قــصـه هـای ( طــنـزِ ) شــیـر و عـسـل
درباره وبلاگ



مدیر وبلاگ : صــادق امــیـن
آمار وبلاگ
  • کل بازدید :
  • بازدید امروز :
  • بازدید دیروز :
  • بازدید این ماه :
  • بازدید ماه قبل :
  • تعداد نویسندگان :
  • تعداد کل پست ها :
  • آخرین بازدید :
  • آخرین بروز رسانی :

369 - چشم درد و توصیه ملانصر الدین

Image result for ‫ملا نصر الدین و زنش‬‎

مردی نزد ملا رفته و گفت چشمم درد میکند چه کنم تا خوب شود. ملا فکری کرد و گفت: چندی قبل دندان من درد گرفت آنرا کندم و به دور انداختم






نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

368 - ملا نصر الدین ، قرض نمیدهم


Image result for ‫ملا نصر الدین و زنش‬‎

ملا در کوچه انار میفروخت زنی او را صدا زد تا قدری انار بخرد. ملا قیمت را گران گفت زن اعتراضکرد ملا شروع به تعریف انار کرد زن گفت پول نقد ندارم دفعه دیگر که آمدی باز قرضت را میدهم. ملا گفت از این انار بخور ببین چقدر شرین است زن گفت: روزه دارم ملا گفت حال که رمضان نیست زن گفت: چند سال است که روزه قضا دارم ملا گفت به تو قرض نمیدهم زیرا تو قرض خدا را چند سال است ادا نکردی





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

367 - غذای بی زحمت ملا نصر الدین


Image result for ‫ملا نصر الدین و زنش‬‎

غذای چربی برای ملا هدیه آوردند گفت اگر زحمت نمیبود خیلی لذید میشد زنش پرسید چه زحمتی دارد غذا را تو که پخته نکردی دیگری آورده و تو میخوری. ملا گفت: عجب، تو هنوز نمیدانی شریک داشتن در خوردنی زحمت است. اگر تو نمیبودی لذت نان معلوم می شد






نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

366 - مرغ متفکر، ملا نصر الدین

Image result for ‫ملا نصر الدین و زنش‬‎

ملا از بازار میگذشت جمعی را دید دور مرغ کوچکی به اندازه کبوتر جمع شده برای خرید آن اصرار دارند بطوریکه قیمت مرغ به دوازده سکه طلا رسیده. ملا با خود گفت شاید این روزها قیمت مرغ بلند شده باشد که این مرغ کوچک را دوازده سکه طلا میخرند پس فیل مرغ من که به قدر یک بره جثه دارد حتما ً پنجاه سکه به فروش خواهد رفت و رفع بسیاری از حوائج پولی مرا خواهد کرد. در حال بمنزل رفته با هزار زحمت فیل مرغ پیر را در بغل گرفته به بازار برده در میان دلالان ایستاد و فیل مرغ را برای فروش عرضه داشت. دلالها فیل مرغ را داوزده سکه نقره قیمت نمودند ملا بی اندازه غضبناک شده گفت عجب مردمان نادان و بی انصافی هستید مرغ باین خوش خط و خالی و بزرگی دوازده سکه نقره قیمت میکنید در حالیکه ساعتی پیش مرغ کوچکی که به اندازه یک کبوتر بود دوازده سکه طلا قیمت نمودید؟ گفتند آخر آن طوطی سخنگو بود که بسیار کمیاب است نه مرغ معمولی. ملا گفت: هنر آن طوطی چه بود که اینقدر قیمت دارد؟

گفتند: طوطی میتواند یکساعت مثل آدم حرف بزند ملا برگشته نگاهی به فیل مرغ کرد دید که در بغلش خواب رفته گفت: اگر طوطی شما یکساعت حرف میزند فیل مرغ من دو ساعت فکر میکند





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

365 - ملا نصرالدین و آب شوربا


Image result for ‫ملا نصر الدین و زنش‬‎

روزی دهقانی برای ملا خرگوشی هدیه آورد. ملا پذیرائی مفصلی از او نموده با کمال رضایت او را راه انداخت هفتهَ دیگر برادر دهقان نزد ملا آمده خود را معرفی کرد باز ملا او را مهمان کرد و خوب قدر دانی از وی نمود یک هفته بعد چند نفر به خانه ملا آمده خود را همسایگان دهقان هدیه آورنده معرفی نمودند ملا شوربا تهیه نموده آنها را به اسم شوربای خرگوش ضیافت کرد. باز هفته دیگر چند نفر به خانه او آمده خود را همسایه همسایگان دهقان معرفی نمودند ملا با کمال ادب انها را به خانه آورده موقع نان چاشت یک کاسه بزرگ آب ، پیشروی آنها گذاشت دهاتی ها متحیرانه یه کاسه آب  دیدند.

ملا گفت: بفرمائید نوش جان کنید این آب شوربای خرگوش است





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

364 - خانه دو در، ملا نصر الدین


Image result for ‫ملا نصر الدین و زنش‬‎

روزی ملا پس از اتمام درس با اصرار چند نفر از شاگردانش را به منزل دعوت نمود و آنها را تا جلو خانه آورده گفت شما منتظر باشید تا بروم اتاق را برای شما آماده بسازم پس وارد خانه شده از زنش پرسید در خانه چیزی است که مهمانان را پذیرائی کنیم؟ زن گفت نه. ملا گفت پس بروم عذر مهمانان را بکنم زن در را باز کرده به مهمانها گفت: ملا در منزل نیست مهمانها گفتند این چه حرفیست میزنی ملا همین لحظه در حضور ما داخل خانه شد ملا از پنجره صدا کرد مگر نمیدانید این خانه دو در دارد از در دیگر بیرون رفته است





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


363 - هیچ به هیچ ملا نصر الدین

Image result for ‫به مقصود رسیدن ملانصر الدین‬‎

در زمان قضاوت ملا دو نفر نزد او آمده دعوائی اقامه کردند مدعی اظهار داشت این شخص مرا صدا زد و گفت این بار را بر دوش من بگذار گفتم در مقابل به من چه خواهی داد؟ گفت هیچ، منهم زحمتی کشیده بار را بر دوش او گذاشتم حال هر چه میگویم هیچ مرا بده نمیدهد. ملا گفت خیلی خوب حق داری حالا بیا این فرش را بلند کن. وی بلند کرد ملا گفت در زیر فرش چیست؟ گفتم هیچ ملا گفت این هیچ اجرت تو بود





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

362 - حلوای ملا نصر الدین

Image result for ‫ملا نصرا لدین‬‎

در مجلسی صحبت از حلوا پیش آمد. ملا گفت مدتی است آروزی خوردن حلوا به دلم مانده است گفتند چرا نمی پزی؟ گفت هر وقت آرد حاضر می شود روغن نیست روغن که پیدا شد شکر نیست گفتند که تا حال نشده که هر دو حاضر شود؟ گفت چرا ، آنوقت من حاضر نبودم






نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

361 - ماهی گرفتن ملا نصر الدین


Image result for ‫ملا نصر الدین‬‎

ملا در کنار چشمه آبی مشغول ماهی گیری بود و ماهی هائی که میگرفت در سبدی می انداخت بچه های محل که او را کاملا ً مشغول دیدند هر یک دو سه دانه برداشته فرار میکردند ملا اِلتفات به انها نکرده بکار خود مشغول بود پس از ساعتی کاملا ً خسته شد برخاست که برود چون سبد را نگاه کرد ابدا ً ماهی در آن ندید رو به چشمه کرده گفت: می بینی همانطور که خالی آمده ام خالی بر میگردم دیگر بی جهت بر من منت مگذار پس سبد را به چشمه انداخته گفت اینهم مال تو






نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


360 - ملا نصرا لدین و خواب پریده

Image result for ‫ملا نصرا لدین‬‎

ملا بعد از نصف شب از خانه خارج شده در کوچه ها میگشت چوکی دار به او رسیده پرسید: ملا در این وقت شب در کوچه ها چه میکنی؟ ملا گفت خان چوکی دار صاحب خدا مبتلایت نکند سر شب خوابم پریده و چند ساعت است هر چه می گردم گردش نمی رسم






نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


359 - استحمام گرم و سرد ، ملا نصر الدین

Image result for ‫به مقصود رسیدن ملانصر الدین‬‎

 

روزی ملا از صحرا که به خانه آمد زنش گفت: بهتر است فورا" به حمام رفته زود برگردی چون عروسی خواهرم است و تو باید وظیفهَ پدری انجام دهی ملا به حمام رفته با عجله خود را شسته وقت خارج شدن باران شدیدی می بارید حدس زد به این زودی باران آرام نمی شود ناچار لباسهایش را به دستمالی پیچیده و زیر بغل زد و عریان عازم محل عروسی شد اهل خانه که همه منتظر آمدن ملا بودند او را دیدند عریان در هوای بارانی می آید پرسیدند این چه وضعی است؟ ملا گفت: هر کس بی موقع به حمام بروم استحمام سرد و گرم هر دو می کند






نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

358 - انجام وظیفه ملا نصر الدین

Image result for ‫ملا نصرالدین‬‎

ملا در باغ خود مشغول کاشتن نهالهای کوچک بود عابری پرسید به چه طمع به کاشتن این درختها مشغولی؟ وتصور میکنی چند سال دیگر عمر مینمائی که ثمر این درختها را بخوری؟ ملا با کمال وُقار گفت: ای نادان دیگران کاشتند میوه آن نصیب ما شد ما می کاریم تا آیندگان از آن استفاده کنند






نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

جمعه 16 آذر 1397 :: نویسنده : صــادق امــیـن

357 -  وصیت ملا نصرالدین


Image result for ‫ملا نصرالدین‬‎

ملا به دوستانش وصیت کرد که پس از مرگ قبر مرا با سنگ و خشت نسازید. پرسیدند چرا؟ گفت میخواهم روز قیامت که سر از قبر بر میدارم از این حیث در عذاب بنوده به راحتی بر خیزم






نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

356 -  مادر مطلقه ملا نصرالدین


Image result for ‫ملا نصرالدین‬‎

ملا به شهری رفته آنجا مریض شد کسانی که به عیادتش آمده بودند از او پرسیدند خدای نکرده اگر بمیری وارثت کیست؟ ملا گفت من فقط مادری دارم که پدرم در اواخر عمر او را طلاق داده بود لذا مثل اینست که وارث ندارم






نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

355 - ملا نصرالدین ، اندازه دنیا
Image result for ‫به مقصود رسیدن ملانصر الدین‬‎

روزی جمعی در کوچه جلو ملا را گرفته پرسیدند دنیا چند ذرع است قبل از اینکه ملا جواب دهد جنازه ای از آنجا عبور دادند ملا تابوت را نشان داده گفت: این مسئله را از این شخص بپرسید که دنیا را ذرع کرده و میرود






نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :



( کل صفحات : 48 )    ...   3   4   5   6   7   8   9   ...   
 
   
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات