منوی اصلی
حکمت و حكایت
شفیعی مطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارد. ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمی شناسیم.
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر سه شنبه 3 اردیبهشت 1398 05:39 ق.ظ نظرات ()

    #باروخ_اسپینوزا


     اسپینوزا هشت ساله بود که با صحنه‌ای دلخراش روبه رو شد و تا آخر عمر آن‌ را از یاد نبرد:
    "مردی در آستانه‌ی کنیسه بر روی زمین دراز کشیده بود و روحانیان به‌هنگامِ خروج از کنیسه به خیابان، او را لگدمال می‌کردند."
    باروخ کودکی باهوش و پرسشگر و پرعاطفه بود. از پدرش پرسید:
    "گناه او چیست که باید این چنین مجازات شود؟"
    پدرش گفت:
    "او با بعضی از باورها و دستوراتِ آیینِ ما موافق نبود و از این‌رو از جامعه‌ی مومنان اخراج شد. و اکنون چون احساس تنهایی می‌کند، تقاضامند است که به جامعه‌ی دینداران بازگردد و پذیرفته شود. و پذیرش او مشروط به این است که به چنین مجازاتی تن در دهد."
    باروخ هشت ساله از پدرش پرسید:
    "آیا می‌توان با "لگد کردن" کسی را مومن بار آورد؟"
    پاسخ پدرش منفی بود. و باروخِ کوچک، متفکر و شگفت‌زده و مضطرب و اندوهگین به خانه بازگشت. بیشترِ مردم اقدامِ روحانیان را تایید می‌کردند، و معدودی هم که آن‌را نمی‌پسندیدند؛ از ترس و عافیت‌طلبی و محافظه‌کاری صدایشان در نمی‌آمد...
    باروخِ کوچک که شگفت‌زده و اندوهگینِ چگونگیِ رفتارِ روحانیان با مردِ توبه‌کار و لگدمال کردنِ او بود، به‌مناسبتی، واژه‌ی محبت‌آمیزی درباره‌‌ی آن مرد بر زبان آورد؛ ولی یکی از همبازی‌هایش آزرده شد و سیلی محکمی به صورت او نواخت.
    روز بعد، تراژدیِ مرد لگدمال شده به اوج خود رسید:
    او که پیشتر، از شدتِ تحقیر و کشیدنِ بارِ خفّت، از نظر روحی و روانی از پای درآمده بود؛ با شلیک گلوله‌ای مغز خود را پریشان کرد و به زندگی‌اش پایان داد.
    و اسپینوزای کوچک نیز بیش از پیش حیرت‌زد‌ه‌ی معنا و حکمتِ(!) رفتارِ روحانیان با او شد.

    اسپینوزا برآن بود کسانی‌که مشتاق‌اند "فیلسوف‌وار" با جهان و طبیعت مواجه شوند و همچون ابلهان به پدیده‌های آن خیره نشوند؛ در نظرِ روحانیان و توده‌ی مردم "بی‌دین و بدعت‌گذار" انگاشته می‌شوند. خودِ او نیز به چنین سرنوشتی دچار شد؛ اما به‌نحوِ شورانگیزی به آموزه‌های فلسفی و اخلاقیِ خود عمیقاً وفادار و پای‌بند و عامل بود، و با آن‌که او مرتد خوانده و تکفیرش کردند...
    ... با آن‌که اسپینوزا را مرتد خوانده و تکفیرش کردند، و با تمامِ رنج‌ها و محدودیت‌ها و ناکامی‌هایی که بر او تحمیل شد؛ هرگز از تکفیرکنندگانش هیچ‌گونه بغض و کینه‌ای به دل نگرفت و گفت:
    "کار من این نیست که خرده‌گیری و نفرین کنم یا کسی را محکوم سازم؛ بلکه وظیفه‌ی من فهمیدن و درک‌کردن است."

     او با فروتنیِ تمام برآن بود آثارش "بخشی از حقیقت" را در بر دارند و معترف بود که حتی بزرگ‌ترین فیلسوفان هم مانند یک زندانی، جهان را از شکافِ دیوارهای وجودِ خویش -که زندانِ تمام مدت عمر است- نظاره می‌کنند.

     اسپینوزا یکی معدود بزرگان تاریخ است که همان‌گونه که سخن گفت و نوشت؛ "زندگی کرد."

    مورخ فرانسوی "ارنست رنان" درباره‌ی او گفت: 

    "تصور او از خداوند، شاید حقیقی‌ترین تصوری باشد که در ذهنی نقش بسته است".
      در بعد از ظهر یک روز آفتابی و آرامِ فوریه‌ی سال ۱۶۷۷ مرگ به سراغ اسپینوزا آمد. تنها کسی‌که بر بالینش حضور داشت، دکتر "مایر" طبیب و دوست او بود. او در این‌هنگام تنها ۴۴ سال داشت...!



    https://t.me/rezamolavi_103

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر دوشنبه 2 اردیبهشت 1398 04:12 ق.ظ نظرات ()

     بداهه گویی ملک الشعرا

    می‌گویند روزی ملک‌الشعرای بهار، در مجلسی نشسته بود و حضار برای آزمایش طبع وی، چهار کلمه را انتخاب کردند تا وی آن ها را در یک رباعی بیاورد.
    کلمات انتخاب شده عبارت بودند از: خروس، انگور، درفش و سنگ

    ملک الشعرای بهار گفت:

    برخاسـت خروس صبح برخیز ای دوست
    خون دل انگور فکن در رگ و پوست
    عشق من و تو صحبت مشت است و درفش
    جور دل تو صحبت سنگ است و سبوست

    جوانی خام، که در مجلس حاضر بود گفت:
    این کلمات با تبانی قبلی انتخاب شده‌اند. اگر راست می‌گویید، من چهار کلمه انتخاب می‌کنم و شما آن ها را در یک رباعی بیاورید.

    سپس این چهار کلمه را انتخاب نمود: آیینه، اره، کفش و غوره.

    بدیهی‌ است آوردن این کلمات دور از ذهن، در یک رباعی کار ساده‌ای نبود، لیکن ملک‌الشعرا شعر را این‌گونه گفت:

    چون آینه نورخیز گشتی احسنت
    چون ارّه به خلق تیز گشتی احسنت
    در کفش ادیبان جهان کردی پای
    غوره نشده موَیز گشتی احسنت!


    @Shazdehk

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر یکشنبه 1 اردیبهشت 1398 06:34 ق.ظ نظرات ()

    مُلک با کفر باقی می‌ماند و با ظلم نه!

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
تعداد صفحات : 5 ... 2 3 4 5
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات