روان شناسی
من از یاد دادن آنچه كه یاد گرفته ام، هرگز خسته نشده ام. این تنها خدمت ناچیزی است كه می توانم آن را به خود نسبت دهم
درباره وبلاگ


سلام به وبلاک من خوش اومدید من علیرضا 23 ساله فارغ التحصیل روانشناسی دانشگاه یزد
ساکن یزدم
خیلی خوشحال میشم با نظراتتون من را راهنمایی کنید

مدیر وبلاگ : علی رضا دره زرشکی
نظرسنجی
دوست دارید چه مطلبی بذارم





 

زیگموند فروید به عنوان بنیان‌گذار روانکاوی بیش از هر کس دیگری در تاریخچه روانشناسی هم مورد تحسین قرار گرفته است و هم به خاطر نظریه‌هایش به طرز بی‌رحمانه‌ای از او انتقاد شده است. به عنوان یک شخص هم تکریم و هم محکوم شده است و به عنوان یک دانشمند بزرگ بدعت‌گذار و کلاه‌بردار معرفی گردیده است. تحسین کنندگان و منتقدان فروید قبول دارند که تاثیر او بر روان شناسی ، روان درمانی بسیار زیاد بوده است.

 

تولد

فروید در ششم ماه مه 1856 در شهر فریبرگ متولد شد. پدرش 40 سال و مادرش (زن سوم پدر فروید) تنها 20 سال داشت. پدر سخت‌گیر و خودکامه بود. فروید هنگام بزرگسالی خصومت ، انزجار و خشم کودکی خود را نسبت به پدرش به خاطر می‌آورد. او نوشت که در سن 2 سالگی نسبت به پدرش احساس برتری می‌کرد. مادر فروید نسبت به فرزند اول خود احساس غرور می‌کرد و متقاعد شده بود که وی مرد بزرگی خواهد شد.

 

از جمله ویژگی‌های شخصیت دیرین فروید درجه بالایی از اعتماد به نفس ، آرزوی شدید برای موفق شدن و رویای شهرت و آوازه بود. فروید که تاثیر توجه و حمایت مداوم مادرش را در جمله زیر منعکس می‌کند نوشت: مردی که محبوب بی‌چون و چرای مادرش بوده است، در تمام طول زندگی احساس یک فاتح را دارد، احساس اطمینان از موفقیت که اغلب موجب موفقیت واقعی می‌شود.

 

فروید در خانواده

در خانواده فروید هشت فرزند وجود داشت که دو نفر از آنها برادران ناتنی بزرگسال فروید همراه با کودکانشان بودند. نزدیکترین همدم دوران کودکی فروید برادرزاده‌اش بود که یک سال بزرگتر بود. فروید برادرزاده‌اش را به صورت منبع دوستی‌ها و بیزاری‌های بعدی خود توصیف کرد. فروید از تمام کودکان خانواده بدش می‌آمد و هنگامی که رقیبی برای محبت مادرش به دنیا می‌آمد، احساس حسادت و خشم می‌کرد.

 

فروید از همان سال‌های نخستین سطح بالایی از هوش را نشان داد که والدین او به پرورش آن کمک کردند. برای مثال خواهران او اجازه نواختن پیانو را نداشتند مبادا که صدای آن مطالعات فروید را آشفته کند. به او اتاقی اختصاصی داده شده بود که بیشتر وقت خود را در آن می‌گذراند و حتی غذایش را در آنجا می‌خورد تا وقت مطالعاتش را از دست ندهد. اتاق وی تنها اتاق آپارتمان بود که چراغ نفتی باارزشی داشت و باقی افراد خانواده از شمع استفاده می‌کردند.

 

وضعیت تحصیل

فروید یک سال زودتر از معمول وارد دبیرستان شد و اغلب شاگرد اول بود. فروید که زبان آلمانی و عبری را به راحتی صحبت می‌کرد در مدرسه بر زبان‌های لاتین ، یونانی، فرانسوی و انگلیسی تسلط یافت و ایتالیایی و اسپانیایی را خودش یاد گرفت. وی از سن 8 سالگی از خواندن آثار شکسپیر به انگلیسی لذت می‌برد. فروید علایق زیادی داشت که از جمله آنها تاریخ نظامی بود. اما هنگامی که زمان انتخاب شغل فرارسید، در میان مشاغل معدودی که در وین برای یک یهودی گشوده بود، وی پزشکی را برگزید.

 

علت این انتخاب این نبود که وی آرزو داشت پزشک شود، بلکه او معتقد بود که مطالعات پزشکی به حرفه‌ای در پژوهش علمی خواهد انجامید که ممکن بود شهرتی را که عمیقا دوست داشت برایش به ارمغان آورد. در حالی که فروید مشغول کامل کردن مطالعه برای درجه پزشکی خود در دانشگاه وین بود، به انجام پژوهش فیزیولوژیکی روی نخاع شوکی ماهی و بیضه‌های مارماهی پرداخت و از این طریق خدمت شایسته‌ای به این رشته کرد. هنگامی که فروید در دانشکده پزشکی بود، آزمایش با کوکائین را نیز آغاز کرد.

 

وی این دارو را خودش مصرف کرد و اصرار داشت که نامزد ، خواهران و دوستانش نیز آن را امتحان کنند. او به این ماده بسیار علاقه‌مند شد و آن را دارویی اعجاب آور و سحرآمیز دانست که بسیاری از بیماریها را درمان می‌کند و می‌تواند وسیله‌ای برای بدست آوردن شهرتی باشد که آرزوی آن را داشت باشد. او در سال 1884 مقاله‌ای درباره آثار مفید کوکائین منتشر کرد. بعدا این مقاله را از عوامل کمک کننده به شیوع مصرف کوکائین در اروپا و آمریکا دانستند که بیش از 30 سال یعنی تا دهه 1920 ادامه داشت. فروید قویا به خاطر کمک به برداشتن عنان شیوع کوکائین مورد انتقاد قرار گرفت.

 

این موضوع به جای شهرت برای او بدنامی آورد و برای باقی عمرش سعی کرد حمایت پیشین خود را از این دارو از بین ببرد و کلیه اشاراتی را که به این دارو نموده بود از کتابنامه خود حذف کرد. با این وجود وی شخصا به مصرف این دارو تا میانسالی ادامه داد. فروید می‌خواست پژوهش‌های علمی خود را در موقعیت دانشگاهی ادامه دهد، اما ارنست بروک این تمایل را به سبب شرایط مالی فروید به یاس مبدل کرد. او به اندازه‌ای تهیدست بود که نمی‌توانست سالها صبر کند تا بتواند یکی از معدود کرسی‌های استادی را بدست آورد.

 

فروید با بی ‌میلی پذیرفت که حق با بروک است. بنابراین تصمیم گرفت در امتحانات پزشکی شرکت کند و به عنوان یک پزشک به شغل آزاد پزشکی اشتغال یابد. وی در سال ۱۸۸۱ به دریافت درجه دکتری نایل شد و به عنوان متخصص بالینی اعصاب بکار پرداخت. او کار طبابت را پرجاذبه‌تر از آنچه که پیش‌بینی کرده بود نیافت. اما واقعیت‌های اقتصادی در این میان پیروز شد. فروید با مارتا برنایس ازدواج کرد.

 

موفقیتهای فروید

فروید در این سالها با ژوزف بروئر دوست شد. آن دو اغلب در مورد بعضی از بیماران بروئر از جمله آنا که شرح حال او محور اصلی تحول روانکاوی است، به بحث می‌پرداختند. گزارش بروئر درباره شرح حال آنا در تحول روانکاوی اهمیت دارد، زیرا روش تخلیه هیجانی یعنی معالجه از راه صحبت کردن را که در آثار فروید به گونه‌ای برجسته نمایان است، به او معرفی کرد. در ۱۸۸۵ یک بورس پژوهشی به فروید امکان داد تا چهار ماه و نیم در فرانسه زیر نظر شارکو به مطالعه بپردازد. او استفاده شارکو از هیپنوتیزم را در درمان بیماران هیستریکی مشاهده کرد.

 

در ۱۸۹۵ فروید و بروئر پژوهش‌هایی درباره هیستری را منتشر کردند که اغلب نقطه آغاز رسمی روانکاوی تلقی می‌شود. چند مقاله مشترک و چند شرح حال موردی از جمله شرح حال آنا محتوای این کتاب را تشکیل می‌دادند. این آغازی برای شهرت قطعی هر چند نسبتا کم برای فروید که در جستجویش بود محسوب می‌شد. در اوایل دهه ۱۹۰۰ دانشمندانی چون ویلیام جیمز که در حال احتضار بود، افکار پرمخاطره فروید را به عنوان نظامی که روان‌شناسی قرن بیستم را شکل خواهد داد، تصدیق کردند. در واقع او همراه با گروه برجسته‌ای از همکارانی که به انجمن روانکاوی وین پیوسته بودند، روان‌شناسی قرن بیستم را شکل داد. اغلب این همکاران به پیشرفت روانکاوی کمک کردند. در سال ۱۹۰۹ فروید از جامعه روان‌شناسی امریکا قدردانی رسمی دریافت کرد. از او برای یک رشته سخنرانی دعوت شد که در آنجا به او درجه دکترای افتخاری اهدا کردند.

 

در طول سال‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ که فروید به اوج موفقیت خود رسیده بود، سلامتی او شروع به تحلیل رفتن می‌کرد. او از سال ۱۹۲۳ تا زمان مرگش که ۱۶ سال بعد بود، تحت ۳۳ عمل جراحی برای سرطان دهان قرار گرفت. زیرا او روزانه ۲۰ سیگار برگ می‌کشید. در سال ۱۹۳۸ نازی‌ها اتریش را اشغال کردند. ولی به رغم اصرار دوستانش فروید ترک کردن وین را نپذیرفت. چندین بار خانه او مورد هجوم دارودسته نازی‌ها قرار گرفت. پس از اینکه دختر او آنا دستگیر شد، فروید موافقت کرد که وین را ترک کند و به لندن برود. چهار خواهر او در اردوگاه کار اجباری نازی‌ها مردند.

 

سلامتی فروید به نحو چشمگیری تحلیل رفت. اما او از نظر عقلانی هوشیار ماند و تقریبا تا آخرین روز زندگی‌اش به کار ادامه داد. در اواخر سپتامبر ۱۹۳۹ او به پزشک خود ماکس شور گفت: اکنون این زندگی جز شکنجه چیز دیگری نیست و دیگر معنی ندارد. دکتر قول داده بود که اجازه نخواهد داد فروید بیهوده رنج بکشد. او طی ۲۴ ساعت بعدی سه بار مرفین به او تزریق کرد که هر مقدار مصرف آن بیشتر از اندازه لازم برای تسکین درد بود و سالهای طولانی درد فروید را به پایان رساند.

 

آثار فروید

هذیان و رویا ، روانکاوی و تحریم زناشویی با محارم ، توتم و تابو ، روان شناسی ، مفهوم ساده روانکاوی ، اصول و مبانی روان شناسی ، روان شناسی آینده یک پندار ، پیدایش روانکاوی درباره هیستری ، لئوناردو داوینچی ، مهمترین گزارشهای آموزشی تاریخ روانکاوی ، پسیکانالیز روانکاوی برای همه ، تفسیر خواب ، موسی و یکتا پرستی ، سه رساله درباره تئوری میل جنسی ، کاربرد تداعی آزاد در روانکاوی کلاسیک ، آینده یک پندار ، پنج گفتار از فروید ، پنج گفتار در بیان روانکاوی ، تمدن و ملالتهای آن ، اصول روانکاوی بالینی ، مبانی روانکاوی ، آسیب شناسی روانی زندگی روزمره -،اشتباهات لپی ، تعبیر خواب و بیماریهای روانی و روانکاوی.

+ نوشته شده در  دوشنبه یکم بهمن 1386ساعت 8:13  توسط محمد مجتبی زاده  |  آرشیو نظرات

دو دانشمند هم عصر یهودی با نگاهی متفاوت به سرنوشت انسان و مسأله جنگ نامه‏هایی به یكدیگر نوشته و نقطه‏نظرات خود را بیان داشته‏اند كه همچنان تازه و مسأله روز است.

آلبرت اینشتین با آن كه دانشمندی توانا و صاحب نظریه‏های معروف فیزیك و علوم تجربی است، در نامه خود به زیگموند فروید چون یك مصلح اجتماعی و انسانی صلح‏دوست و متعهد به بقای تمدن بشری سخن می‏گوید. اینشتین در سال 1932 و در اوج‏گیری فاشیزم در اروپا و تب جنگ خطاب به فروید می‏گوید: «من نه تنها صلح‏طلبم، بلكه صلح طلبی مبارزه جویم كه برای برقراری صلح با تمام وجود نبرد می‏كنم. هیچ چیز قادر به از میان برداشتن جنگ نیست، مگر آن كه انسان‏ها خود از رفتن به جبهه سرباز زنند. برای تحقق آرمان‏های بزرگ، نخست اقلیتی مبارز، تلاش و كوشش می‏كنند. آیا بهتر نیست در راه صلح كه به آن ایمان داریم رنج كشید تا در جنگ، كه به آن باوری نیست، نابود شد؟» در جای دیگر می‏گوید «كتاب‏های درسی از نو باید نوشته شود تا بتوانند به جای دامن زدن به اختلافات قدیمی و ابدی و ساختن پیشداوری‏های بی‏مورد، روح تازه‏ای در نظام آموزشی ما بدمند» و در پایان نامه خود می‏‎نویسد: «هیچ چیز برای من مهم‏تر از مسأله صلح نیست. جز این، هر آن چه می‏گویم و هر آن چه انجام می‏دهم، قادر به تغییر ساخت جهان نیست. اما شاید ندای من بتواند در خدمت امری بزرگ قرار گیرد، ندائی كه اتحاد انسان‏ها و صلح در جهان را فریاد می‏زند».

زیگموند فروید در جواب به اینشتین جهان را از نگاهی دیگر مورد بررسی قرار می‎‏دهد. قبل از همه فروید خود را موظف می‏داند از این كه مورد خطاب اینشتین قرار گرفته قدردانی و سپاسگزاری كند «آقای اینشتین عزیز – وقتی شنیدم كه شما مرا برای تبادل‏نظر درباره موضوعی برگزیده‏اید كه برایتان حائز اهمیت است و معتقدید برای دیگران نیز مهم و جالب است، با كمال میل موافقت خود را اعلام كردم».

اما این احترام فوق‎‏العاده كه فروید برای اینشتین قائل است موجب نمی‏‎شود كه او كاملا در موضعی مخالف اینشتین قرار نگیرد و در موضعی مخالف او سخن نگوید: فروید جهان را به اساس روانشناسی انسان‏ها مطالعه می‏كند و براساس وضعیتی كه وجود دارد نه آن چه باید به وجود بیاید. او در جواب نامه اینشتین می‎نویسد: «اصولا تضاد منافع میان انسان‏ها با توسل به زور خاتمه پیدا می‏كند. در دنیای حیوانات چنین است و انسان نیز خود را نباید از آن جدا بداند. گو این كه برای انسان‏ها اختلاف عقیده نیز به تضاد منافع افزوده می‏شود كه به بالاترین حد از انتزاع می‏رسد و چنین می‏نماید كه خاتمه دادن به آن راهكار دیگری می‏طلبد». در جایی دیگر فروید می‏گوید «شما از نسبت حقوق و قدرت آغاز كرده‏اید كه به نظر من بهترین نقطه شروع بررسی‏ ما است. اجازه دارم كه واژه قدرت را با واژه زننده و خشن زور تعویض كنم...؟ امروز برای ما حقوق و زور در تضاد با یكدیگر قرار دارند. با این همه به سادگی می‏توان نشان داد كه اولی (حقوق) از دومی (زور) پدید آمده است»، با این كه فروید جنگ را اجتناب‏ناپذیر می‏داند با این همه به پاس احترام اینشتین امیدهای خود را به صلح از دست نمی‏‎دهد و در پایان نامه می‏گوید: «تأثیر دو عامل شاید به جنگ و جنگ‏طلبی خاتمه دهد و امید ببندیم به آن‏ها- یكی، نگرش فرهنگی و دیگری، ترس موجه از تأثیرات و پیامدهای جنگ‏های آینده- و نمی‏توان حدس زد كه این راه از چه پیچ و خم‏هایی خواهد گذشت».

 

+ نوشته شده در  یکشنبه سی ام دی 1386ساعت 9:52  توسط محمد مجتبی زاده  |  آرشیو نظرات

 

زیگموند فروید در سال 1865 در شهر فرایبرگ واقع در مُراویا به دنیا آمد كه در آن زمان بخشى از امپراتورى اتریش ـ مجارستان بود و اكنون از شهرهاى جمهورى چك است. پدرش تاجر پشم بود و مدتى پس از تولد فروید كار و كسبش از رونق افتاد. فروید چهار ساله بود كه خانواده‏اش به سبب مشكلات مالى به وین نقل‏مكان كردند و او تا هفتاد و هشت سال بعد در همان شهر زندگى كرد. با آن‏كه فروید شش خواهر و برادر داشت و خانواده پرجمعیتش در آپارتمانى نه‏چندان بزرگ اقامت داشتند، از نخستین سالهاى تحصیل به عنوان دانش‏آموزى سخت‏كوش و ممتاز شناخته شد و در دوره دبیرستان نیز، كه هشت سال طول مى‏كشید، شش سال آخر را شاگرد اول شد. در طى همین دوره، فروید به چندین زبان عمده اروپایى،از جمله انگلیسى، فرانسوى، ایتالیایى و اسپانیایى، تسلط یافت.

در سال 1873، فروید تحصیلات دانشگاهى خود را در رشته پزشكى در دانشگاه وین آغاز كرد و پس از گذراندن دوره هشت ساله این رشته، موفق به اخذ دانشنامه پزشكى عمومى از آن دانشگاه شد. اكثر شرح‏حال‏نویسانِ فروید اشاره كرده‏اند كه وى شخصاً علاقه‏اى به طب نداشت. فروید، خود در یكى از نوشته‏هایش در سال 1935 (چهار سال پیش از مرگش)، با اشاره به تحقیقاتى اجتماعى كه آخرین كتابها و مقالات او را تشكیل مى‏دهند، نوشت: «پس از یك عمر طى كردن مسیرى انحرافى در علوم طبیعى و پزشكى و روان‏درمانى، علاقه من دوباره به مسائل فرهنگى معطوف شد، همان مسائلى كه سالها قبل وقتى جوان و براى تفكر ناپخته بودم مرا شیفته خود كرده بودند.1» گرچه فروید در رشته پزشكى تحصیل كرد، اما هرگز نتوانست به طور حرفه‏اى به این رشته دل ببندد. براى تخصّص به جراحى عمومى روى آورد و دو ماه در این زمینه تحصیل كرد، اما بعد تصمیم گرفت به جاى جراحى، در طب داخلى تخصّص بگیرد، لیكن دیرى نگذشت كه تحصیل در این حوزه تخصصى را نیز نیمه‏كاره رها كرد. مدّتى كوتاه در «موءسسه كالبدشناسى مغز» در وین به تحقیق و مطالعه تطبیقى بین مغز جنین و مغز بزرگسالان پرداخت و پس از استعفا از آن موءسسه، به عنوان پزشك اعصاب در بیمارستان عمومى وین مشغول به كار شد.

فروید بعدها تصمیم گرفت در زمینه اعصاب تخصّص بگیرد و در سال 1885، با استفاده از یك بورس یكساله تحصیلى، به پاریس رفت و دستیار ژان شاركو شد. شاركو در آن زمان در زمره برجسته‏ترین متخصّصان اعصاب بود و به ویژه به سبب درمان از طریق خواب مصنوعى (هیپنوتیزم) و تحقیق درباره هیسترى شهرت داشت. در سال 1886، پس از بازگشت به وین و افتتاح مطب به عنوان متخصّص اعصاب، فروید با مارتا برنایز ازدواج كرد. حاصل این ازدواج، سه فرزند دختر و سه فرزند پسر بود. پس از به قدرت رسیدن هیتلر در آلمان، فروید بسیار مورد آزار فاشیستها قرار گرفت. براى نمونه، در سال 1932، اعضاى حزب نازى كتابهاى فروید را در چندین مراسم كتاب‏سوزان عمومى در برلین به آتش كشیدند. ارنست جونز در زندگینامه‏اى كه درباره فروید نوشته است از قول او نقل مى‏كند كه پس از شنیدن خبر سوزاندن نوشته‏هایش گفت: «عجب پیشرفتى! اگر قرون وسطى بود خودم را مى‏سوزاندند، اما در این دوره و زمانه به سوزاندن كتابهایم بسنده مى‏كنند.» در سال 1938، در پى اشغال اتریش توسط نیروهاى هیتلر، فروید ناچار به انگلستان مهاجرت كرد و در لندن اقامت گزید. این سال همچنین اوج درد و رنج جسمانى فروید نیز بود، زیرا از سال 1923 به سرطان گلو و چانه مبتلا شده بود و با آن‏كه جرّاحان سى و سه بار او را تحت عمل قرار داده بودند بهبود نیافته بود. سرانجام در 23 سپتامبر 1939، فروید در هشتاد و سه سالگى، یك سال بعد از مهاجرت به انگلستان، دیده از جهان فرو بست.

فروید را غالباً به اشتباه كاشف ضمیر ناخودآگاه تلقّى مى‏كنند. گرچه دامنه و نتایج تحقیقات فروید درباره ضمیر ناخودآگاه را باید كاملاً بدیع و بى‏سابقه دانست، با این همه، خود او همواره بر این حقیقت اصرار مى‏ورزید كه ناخودآگاه را پیش از وى شاعران كشف كرده بودند. در آثار نویسندگان و هنرمندان از گذشته‏هاى بسیار دور بصیرتهاى فراوانى درباره فرایند روانى و وجود ضمیر ناخودآگاه وجود داشته است، لیكن این بصیرتها، به سبب پراكندگى و غیرنظام‏مند بودنشان، هرگز منجر به یك نظریه جامع نشده بودند. فروید از راه تحقیقاتش نه فقط با یك نظریه فراگیر بر وجود ضمیر ناخودآگاه صحّه گذاشت، بلكه روشهاى نظام‏مندى را براى بررسى این جنبه ناپیدا اما تعیین‏كننده از هستى انسان تدوین كرد. در گام بعدى، كشف اهمیت روءیا، بر غنا و پیچیدگى نظریه فروید به میزان بسیار افزود. بنا بر استدلال فروید، روءیا شاهراهى است براى رسیدن به كُنه ضمیر ناخودآگاه؛ به عبارتى، روءیا بیان نمادین آرزویى كام‏نیافته است و تفسیر روءیا راهى براى فهم علّت روان‏رنجورى. شاهكار فروید با عنوان تعبیر روءیا كه در نخستین سال قرن بیستم منتشر شد، در زمره دوران‏سازترین كتابهایى تلقّى مى‏شود كه جهت‏گیرى اندیشه مدرن را رقم زدند.

چنان‏كه پیشتر اشاره شد، موضوعاتى كه فروید در آثارش مورد كنكاش قرار داد بسیار متنوع‏اند. با این حال، شاید بتوان گفت كه این آثار نشان‏دهنده سه حوزه در مسیر تكوین اندیشه فروید هستند، سه حوزه‏اى كه البتّه فروید آنها را نه در دوره‏هاى زمانىِ مجزّا بلكه تا حدودى همزمان مورد تفحّص قرار داد. وى در تحقیقات حوزه نخست، كه حدوداً فاصله سالهاى 1895 تا 1917 را در بر مى‏گیرد، دست به نگارش آثارى زد كه عمدتاً جنبه بالینى دارند و در آنها فروید به توصیف كشفیاتى مى‏پردازد كه از راه روانكاوى بیمارانش حاصل آمده بود. مهمترینِ این آثار عبارت‏اند از: تحقیقاتى درباره هیسترى (1895، تألیف مشترك با جوزف بروئر)، تعبیر روءیا (1900)، آسیب‏شناسى روانى زندگى روزمرّه (1901)، لطیفه و رابطه آن با ضمیر ناخودآگاه (1905)، سه مقاله درباره نظریه جنسیت (1905)، پیش‏درآمدى عمومى بر روانكاوى (1917). در تحقیقات حوزه دوم، كه تا سال 1939 ادامه داشت، توجه فروید بیشتر به مباحث فرهنگى معطوف شد. آغاز این عطف توجه را البتّه در كتاب توتم و تابو (1913) مى‏توان دید، اما نمونه‏هاى دیگرش عبارت‏اند از: روانشناسى گروهى و تحلیل «خود» (1921) و موسى و یكتاپرستى (1939). سومین حوزه تحقیقات فروید، كه مبیّن تأملات فلسفى اوست و موضوعات فرا روانشناسانه را در بر مى‏گیرد، از سال 1920 تا 1939 ادامه داشت. در آثار این دوره، فروید به مسائلى از قبیل مرگ و زندگى، جبر و اختیار و تمدّن پرداخت. مهمترین آثار او در این حوزه عبارت‏اند از: وراى اصل لذّت (1920)، آینده یك توهّم (1927) و تمدّن و ناخرسندیهاى آن (1930).

نظریه روانكاوى تأثیرى چنان بسزا در شكل‏گیرى اندیشه مدرن داشته است كه پرداختن به همه جوانب آن در این مختصر مقدور نیست. همین‏قدر مى‏توان اشاره كرد كه با انتشار آثار فروید در نخستین حوزه تحقیقاتش (حوزه بالینى)، روانكاوى در اواخر دهه اول قرن بیستم از نظریه‏اى محدود به فروید و شاگردانش در وین به جنبشى بین‏المللى تبدیل شد. از جمله نخستین روانشناسان سرشناسى كه به فروید گرویدند و خود سهم بزرگى در اشاعه نظریه روانكاوى ایفا كردند مى‏توان از كسانى چون یوجین بلولر (روانپزشك مشهور سوئیسى و رئیس تیمارستان زوریخ) و كارل گوستاو یونگ (دستیار مشهور بلولر) و آلفرد آدلر (پزشك اهل وین) نام برد. بسیارى از همكاران فروید بعدها خود روانكاوانى صاحب‏نام شدند؛ از جمله ارنست جونز، هانس ساش و آتو رنك. در سال 1908، فروید و همفكرانش نخستین «كنگره بین‏المللى روانكاوى» را در سالزبورگ برگزار كردند. یك سال بعد، فروید همراه با یونگ مجموعه سخنرانیهاى معروفى را در دانشگاه كلارك آمریكا ایراد كردند كه متعاقباً سخنرانیهاى فروید با عنوان سخنرانیهاى مقدّماتى درباره روانكاوى منتشر شد. در سال 1910، فروید «انجمن بین‏المللى روانكاوى» را تشكیل داد. در همین دوره، آثار فروید به زبانهاى متعدد ترجمه شدند و در كشورهاى مختلف، روانكاوى به منزله شیوه‏اى نو براى درمان بیماریهاى روانى به كار گرفته شد. به این ترتیب، فروید به چهره‏اى برجسته و نظریه‏پردازى شناخته‏شده در سطحى جهانى تبدیل گردید. اعطاى جایزه گوته به فروید در سال 1930 و انتخاب او به عنوان عضو «انجمن سلطنتى» در سال 1936 و مكاتبات و تبادل‏نظرش با اینشتاین، نقشى مهم در تثبیت شهرت جهانى فروید داشتند. به سبب همین شهرت بود كه پس از اشغال اتریش به دست نیروهاى آلمان فاشیست، با پادرمیانىِ دیپلماتیكِ روزولت (رئیس‏جمهورى وقت آمریكا)، فروید توانست از اتریش به انگلستان بگریزد. گرچه برخى از شاگردان و همكاران فروید با او اختلاف‏نظر پیدا كردند و متعاقباً شاخه‏هاى جداگانه‏اى از روانكاوى را به وجود آوردند (به ویژه آدلر و یونگ كه اولى در سال 1911 و دومى چند سال بعد از «انجمن بین‏المللى روانكاوى» استعفا كردند و به ترتیب مكاتب موسوم به «روانشناسى فردى» و «روانشناسى تحلیلى» را بنیان گذاشتند)، اما اعتبار جهانى و مقام شامخ فروید هرگز از این انشعابها خدشه‏دار نشد.

فروید، از راه سالها تحقیق و نیز كار بالینى براى درمان بیماران مبتلا به انواع نابسامانیهاى روانى، نظریه روانكاوى را تدوین كرد؛ نظریه‏اى كه نه فقط شامل كشفیاتى دوران‏ساز و بزرگ همچون اهمیت ضمیر ناخودآگاه در رفتار انسانها، عقده اُدیپ، ماهیت و معناى نمادینِ روءیا و تبارشناسىِ روان‏رنجورى است، بلكه همچنین تأملات او درباره نهادهاى تمدّن بشرى و هنر و اخلاق را نیز در بر مى‏گیرد. گرچه در نگاه نخست، روانكاوى به طور خاص روشى براى راه بردن به سرچشمه‏هاى ناپیداى رنجهاى روانىِ افراد و پایان دادن به آلام روحى آنان به نظر مى‏رسد، لیكن از گستردگى و تنوّع كم‏نظیر آثار فروید پیداست كه روانكاوى، علاوه بر ارزش درمانى این نظریه، همچنین ابزارى است براى كندوكاو و تبیین مسائل فرهنگىِ جوامع بشرى. به عبارتى، روانكاوى روشى است براى برملا كردن امیال و انگیزه‏هاى مكتومى كه انسان متمدن معمولاً ترجیح مى‏دهد آنها را كتمان كند. از این حیث، فروید ادامه‏دهنده راه همه اندیشمندانى است كه در عصر جدید، جایگاه رفیع انسان را از عرش به زیر كشیدند. اگر كوپرنیك در سده هفدهم با انقلابى كیهان‏شناسانه اثبات كرد كه زمین مركز كائنات نیست بلكه خود، همچون سایر اجرام سماوى، به دور خورشید مى‏گردد؛ اگر داروین در سده هجدهم با نظریه تكامل، جایگاهِ تا آن زمان متعالىِ انسان به منزله اشرف مخلوقات را محل تردید قرار داد و ابراز كرد كه انسان، همچون همه جانداران، محصول فرایندهاى طبیعى است؛ به طریق اولى، فروید نیز در نخستین دهه‏هاى قرن بیستم استدلال كرد كه انسان فقط در ظاهر موجودى خردمند و آزاد است كه رفتارش از انگیزه‏ها و نیّات آگاهانه او ناشى مى‏شود، لیكن در باطن موجودى است دستخوش نیروهایى بغایت خردگریز و انگیزه‏هایى كه خود به آنها اشراف و آگاهى ندارد.

از آنچه درباره ماهیت برملاكننده روانكاوى گفته شد مى‏توان حدس زد كه این نظریه در بدو پیدایش چندان به مذاق غیر اهل نظر و حتى پزشكان خوش نیامد. این اندیشه كه برخى بیماریهاى جسمانى ممكن است از علل غیرجسمانى ناشى شوند، طبیعتاً از نظر پزشكانى كه از منظرى كاملاً فیزیولوژیك به مقوله بیمارى مى‏نگریستند غیر علمى و حتّى مضحك مى‏نمود. اما آنچه براى فروید ناراحت‏كننده‏تر بود اتّهاماتى بود كه افراد عامى در خصوص نگرش او درباره نقش جنسیت در سالهاى اولیه رشد كودك مطرح مى‏كردند. فروید پنج تا هفت سال اول رشد كودك را واجد جنبه‏هایى جنسیتى مى‏دانست ومعتقد بود كه نحوه شكل‏گیرى شخصیت كودك در این دوره در كنشها و تعاملهاى بعدى وى در بزرگسالى نقشى فوق‏العاده بااهمیت خواهد داشت. اما به جاى آن‏كه مشاهدات و نظریه‏پردازىِ بسیار موشكافانه فروید به طریق علمى مورد بررسى قرار گیرد، خودِ فروید آماج توهینها و اتهامات قرار گرفت و براى مثال متهم به این شد كه گویا به هیچ نظام اخلاقى مقیّد نیست و بى‏بندوبارىِ جنسى را ترویج مى‏كند. فروید به بحث درباره جنبه‏هاى ناخوشایند و حتى زشتِ روان آدمى پرداخت، لیكن منتقدان اولیه‏اش چنان با او برخورد كردند كه گویى فروید به‏وجودآورنده آن جنبه‏هاى مشمئزكننده است. اگر هدف غایىِ روانكاوى كاوش در جنبه ناخودآگاه انسان و آگاهانیدن او از امیال و آرزوهاى سركوب‏شده و انگیزه‏هایى ستیزه‏جویانه و جنسیتى است كه هرگز به طور آگاهانه نمى‏تواند خود را خواهان تحقّق آنها بداند، در آن صورت از مقاومت اولیه‏اى كه در برابر روانكاوى مى‏شد چندان هم نباید تعجّب كرد.

 



صفحات جانبی
آمار وبلاگ
  • کل بازدید :
  • بازدید امروز :
  • بازدید دیروز :
  • بازدید این ماه :
  • بازدید ماه قبل :
  • تعداد نویسندگان :
  • تعداد کل پست ها :
  • آخرین بازدید :
  • آخرین بروز رسانی :
من و تو
 
 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات