟ ؟ ؟ ! ! ! * یا عشق نیست؟ ؟ ؟ ! !! ❤️
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |