من شو بی بهانه...
جمعه 8 تیر 1397 12:52 ق.ظ
باز باران
بی ترانه
با ندایی عاشقانه
میخورد بر بام خانه
من به پشت شیشه تنها
منتظر رهگذر ها
مانده در خواب خیال ها
بی بهانه بی نشانه
آرزوی روزی شیرین
گردش یک روز دیرین
با دو پای کودکانه
میدویدیم بر زمانه
می کشیدیم دردِدل را با مدادی ، شاعرانه
دور میگشتیم ز خانه
میشنیدیم از ترانه
از صدای قاصدک ها
درد دانستن ، نهانه
خسته از رسم زمانه
ابر شد قطره باران
اشک شد ، حرف یاران
مرگ شد زندگانی
راز های بی نشانی
میخورد بر بام خانه...
ای باران ای باران
غم شو عارفانه
حرف شو عاشقانه
من شو بی بهانه
*شهر بازباران باترانه رو تغییر دادم...از خودم بود لطفا کپی نکنین ممنون :)
♥کامنت ها♥: نظرات
آخرین ویرایش: جمعه 8 تیر 1397 01:06 ق.ظ