!!!چی بودیم... چی شدیم

...Follow your dreams...

سریال کره ای زیاد نگاه میکنم (چون دوست دارم) توی سریالاشون وقتی دختره یا پسره فقیره، خیلی راحت به همه میگه، دیگران هم از روی ترحم براش کاری کنن ناراحت نمیشه! اما تو کشور ما یا شاید جاهای دیگه کسی دوست نداره بهش ترحم بشه! من خودمم اهل ترحم به کسی نیستم! نمیدونم چجوری میخواستم اینو ربط بدم به دوست داشتن، اما اینکه من یکی رو دوست دارم و میرم بهش میگم فلانی من دوست دارم، اون اگه منو دوست نداشته باشه و فقط بخاطر اینکه توی رودربایستی مونده با من بمونه، یه جورایی احساس میکنم داره بهم ترحم میکنه و نمیتونم تحمل کنم!

بازم نتونستم حرف اصلیمو بگم! بگذریم...

دیروز جاتون خالی سرکار برامون بستنی خریدن، یادم نبود قبل از اینکه بخورمش ازش عکس بندازم اما شانس آوردین و آخراش یادم افتاد!


بستنی.png

+ امروز هم یکی از همکارام که بخاطر بارداریش دیگه سرکار نمیومد، خبر داد که نی نی هاش دوقولو هستن! اصلا اینقده خوشحال شدم که نگو... منم که عاشق نی نی... ایشاا... که بچه های سالم و صالحی به دنیا بیاره!

تو تمام عمرم فقط یه غذا هست که نمیخورم اونم شورباس! البته اونم بخاطر رشته های توشه، نمیدونم شماها چی توش میزنین اما ما رشتۀ پلویی میزنیم و من کلا این رشته توی پلو هم باشه نمیخورمش! اومدم خونه دیدم بله دیگه، غذا غذاییه که من نمیخورم و نخواهم خورد! برا خودم یه غذای 100% رژیمی درست کردم عکسشو فرستادم برا خواهرم بهم خندیده و میگه: "رژیم اندر رژیم اندر رژیما!"


ناهار.png

+ بیشتر شبیه غذای درویشیه واسه تهذیب نفس تا رژیمی! آخرش بخاطر این تنبلی هام از گشنگی میمیرم!




طبقه بندی: خاطرات، اتفاقات، توضیحات، حرف های قدیمی، حرف های جدید، 
[ دوشنبه 4 بهمن 1395 ] [ 05:17 ب.ظ ] [ زهرا بانو ] چیزی میگی بگو؟!



      قالب ساز آنلاین