ღ آشنآی دل پریشآن ღ ღღღ از امروز ؛ ترآنه هآیم رآ فقط برآی تو خوآهم سرود ღღღ
| ||
|
به وب سآیت Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ آشنآی دل پریشآن Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ خوش آمدید. تآ بآزشدن صفحآت؛لطفاکمی صبور بآشید.
برآی خوآندن خآطرآت *زندگی من2سآل قبل از تولدم* اینجآ کلیک کنید. پروفآیل * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * بیوگرآفی
عرض سلآم و خسته نبآشید خدمت دوستآن عزیزم. سپآس فرآوآن از حضور شمآ ؛ و محبت هآی بیکرآنتآن [ شنبه 1 مرداد 1390 ] [ 10:55 ] [
به قلم: تک پر ]
خدایا امشب آرامم و من محتاج حضورت می دانم هستی می دانم كه گوش می دهی به آنچه كه سالهاست قلبم را می فشارد زیرا كه تو همیشه و همیشه حضورداری در وجودم ، درروحم ، در قلبم ، نزدیكتر از خودم به خودم و حضورت گواهی می دهد كه همیشه "دوستم داشتی " و من نمی دانم چه بگویم ، چطور بگویم كه من عاشقت هستم ، دوستت دارم اما تنها می دانم كه همیشه در تمامی لحظات هستی ام حضور داری و اینگونه است كه آرام می گیرم. . . [ سه شنبه 2 دی 1393 ] [ 20:11 ] [
به قلم: تک پر ]
دنیا عوض نمی شود با رفتنت برو روحت ک رفته بود , بیا با تنت برو با چشم های شعله ورت با دو کوه نور با غنچه های عاشق بر دامنت برو با هر چه حرف و زمزمه , با هر چه خاطره با عطر عاشقانه ی پیراهنت برو از خواب های رنگی من زود پر بکش از روی روزهای خوش با منت برو روزی شبیه تاج طلا بر سرم شدی حالا , برای از سرم افتادنت. . . [ دوشنبه 24 آذر 1393 ] [ 21:25 ] [
به قلم: تک پر ]
به آغوش تو محتآجم برآی حفظ آرآمش برآی زندگی بآ تو پر از شوقم , پر از خوآهش به دستآن تو محتآجم برآی لمس خوشبختی وآسه تسکین قلبی که برآیش عآدت شده سختی به چشمآن تو محتآجم وآسه تعبیر این رویآ که بآزهم میشه عآشق شد تو این بی رحمی دنیآ به لبخند تو محتآجم که تنهآ دلخوشیم بآشه بزآر دنیآی بی رحمم به لبخند تو زیبآ شه. . . [ پنجشنبه 20 آذر 1393 ] [ 18:08 ] [
به قلم: تک پر ]
مردآن هم قلب دآرند ، فقط صدآی قلبشآن. . . یوآش تر از صدآی قلب یک زن است! مرد هآ هم درخلوتشآن برآی عشقشآن گریه میکنند! شآید ندیده بآشی؛ امآ همیشه. . . اشک هآیشآن رآ در آلبوم دلتنگیشآن قآب میکنند! هر وقت زن بودنت رآ میبینم سینه ام رآ به جلو میدهم،صدآیم رآ کلفت تر میکنم تآ مبآدآ...لرزش دست هآیم رآ ببینی ! مرد که بآشی ... دوست دآری ... از نگآه یک زن مرد بآشی ..! نه بخآطر زورِ بآزوهآ. . .! [ سه شنبه 11 آذر 1393 ] [ 14:49 ] [
به قلم: تک پر ]
[ پنجشنبه 6 آذر 1393 ] [ 21:52 ] [
به قلم: تک پر ]
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا ره که با این عمر های کوته بی اعتبار اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود ای لب شیرین جواب تلخ سر بالا چرا ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا جانا بی حبیب خود نمی کردی سفر این سفر راه قیامت میروی تنها چرا. . . [ دوشنبه 3 آذر 1393 ] [ 14:36 ] [
به قلم: تک پر ]
[ سه شنبه 27 آبان 1393 ] [ 12:13 ] [
به قلم: تک پر ]
به خاطر روی زیبای تو بود که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود که دست هیچ کس را در هم نفشردم به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم به خاطر دل پاک تو بود که پاکی باران را درک نکردم به خاطر عشق بی ریای تو بود که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم به خاطر صدای دلنشین تو بود که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست و به خاطر خود تو بود فقط به خاطر تو. . . [ شنبه 24 آبان 1393 ] [ 22:21 ] [
به قلم: تک پر ]
-خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود،
بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی؟ ۲- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباس هایی در کمد داشتی ، ۳- خداوند از تو نخواهد پرسید زیربنای خانه ات چندمتر بود، ۴- خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی می کردی، ۵- خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی، ۶- خداوند از تو نخواهد پرسید میزان درآمد تو چقدر بود، ۷- خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود، ۸- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار می شدی، ۹- خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جست و جوی رستگاری بپردازی، ۱۰- خداوند از تو نخواهد پرسید که چرا این مطلب را برای دوستانت نخواندی، [ شنبه 17 آبان 1393 ] [ 18:04 ] [
به قلم: تک پر ]
[ شنبه 10 آبان 1393 ] [ 22:15 ] [
به قلم: تک پر ]
اجازه هست عشق تو رو تو کوچه ها داد بزنم ؟! رو پشت بوم خونه ها اسمتو فریاد بزنم ؟! اجازه هست که قلبمو برات چراغونی کنم ؟! پیش نگاه عاشقت چشمامو قربونی کنم ؟! اجازه هست تا ابد سر بزارم رو شونه هات ؟! روزی هزاروصد دفعه بگم میمیرم برات ؟! اجازه هست که بگم حرف ترانه هام تویی ؟! دلیل زنده بودنم درد بهانه هام تویی ؟! اجازه هست تا ته مرگ منتظر تو بشینم ؟ تو رویاهای صورتیم خودم رو با تو ببینم ؟! اجازه هست جار بزنم بگم چقدر دوست دارم ؟! بگم میخوام به خاطرت سر به بیابون بزارم ؟! اجازه هست قصه هام با عشق تو جون بگیره ؟! چشای عاشقم واست روزی هزار بار بمیره ؟! اجازه هست عشقمو همش بهت نشون بدم ؟! اجازه هست که فقط تو دنیا با تو بمونم ؟! هر چی که عاشقانه بود به خاطر تو بخونم ؟! اجازه هست پناه من گرمی آغوشت بشه ؟! هر اسمی جز اسم خودم دیگه فراموشت بشه ؟! اجازه هست ؟! بگو که هست من همشو دارم میگم با تو به آسمون میرم با تو یه آدم دیگم اجازه هست بگم: من مال تو تو مال من ؟ [ یکشنبه 4 آبان 1393 ] [ 16:43 ] [
به قلم: تک پر ]
با یاد تو زنده ام ، عشقت بهانه من پیدا شو چو ماه نو، یك شب به خانه من تاریزد گل از رخت ، در آشیانه من رفتم و بار سفر بستم، با تو هستم هركجا هستم! آهم را می شنیدی، به حال زارم می رسیدی نازت را می خریدم، تو ناز من را میكشیدی به خدا كه تو از نظرم نروی چو روم ز برت ، ز برم نروی رفتم و بار سفر بستم، با تو هستم هر كجا هستم اگر مراد ما برآید چه شود؟ شب فراق ما سر آید چه شود؟ به خدا كس ز حال من خبر نشد كه به جز غم نصیبم از سفر نشد رفتم و بار سفر بستم، با تو هستم هر كجا هستم! [ پنجشنبه 1 آبان 1393 ] [ 09:40 ] [
به قلم: تک پر ]
سحرگاهان به قصد روزه داری// شدم بیدار از خواب و خماری برایم سفره ای الوان گشودند// به آن هر لحظه چیزی را فزودند برنج و مرغ و سوپ وآش رشته// سُس و استیک با نان برشته خلاصه لقمه ای از هرچه دیدم// کمی از این کمی از آن چشیدم پس از آن ماست را کردم سرازیر// درون معده ام با اندکی سیر و ختم حمله ام با یک دو آروغ// بشد اعلام بعداز خوردن دوغ سپس یک چای دبش قند پهلو// به من دادند با یک دانه لیمو خلاصه روزه را آغاز کردم// برای اهل خانه ناز کردم برای اینکه یابم صبر و طاقت// نمودم صبح تا شب استراحت دوپرس ِ کلّه پاچه با دو کوکا// کمی یخ در بهشت یک خورده حلوا به افطاری برایم شد فراهم// زدم تو رگ کمی از زولبیا هم و سی روزی به این منوال طی شد// نفهمیدم که کی آمد و کی شد به زحمت صبح خود را شام کردم// به خود سازی ولی اقدام کردم به شعبان من به وزن شصت بودم// به ماه روزه ده کیلو فزودم اگرچه رد شدم در این عبادت// به خود سازی ولیکن کردم عادت خدایا ای خدای مهر و ناهید// بده توش و توانی را به« جاوید» که گیرد سالیان سال روزه// اگرچه او شود از دم رفوزه [ دوشنبه 28 مهر 1393 ] [ 22:12 ] [
به قلم: تک پر ]
[ سه شنبه 22 مهر 1393 ] [ 22:54 ] [
به قلم: تک پر ]
[ جمعه 18 مهر 1393 ] [ 19:58 ] [
به قلم: تک پر ]
[ سه شنبه 15 مهر 1393 ] [ 19:35 ] [
به قلم: تک پر ]
کسی که تمام دغدغه اش ست کردن رنگ رژ لبش با لباسش است توان درد دل های یک مرد را ندارد حرف مرد را یا مرد میفهمد یا دود سیگارش * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * وقتی که تمام شیرها پاکتی اند ... وقتی همه ی پلنگ ها صورتی اند ... وقتی که دوپینگ پهلوان می سازد ... ایراد مگیر که عشق ها ساعتی اند... [ جمعه 11 مهر 1393 ] [ 22:50 ] [
به قلم: تک پر ]
تو آن آغاز زیبایی. . . .منم این عشق بی پایان گرفتار اولمشام درده. . . .سن ایله دردیمی درمان (گرفتار شدم به درد. . . .تو دردم را کن درمان) تو یک تصویر زیبایی. . . .منم نقاش این دوران منی سن ایلدین عاشق. . . .بو عشقی ایلمه پنهان (تو کردی مرا عاشق. . . .نکن این عشق را پنهان) تورفتی از دیار ما. . . .مرا کردی چنین ویران دعا ایله گوزل جانان منی. . . .اولدورمسین هجران (دعا کن مرا ای زیبای جانان. . . .تا نکشد مرا این هجران) [ سه شنبه 8 مهر 1393 ] [ 16:54 ] [
به قلم: تک پر ]
شب بود ، شبی که تصویری سیاهتر از گذشته ها داشت… شبی که مهتابش در پشت ابرهای سیاه به خواب رفته بود. شبی که گهگاهی ستاره های نادری در آسمان سیاه و ابری می درخشیدند . ستاره هایی که نوری نداشتند… شب سوت و کور شده بود ، بدون مهتاب ، بدون ستاره! ابرها به آرامی از کنار ماه می گذشتند…وقتی ابرهای سیاه بر روی ماه می نشستند احساس تنهایی و سیاهی در من بیشتر می شد… شب نمی گذشت ، بی پایان بود…کاش هر چه زودتر این شب بی پایان ، پایان داشت. سکوتی سرد در تنهایی و درد در قلب آسمان دلم احساس می شد… سیاهی شب…تنهایی مرد همیشه تنها ! ستاره ها درد مرا نمی فهمند ، مهتاب خاموش مانده است، چون ابرهای سیاه روی آن را پوشانده اند… تنها امیدم به مهتاب بود اما… حالا به چه کسی بگویم درد دلم را در این شب غریبه!… ستاره ها هر کدام در آسمان برای یک دل هستندو برای هزار چشم چشمک می زنند … من دلم می خواهد درد دلم را برای کسی بگویم که یک دل و یکرنگ باشد اما!.. پس همان بهتر که درد دلم درونم بماند و تبدیل به بغض شود و در آخر سر بغضم تبدیل به همان گریه شبانه شود…همان بهتر… [ چهارشنبه 2 مهر 1393 ] [ 16:45 ] [
به قلم: تک پر ]
[ شنبه 29 شهریور 1393 ] [ 15:41 ] [
به قلم: تک پر ]
[ یکشنبه 23 شهریور 1393 ] [ 07:29 ] [
به قلم: تک پر ]
[ دوشنبه 17 شهریور 1393 ] [ 21:35 ] [
به قلم: تک پر ]
[ پنجشنبه 13 شهریور 1393 ] [ 17:53 ] [
به قلم: تک پر ]
کسی که همیشه سعی میکنه بقیه رو شآد کنه بیشتر از همه تنهآست اون رو تنهآ نذآرید. چون هیچوقت به شمآ نمیگه که بهتون نیآز دآره… * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * مرهم زخمهآی کهنه ام کنج لبآن توست! بوسه نمیخوآهم سخنی بگو... * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ﺣﺮﻑ ﺑﯽ ﺭﺑﻄﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﮔﺮﯾﻪ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ! ﮔآﻫﯽ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﻐﺾ ﺩآﺭﯼ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺑآﯾﺪ ﻣﺮﺩ ﺑآﺷﯽ تآ ﺑﺘﻮآﻧﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﯽ [ جمعه 7 شهریور 1393 ] [ 13:39 ] [
به قلم: تک پر ]
|
|
[قآلب وبلآگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |