از اونی که دلشو شکوندیو سکوت کرد بترس ! اون ... حرفاشو به خدا گفت :)!

همینجوری یهویی :)~♡

چهارشنبه 29 فروردین 1397 10:46 ب.ظ

نویسنده: •♡~バーハル~♡•


های *^*
امتحانای پیش ترم شرو شدن دیه... :"|
باید مث خررررر بخونیم T^T
چخبرا؟ :|~
اومدم همینجوری یهویی بگم 
بابت همه چیز ممنون...
اینکه تنهام نذاشتین 
اینکه کنارم موندین
اینکه باعث شدین احساس کنم برا یکی مهمم
اینکه امیدوار شدم 
آخه خودتون که خوب میدونین عمر زمون خودشو مدیون صدای امیده...
شما امیدم بودین :)♡
نمی دونم چجوری باید جبران کنم ...
اصن نمی دونم میتونم چیزی باشم که برام بودین...
~ILU~





♥کامنت ها♥:
آخرین ویرایش: پنجشنبه 30 فروردین 1397 02:49 ب.ظ

یه سوال...

پنجشنبه 16 فروردین 1397 07:36 ب.ظ

نویسنده: •♡~バーハル~♡•


های 
من چن وقتی میشه خودمو کشدم از بس انیمه ی عاشقانه دیدم :|
میپرسین چرا
خب راسدش نمی دونم عشق چیه میخوام بفهمم :||||||
اصن فک نکنم وجود داشته باشه
بیشوخی اگه عاشق شدین عشق رو توصیف کنید :|
سوال فنی حرفه ای سال آخرتون :|
نه خدایی بگین  
در حد یه کلمه هم باشه عیبی نداره ._.
از دوستم سها پرسیدم فاک گرفت جلوم :|
از مبینا پرسیدم گفت وجود نداره 





♥کامنت ها♥: بگیییین
آخرین ویرایش: پنجشنبه 16 فروردین 1397 07:49 ب.ظ

عید من... :|

چهارشنبه 15 فروردین 1397 01:26 ب.ظ

نویسنده: •♡~バーハル~♡•
موضوع مطلب: خاطرات طنز خاطرات وحشتناک خاطرات دوستانه


عید کجا رفتین ؟ :|
الان همه میان میگن رفتن خارج ._.
ولی خااااب من که با نهایت انگیره میگم :
عاقا ما رفتیم تو یه روستایی توی استان ایلام :|
کلا هر عید میریم تو روستا :"|
بعد لشکریم میریم :|
اسمشم عَلیشَروان بود :|
ینی من به شخصه چارده روز تموم شاهد شیردوشیدن گاو بودم :|
منو دختر داییم رفتیم توی یه جایییش اسمش خُره تاو بود :|
صدتا سلفی گرفتیم اومدیم خونه دیدیم توی همه ی عکسا یه "خر"ی که به ظاهر در حال خوردن بوده پشت ما افتاده :| ینی ریده شد به انگیزمون
حالا دوتا فیلم ترسناک با بچه های فامیل دیدیم....... 
اسماشون :
فاطمه دختر داییم 17 سالشه
رضا داداش فاطی 17 سالشه
مهدی 13 سالشه
علی پسر داییم 17 سالشه اینم
آرمین داداشم 12 سالشه
زهره 20 سالشه
عاقا منو فاطی پیش هم جلو نشستیم پشتمونم رضا و مهدی
بعد کنار من آرمین کنار آرمینم علی بعد زهره
بعد که فیلم شرو شد علی نقش ارشادو داشت :|
 تا یه پسر و دختر یه زنو مرد یه خر نر و خر مونث میومدن توی کادر فیلم ،
سریععع پاشو میذاش رو کامپیوتر :|
آرمینم یه اسپینر نابود دستش بود وقتی سکوت کامل بود صدای خر خر اسپینرش به چیزمون میداد :|
رضا هم هر چی میشد یه جنی روحی چیزی میومد رو صفحه سریع : یا ممدحسن :||
مهدیم هر جای فیلم ترسناک بود منو هول میداد بهم شک وارد میشد :|
فاطی...
فاطی جاهایی میترسید که اصن ترس نداشدن 
مثلا کالسکه ی بچه ه آروووووووم خورد به دیوار
فاطی ده متر رفت هوا برگشت خورد به من من خوردم به آرمین و تا آخر :|
اصن شک الکتریکی وارد میکنه :\
زهره هم موهاش بلنده از اول فیلم تا اخرش موهاش جلو چشاش بود :/
یه فامیل دیگه داریم اسمش ذکراست :|
موهاش فرررر ویزه بعد درااااااز و لاغره :|
هر دو ثانیه یه بار میومد تو اتاق مارو آگاه میکرد : ترسناکه هااا ترسناکه  :|

اصن من دیگه با اینا فیلم نمیبینم -__-





♥کامنت ها♥: :|
آخرین ویرایش: پنجشنبه 16 فروردین 1397 07:36 ب.ظ



شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات