ღ آشنآی دل پریشآن ღ
ღღღ از امروز ؛ ترآنه هآیم رآ فقط برآی تو خوآهم سرود ღღღ 
قالب وبلاگ

به وب سآیت Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ آشنآی دل پریشآن Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ خوش آمدید.

 تآ بآزشدن صفحآت؛لطفاکمی صبور بآشید.

 

برآی خوآندن خآطرآت *زندگی من2سآل قبل از تولدم* 

اینجآ کلیک کنید.



پروفآیل  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *   بیوگرآفی

 

http://sms64.blogfa.com


 

عرض سلآم و خسته نبآشید خدمت دوستآن عزیزم.


سپآس فرآوآن از حضور شمآ ؛ و محبت هآی بیکرآنتآن


[ شنبه 1 مرداد 1390 ] [ 10:55 ] [ به قلم: تک پر ]
[ چهارشنبه 6 آبان 1394 ] [ 11:53 ] [ به قلم: تک پر ]




وآی از دست این تنهآیی ؛ وآی از دست این دل بهآنه گیر



وآی از دست این لحظه هآی نفسگیر ،ای خدآ بیآ و دستهآی سردم


رآ بگیر خسته ام ، بآز هم دلم گرفته و دل شکسته ام



در حسرت لحظه ای آرآمشم ، همچنآن اشک از چشمآنم میریزد


و در انتظآر طلوعی دوبآره ام همه چیز برآیم مثل هم است



طلوع برآیم همرنگ غروب است ، گونه هآیم پر از اشک شده و عین


خیآلم نیست ، عآدت کرده ام دیگر…. عآدت کرده ام از همنیشینی



بآ غمهآ ، کسی دلسوز من نیست قلبم رنگ تنهآیی به خودش گرفته


دیگر کسی به سرآغ من نمی آید، تمآم فضآی قلبم رآ تنهآیی پر کرده



دیگر در قلبم جآی کسی نیست هر چه اشک میریزم خآلی نمیشوم


هر چه خودم رآ به این در و آن در میزنم آرآم نمیشوم ، کسی


منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀


نیست تآ شآدم کند ، کسی نیست تآ مرآ از این زندآن غم رهآ کند


دلم گرفته …. خیلی دلم گرفته….



انگآر عمریست آسمآن ابریست و بآرآن نمیبآرد…


انگآر این بغض لعنتی نمیخوآهد بشکند



وآی از دست چشمهآیم ، وآی از دست اشکهآیم


آرزو به دل مآنده ام ، کسی در پی من نیست ؛ خیلی وقت است



تنهآ مانده ام نمیگویم از تنهآیی خویش ؛ تآ کسی دلش به حآلم بسوزد


نمیگویم از غمهآی خویش تآ کسی دلش به درد آید


منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀


من که میدآنم کسی نمینشیند به پآی درد دلهآیم ، اینک دآرم بآ


خودم درددل میکنم… دلم گرفته،رنگ و رویی ندآرد برآیم این لحظه هآ



حس خوبی ندآرم به این ثآنیه هآ میدآنم کسی نمیخوآند غمهآیم رآ


میدآنم کسی نمیشنود حرفهآیم رآ ، حتی اگر فریآد هم بزنم کسی



نگآه نمیکند دیوآنه ای مثل من رآ…. میدآنم کسی در فکر من نیست


تنهآ هستم و کسی یآر و همدمم نیست



میمآنم بآ همین تنهآیی و تنهآ میمیرم


تا ابد همین دستهآی غم رآ میگیرم. . .



منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀


(لطفا در صورت کپی بردآری منبع رآ ذکر کنید.)


[ سه شنبه 5 آبان 1394 ] [ 13:56 ] [ به قلم: تک پر ]
[ دوشنبه 4 آبان 1394 ] [ 14:41 ] [ به قلم: تک پر ]



بآز دآره بآرون میآد!!

سلآم ...........



اینجآ هوآ ابریه!.........یعنی دلی گرفته.........شآید غم دوریه!!

آخه مسآفر من ..........از روزی که تو رفتی........شوق ترآنه هآ رفت !!



هق هق گریه موند و شبآنه هآی بی تو !

از روزی که تو رفتی شوقی به زندگی نیست ..........



همش شده یه جمله ............یه جمله بآرونی .........که ای کآش نمی رفتی!

اشک گل سرختو ؛  طآقت دآری ببینی؟



طآقت دآری بشنوی صدآی التمآسو؟

بآ اونهمه عطوفت! ای خود آیه عشق!!چی شد تنهآم گذآشتی؟



منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀


شدم اسیر لحظه!! یعنی که تنهآ موندم ..............

نشستم و نوشتم تموم لحظه هآمو...........که یه روزی بفهمی ؛ بی تو چه هآ کشیدم !



دستآم اگه خآلیه ؛ به نآز چشمآت قسم ؛گل سرخی نمونده!........

تموم شهرو گشتم گل سرخی ندیدم لآیق دستآی گرمت........



بی تو جوری شکستم که هر کسی که رد شد .........انگآر دیوونه میدید!!

آخه فدآی چشمآت؛ چی خوآستی که ندآشتم ؟



کآش یه روزی بیدآر شم ؛ زندگی رو ببینم ......... 

زندگی برآی من یعنی حضور چشمآت!



کآشکی یه روز برگردی ......... :-(



منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀


(لطفا در صورت کپی بردآری منبع رآ ذکر کنید.)


[ یکشنبه 3 آبان 1394 ] [ 17:59 ] [ به قلم: تک پر ]


 

برآیـــ تویـــی كــه تنهآیــی هآیمـــ پر از یآد تــوستـــ...

برآیـــ تویـــی كهـــ قلبـــم منزلگهـــ عـــشـــق توستـــ...



برآیـــ توییـــ كــــه احســـــآسم از آنـــ وجــود نآزنیـــن توستـــ...

برآیـــ توییــ كهــ تمــــآمــ هستی امــ در عشقــ تو غرقــ شد...



برآیـــ تویــی كهـــ چشمآنمـــ همیشــه بهـــ رآهــ تو دوختــه استـــ...

برآیــ توییــ كـــه مرآ مجذوبــ قلبــ نــآز و احسآســ پآكــ خود كردیــ...



برآیــ توییــ كهــ وجــودم رآ محو وجـــود نازنینـــ خود كردیـــ...
 
برآیـــ تویــی كهـــ هر لحظــه دوریــ اتـــ برآیمــ مثلــ یــک قرنــ استــ...




منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀



توییـــ كــه سـكوتــت سختـــ ترینـــ شكـــنجه منـــ استـــ برآی...

برآی تویــی كهـــ قلبتـــ پـــآك استـــ...



برآیـــ تویــی كهـــ در عشــق ، قـلبتـــ چــه بیـــ بآكـــ استـــ...

برآی توییـــ كــه عـشقــت معنآیـــ بودنمـــ استـــ...



برآیـــ تویـــی كهـــ غمهــآیت معنــآی سوختنمـــ استـــ...

برآیـــ توییـــ کـــه آرزوهآیتـــ آرزویــــم استـــ...




منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀


(لطفا در صورت کپی بردآری منبع رآ ذکر کنید.)


[ جمعه 18 اردیبهشت 1394 ] [ 21:31 ] [ به قلم: تک پر ]
[ پنجشنبه 10 اردیبهشت 1394 ] [ 13:04 ] [ به قلم: تک پر ]
[ شنبه 29 فروردین 1394 ] [ 21:20 ] [ به قلم: تک پر ]
[ پنجشنبه 20 فروردین 1394 ] [ 22:08 ] [ به قلم: تک پر ]
[ سه شنبه 11 فروردین 1394 ] [ 20:26 ] [ به قلم: تک پر ]




گیرم که بآخته ام!!!

امآ ؛ کسی جرات ندآرد به من دست بزند

یآ از صفحه ی بآزی بیرونم بیندآزد. . .

"شوخی نیست!
من شآه شطرنجم... " !!!


منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀


(لطفا در صورت کپی بردآری منبع رآ ذکر کنید.)


[ دوشنبه 3 فروردین 1394 ] [ 17:21 ] [ به قلم: تک پر ]
[ جمعه 29 اسفند 1393 ] [ 21:58 ] [ به قلم: تک پر ]




معنآی من


اینو وآسه تو می نویسم تو که هر روز به کلبه تنهآی هآم می آیی



تویی که هر وقت اومدی ، مهمون سفره پر از غصه ام شدی و گفتی :


چقدر
غمگین می نویسی


من روزهآ به تو و
غصه هآم فکر کردم و بعد یه شب به تو و خودم گفتم :


بآشه دیگه غمگین
نمی نویسم ...



شروع دوبآره وآسه لبخند لبهآی مهربون تو، تویی که غریب
آشنآمی...



جعبه مدآد رنگی هآم رو بردآشتم ، مدآد سیآه ، همیشه بآ اون شروع می کردم



منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀


ترآشم  رو بردآشتم یکی دیگه خریدم ، صورتی روشن ! مدآد سیآه رو ترآشیدم ...



ترآشیدم تآ آخر ؛  گذآشتمش سرجآش اینقدر قدش کوتآه شد که دیگه پیدآش نبود !



بعد مدآد
خاکستری رو ترآشیدم بعد قهوه ای بعد سورمه ای .



همه تیرگی هآ رو ترآشیدم تآ جآ برآی روشنی هآ بآز بشه .



حالا همه رنگهآ شآدن صورتی ، قرمز، زرد ، آبی ، سبز ... می دونم دوستشون دآری



اومدم بآز برآت
بنویسم امآ این بآر
روشن شآد و دل انگیز .



دست بردم
مدآد اول ، خط اول
سیآه ، خط دوم خآکستری ، خط سوم قهوه ای !!!


منو ببخش عزیز مهربونم گنآه دستآی من نیست ...



منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀



گنآه دستای نآمهربونیه که مدآد سیآه رو بهم هدیه دآدن


می بینم به لطف نآمهربونی دستآشون، مدآد سیآم بآز قد کشیده ،
خآکستری قد کشیده ،



همه تیرگی هآ بآز قد کشیدن ؛ گنآه من نیست معنآی من ،



من نمی خوآم تلخ بآشم نمی خوآم . نمی خوام



من رو بآور کن و من بآز تیرگی هآ رو می ترآشم ...



و من بآز تیرگی هآرو می ترآشم تآ دستآشون یه روزی مهربون بشن




و دیگه دستآم خسته نمی شن و ترآش صورتی هم کند نمی شه !!!



به دل مهربونت قسم



منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀


(لطفا در صورت کپی بردآری منبع رآ ذکر کنید.)


[ چهارشنبه 20 اسفند 1393 ] [ 18:35 ] [ به قلم: تک پر ]


به نآم مهربآنترین


مردی بآ خود زمزمه کرد : خدآیا بآ من حرف بزن. . .یک سآر شروع به خوآندن کرد


امآ مرد نشنید! مرد فریآد بر آورد خدآیآ بآ من حرف بزن. . .


آذرخش در آسمآن غرید. امآ مرد اعتنآیی نکرد. مرد به اطرآف خود نگآه کرد


و گفت پس کجآیی؟؟ بگذآر تو رآ ببینم. ستآره ای بدرخشید امآ مرد ندید


مرد فریآد کشید خدآیآ یک معجزه به من نشآن بده. . .


کودکی متولد شد و امآ مرد بآز توجهی نکرد. . .مرد در نهآیت یاس فریآد زد


منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀


خدآیآ خودت رآ به من نشآن بده و بگذآر تو رآ ببینم. . .


پروآنه ای روی دست مرد نشست و او پروآنه رآ پرآند و به رآهش ادآمه دآد. . .


مآ خدآ رآ گم میکنیم. . .در حآلی که او در نفسهآی مآ جریآن دآرد. . .


خدآ اغلب در شآدیهآی ما سهیم نیست. تآ به حآل چندبآر به او گفتی که چقدر


خوشبختی؟؟ که چقدر همه چیز خوب است؟؟ که چه خوب که او هست؟؟


خدآ همرآه همیشگی سختیهآ و خستگی هآی مآست. زمآنی که خسته و در


مآنده به طرفش می رویم. . .خیآل میکنیم تنهآ زمآنی که به



منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀


خوآسته ی خود برسیم او مآ رآ دیده و حس کرده. . .امآ گآهی


بی پآسخ گذآشتن خوآسته هآی مآ نشآنگر لطف بی اندآزه ی او بر مآست


خورشید رآ بآور دآرم حتی اگر نتآبد. . .


به عشق ایمآن دآرم حتی اگر او رآ حس نکنم. . .


به خدآ ایمآن دآرم حتی اگر سکوت کرده بآشد. . .


(دیوآر نوشته ای مربوط به ویرآنه هآی جنگ جهآنی)


تآ خدآ هست جآیی برآی نآامیدی نیست. . .


منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀


(لطفا در صورت کپی بردآری منبع رآ ذکر کنید.)


دآنلود تصویری متن فوق به همرآه موزیک زیبآ از لینک زیر

{ حجم: 609KB}


دآنلود



[ پنجشنبه 14 اسفند 1393 ] [ 10:09 ] [ به قلم: تک پر ]
[ شنبه 9 اسفند 1393 ] [ 21:49 ] [ به قلم: تک پر ]




به نآم خآلق قآدر و مهربآن



در زمانهای بسیار قدیم، وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود. . .


فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از همیشه


ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت : بیایید یک بازی بکنیم مثلا " قایم باشک. . ."


همه از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا " فریاد زد : من چشم میگذارم.


و از آنجایی که هیچ کس نمیخواست دنبال دیوانگی بگردد همه قبول کردند


او چشم بگذارد و به دنبال آنها بگردد!


دیوانگی جلوی درختی رفت و چشمهایش را بست


منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀


و شروع کرد به شمردن : یک. . . دو. . . سه. . .


همه رفتند تا جایی پنهان شوند. . .


لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد. . .


خیانت داخل انبوهی از زباله ها پنهان شد. . .


اصالت در میان ابرها مخفی شد. . .


هوس به مرکز زمین رفت!


دروغ گفت به زیر سنگ میروم ولی به ته دریا رفت. . .


طمع در کیسه ای که خودش دوخته بود مخفی شد.


منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀


و دیوانگی مشغول شمردن بود. . .


هفتادونه. . . هشتاد. . . هشتادویک. . .


و همه پنهان شده بودند بجز عشق كه همواره مردد بود و نمی توانست تصمیم بگیرد!


و جای تعجب هم نیست چون همه می دانیم پنهان كردن عشق مشكل است.


در همین حال دیوانگی به پایان شمارش رسید.


نود و پنج ... نود و شش ... نود و هفت ...


هنگامی كه دیوانگی به صد رسید عشق پرید و در بین یك بوته گل رز پنهان شد.


دیوانگی فریاد زد : " دارم میام، دارم میام..."




منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀


اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود زیرا تنبلی ، تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود.


لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان شده بود. . .


دروغ در ته دریا و هوس در مرکز زمین یکی یکی همه را پیدا کرد!


بجز عشق. . .!


او از یافتن عشق ناامید شده بود. حسادت در گوشهایش زمزمه کرد:


تو فقط باید عشق را پیدا کنی و او پشت بوته گل رز است.


دیوانگی شاخه چنگک مانندی را از درخت کند و با شدت و هیجان آن را


در بوته گل رز فرو کرد و دوباره و دوباره تا بآ صدای ناله ای متوقف شد.


منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀


عشق از پشت بوته بیرون آمد. با دستهایش صورت خود را پوشانده بود. . .


و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون میزد.


شاخه ها به چشمان عشق فرو رفته بود. او نمیتوانست جایی را ببیند.


او کور شده بود. دیوانگی گفت : من چه کردم! چگونه میتوانم تو را درمان کنم؟


عشق پاسخ داد تو نمیتوانی مرا درمان کنی اما اگر میخواهی کاری بکنی راهنمای من شو.


و اینگونه شد که از آن روز به بعد. . .


عشق کور شد. . .!


و دیوانگی همراه اوست. . .!


منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀


(لطفا در صورت کپی بردآری منبع رآ ذکر کنید.)



دآنلود تصویری متن فوق ازلینک زیر

{ حجم: 143KB}

 

دآنلود



[ دوشنبه 4 اسفند 1393 ] [ 18:15 ] [ به قلم: تک پر ]
انواع بله گفتن عروس خانم ها


 عروس عادی:

با اجازه بزرگترها بله (این اصولا مثل بچه آدم بله رو میگه و قال قضیه رو میکنه.)


عروس لوس:

بع..........له!

عروس زیادی مؤدب:

با اجازه پدرم، مادرم، برادرم، خواهرم، دایی جون، عمه جون،، زن عمو کوچیکه،

نوه خاله عمه شکوه، اشکان کوچولو ، مرحوم زن آقاجان بزرگه ، قدسی خانوم جون ،

(این عروس خانوم آخر هم یادش میره بگه بله واسه همین

دوباره از اول شروع میکنه به اجازه گرفتن ... !)


عروس خارج رفته:

با پرمیشن گریت ترهای فمیلی ... اُ یس


عروس خجالتی:

اوهوم


عروس پاچه ورمالیده:

به کوری چشم پدر شوهر و مادر شوهر و همه فک و فامیل این بزغاله (اشاره به داماد) آره....

( وضعیت داماد کاملا قابل پیش بینی است)


عروس هنرمند:

با اجازه تمامی اساتیدم، استاد رخشان بنی اعتماد، استاد مسعود کیمیایی، ...،

اساتید برجسته تاتر، استاد رفیعی ، مرحوم نعمت ا.. گرجی ، شیر علی قصاب هنرمند،

روح پر فتوه مرحومه مغفوره مرلین مونرو،

مرحوم مارلین دیتریش، مرحوم مغفور گری گوری پک و ...

آری می پذیرم که به پای این اتلوی خبیث بسوزم چو پروانه بر سر آتش ...


عروس داش مشتی:

با اجزه بروبکس مُجلی نیست من که پایه ام ...


عروس زیادی مؤمن و معتقد:

بسم ا.. الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین ... اعوذ با...

من شیطان رجیم یس و القرآن الحکیم .... الی آخر .... ( و در آخر ) نعم



منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀


(لطفا در صورت کپی بردآری منبع رآ ذکر کنید.)


[ پنجشنبه 30 بهمن 1393 ] [ 18:01 ] [ به قلم: تک پر ]
[ چهارشنبه 22 بهمن 1393 ] [ 13:07 ] [ به قلم: تک پر ]



خخخخخخخ




منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀


(لطفا در صورت کپی بردآری منبع رآ ذکر کنید.)


[ شنبه 18 بهمن 1393 ] [ 13:02 ] [ به قلم: تک پر ]




همگآن سآکت و آرآم شوند! دآدگآه رسمی شد


متهم ـــــــــــ بر خیزید


قلب خونین و گنهکآر به پآ خوآست به زور


بطن چپ خون میریخت


بآ صدآیی آرآم , زیر لب حرفی گفت


من دگر هیچ دفآعی که ندآرم از خویش


بهتر است بنشینم!


عقل ــــ برخآست ولی! من وکیل قلبم


من ولی حرف دآرم که هنوز. . .


قلب - آرآم به پآیش زد و گفت:



منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀



جآن من بنشینید! تآ طپش هآی دلم ننشسته


عقل رنجور نشست


وآی - شآکی - سکوتش بشکست:


تو به من بد کردی


تو که رآه نفسم سد کردی


تو که بآ عشق مرآ جآن دآدی


و به این حآدثه هم جآن مرآ نیز به پآیآن دآدی


اشک امآ نگذآشت! حرف خود نیز به پآیآن ببرد


قلب آمد به وسط


چشم هآیش خونبآر



منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀



جآمه هآیش دلگیر


روبرویش بنشست


تیغ بردآشت ـــــــــ و شروع کرد به کآر


قسمتی رآ ببرید


جوی خون جآری شد


زخم بر سینه او کآری شد


قلب با سختی گفت:


من خطآیی کردم


بآ دل عآشق خود! من چه جفآیی کردم


جآن من هم خود سوخت



منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀



و در این حآدثه عبرت آموخت


که اگر همسفر عشق شدی-عآشق باش


بآشد امآ بآید که جزآیش بدهم


شآید این هم بشود تآوآنش


پس نگآهم بکن ای جآن


تآ ز چشمآن تو جآن دآدن خود رآ نگرم


لحظه هآیی بگذشت


قلب بی حآل گشت و روی زمین ویرآن شد


آه شآکی برخیز


عشق تو بی جآن شد



منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀



شآکی از جآی پرید


سوی محدوده محکوم دوید


رو به قلب این رآ گفت:


طآقت دیدن زیبآیی خونین تو در جآنم نیست


قلب آرآم گریست


شآکی از دآمن پآکش - پآره کرد پآرچه ای


که ببندد زخمش


قلب آشفته بگفت:


مکن ای دوست که پآیت پیدآست


شآکیم پآسخ دآد:



منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀



عشق پیدآ تر از این نآپیدآست


و خدآ می بخشد


بست شآکی زخمش لیکن


زخم او کآری بود


شآکی او رآ بخشید


این برآی قلبش - اوج دلدآری بود! لیکن


زخم او کآری بود


حآل


آیآ


خدآ می بخشد. . .؟




منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀


(لطفا در صورت کپی بردآری منبع رآ ذکر کنید.)


[ یکشنبه 12 بهمن 1393 ] [ 13:46 ] [ به قلم: تک پر ]


روزگاری آمدی شادم کنی                        از غم دنیا تو آزادم کنی


آمدی و ماندی و خندان شدم                     فارغ از غم های این زندان شدم


گفته بودی هستی و تا آخرش                   گفتم آری - کردم این را باورش


یک شبی اما ندیدم روی تو                      من سراسیمه دویدم سوی تو


آمدم ــــــ اما نبودی نازنین                      پیکرم افتاد و شد نقش زمین


آه - رفتی بی من و تنها شدم                    در میان آسمان رسوا شدم


رفتی وخورشید من خاموش گشت             همدم شب های من فانوس گشت



منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀                             منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀



من شهید راه غیرت گشته ام                   رفتی و من غرق حیرت گشته ام


خنجر ظلمت نشاندی بر تنم                     من نگاهت کردم و گفتم منم


گفتی دیگر رفته ای از خاطرم                  گفتم آری ـــــ میشناسم قاتلم


خنجر ظلمت به گردن مینشست                لیکن اول قلب من را میشکست


آمدی - خنجر زدی بر پیکرم                   تو ندیدی داغ چشمان ترم


خوردم و خون در تنم بیداد کرد                لیک - لبخند تو من را شاد کرد



منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀


(لطفا در صورت کپی بردآری منبع رآ ذکر کنید.)


[ جمعه 3 بهمن 1393 ] [ 13:41 ] [ به قلم: تک پر ]



خوآستم زندگی کنم ، رآهم رآ بستند


ستآیش کردم ، گفتند خرآفآت است


عآشق شدم ، گفتند دروغ است


گریستم ، گفتند بهآنه است


خندیدم ، گفتند دیوآنه است


دنیآ رآ نگه دآرید ، می خوآهم پیآده شوم. . .!


منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀


(لطفا در صورت کپی بردآری منبع رآ ذکر کنید.)



[ پنجشنبه 25 دی 1393 ] [ 12:47 ] [ به قلم: تک پر ]


گله می‌ کرد ز مجنون لیلی

که شده رابطه‌مآن ایمیلی


حیف از آن رآبطه‌ی انسآنی

که چنین شد که خودت می‌دآنی


عشق وقتی بشود دآت‌کآمی

حآصلش نیست به جز نآکآمی


نآزنین خورده مگر گرگ تو رآ

برده یآ دآت‌نت و دآت‌ارگ تو رآ


بهرت ایمیل زدم پیشترک

جآی سآبجکت نوشتم: به درک


به درک گر دل من غمگین است

به درک گر غم سنگین است


منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀


به درک رآبطه گر خورده ترک

قطع آن هم به جهنم به درک


آنقدر دلخورم از این ایمیلم

که به این رآبطه هم بی‌میلم


مرگ لیلی نت و مت رآ ول کن

همه رآ جآی OK کنسل کن


OFF کن کآمپیوتر رآ جآنم

یآر من بآشد و ببین من ON ام


اگرت حرفی و پیغآمی هست

روی کآغذ بنویس بآ دست


نآمه یک حآلت دیگر دآرد

خط تو لطف مکرر دآرد


منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀


خسته از Font و ز Format شده‌ام

دلخور از گردآلی @ (ات) شده‌ام


کرد ریپلای به لیلی مجنون

که دلم هست از این سآبجکت خون


بآشه فردآ تلفن خوآهم کرد

هر چه گفتی که بکن خوآهم کرد


زودتر پیش تو خوآهم آمد

هی مرتب به تو سر خوآهم زد


رآست گفتی تو عزیزم لیلی

دیگر از من نرسد ایمیلی


نآمه‌ای پست نمودم بهرت

به امیدی که سرآید قهرت. . .!



منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀


(لطفا در صورت کپی بردآری منبع رآ ذکر کنید.)


[ جمعه 19 دی 1393 ] [ 23:33 ] [ به قلم: تک پر ]

اینم تصآویری از زنبورستآن خودمون در حین بردآشت عسل. . .!












ادامه مطلب
[ دوشنبه 15 دی 1393 ] [ 18:05 ] [ به قلم: تک پر ]




عاقبت آتش کشیدی خانه را                    شعله ات سوزاند این کاشانه را


طفلکی دل بی قرارت گشته بود                باز سیلی میزنی دردانه را


خط قرمز را به نامم میکشی                   از دلت هی رانده ای دیوانه را


نا شکیبایی دلت افسرده کرد                   راه دادی در دلت بیگانه را


زخم من را هیچ کس مرهم نداد               تکیه گاه سر نکردی شانه را


منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀


همگنان من را تمسخر میکنند                 بر شکستی غیرتی مردانه را


درغروبت دل چه تنها مانده بود              بین چه محزون کرده ای این لانه را


پر کشیدم عاشقانه سوی تو                   در هوا تیری زدی پروانه را


موج دریای تو من را غرق کرد              هیچ کس پید ا نکرد افسانه را



منبع: ❀ آشنآی دل پریشآن ❀


(لطفا در صورت کپی بردآری منبع رآ ذکر کنید.)


[ یکشنبه 7 دی 1393 ] [ 18:06 ] [ به قلم: تک پر ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

تعدآد کل صفحآت : 13 :: 1 2 3 4 5 6 7 ...

دربآره وب سآیت


وإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا

لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا

سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ

إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ

إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ.

✿✿✿✿✿✿✿✿✿

کسی که همیشه سعی میکنه

بقیه رو شاد کنه...

بیشتر از همه تنهاست...!!!

اون رو تنها نذارید!

چون هیچوقت به شما نمیگه که بهتون نیاز داره...

_________________

(خیلی وقتها , خیلی زود دیر میشه)

آمار سایت
بازدیدهای امروز : نفر
بازدیدهای دیروز : نفر
كل بازدیدها : نفر
بازدید این ماه : نفر
بازدید ماه قبل : نفر
تعداد نویسندگان : عدد
كل مطالب : عدد
آخرین بروز رسانی :
امکآنآت وب سآیت

ღ آشنآی دل پریشآن ღ


Up Page
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات