منوی اصلی
حکمت و حكایت
شفیعی مطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارد. ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمی شناسیم.
  • وارد شدن اجباری به حمام زنانه

    مهدی محبی کرمانی داستانی دارد به نام کُتِ زوک.
    کُت به کرمانی یعنی سوراخ و زوک همان لوله های سفالی است.

    داستان از این قرار است که در نوبت خانم ها کُتِ زوکِ خزینه می گیرد و آب زیادی گرم می شود.
    صاحب جان یکی از زنان حمام نزد کَل اسدالله می رود که مسوول حمام است و از او می خواهد به حمام بیاید و کُت را باز کند.
    « کَل اسدالله! کَل اسدالله! دستم به دومنت. کُتِ زوکِ خزونه گرفته. آبا داغ شدن، آتش، زِنِکا می خوان جونشونه ور آب بِکِشَن، بشورن بیان به در، نمی تونن ... الانم اذانِ میگن، مَردِکا می ریزن تو حموم، رسوایی می شه، وَخی یه فکری بکن. تو رو دونی خدا، وخی. »

    خلاصه این که کل اسدالله اولش بهانه می آورد که نه و نمی شود و زن ها لخت هستند و از این حرف ها. اما گویا این پیش آمد بی سابقه نبوده و کل اسدالله هم راه رفتن به حمام زنانه را خوب بلد است.
    این است که با صاب جان همرا می شود. پاچه های شلوارش را بالا می کشد و در ورودی حمام داد می زند:
    « اوی، زِنکا، چشماتون ببندین، مرد داره میا تو .»

    و صاب جان هم پشت بند او داد می زند: 

    « اوی، چشماتون ببندین، مرد داره میا تو، چشماتون ببندین»!

    و این گونه است که کَل اسدالله وارد حمام می شود. از میان زنان لخت که دست بر چشم دارند می گذرد و کُتِ زوک را باز می کند!
    آب ولرم می شود و کل اسدالله می رود.

    مادر اوس شکرالله که در حمام بوده به سمت خزینه می رود دستی توی آب می زند و با رضایت می گوید:
    « بارک الله کل اسدالله! بارک الله. خدا خیرش بده !»
    و سپس با لحنی فیلسوفانه ادامه می دهد:
    « ولی کَل اسدالله می باس چشماشِ ببنده نه ما ! »
    و صاب جان با لحنی حق به جانب پاسخ می دهد که :
    «خب اُوَخ کُتِ چطو وا بُکنه؟ »

    **********************

    چقدر شبیه حال و روز ما است. به جای این که مسؤلین چشم شان به بندند و شرم کنند، مردم باید شرمسار باشند تا اونا چپاول کنند.

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •   آیین بزرگداشت استاد سید علیرضا شفیعی مطهر
     
    موسسه پژوهشی انتشاراتی منشور فرهنگ صلح با همکاری گروه ارتباطات صلح انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات و بنیاد صلح جهانی هوشمند، آیین بزرگداشت استاد سید علیرضا شفیعی مطهر را برگزار می‌نمایند


     وبینار
    گفت و گو و هم سخنی؛ مبانی و تاثیرات فرهنگی



     سخنرانان

    استاد سید علیرضا شفیعی مطهر
    ( ادیب، نویسنده و پژوهشگر فرهنگی)


    دکتر محمد منصور نژاد: شش مشخصه بارز استاد شفیعی مطهر


    دبیر برگزاری: مریم یوسفی


     زمان: شنبه، 28تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۷ تا ۱۸:۳۰


    با ارایه گواهی الکترونیک

     ایده و طرح پوستر: محمد عبداللهی پور
    آخرین ویرایش: چهارشنبه 25 تیر 1399 10:52 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • عکس ‏‎Deldidani‎‏
    آخرین ویرایش: چهارشنبه 25 تیر 1399 10:42 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  •  بی انصافی!

    تلنگر!

    کسی آمد محضر آیت الله میلانی در مشهد.در اطراف حرم امام رضا علیه السلام مغازه داشت.
    عرض کرد: مغازه دارم در اطراف حرم، در ایامی که شهر شلوغ است و زائر زیاد، قیمت اجناس را مقداری بالا می برم و بیشتر از نرخ متعارف می فروشم. حکم این کار من چیست؟
    آیت الله میلانی فرمود: این کار "بی انصافی" است.
    مغازه دار خوشحال از این پاسخ و این که آقا نفرمود حرام است، کفش هایش را زیر بغل گذاشت و دست بر سینه عقب عقب خارج می شد.
    آقای میلانی با دست اشاره کرد به او که برگرد! برگشت!
    آقا دهانش را گذاشت کنار گوش مغازه دار و گفت: داستان کربلا را شنیده ای؟
    گفت:بله!
    گفت: می دانی سیدالشهدا علیه السلام تشنه بود و تقاضای آب کرد و عمر سعد آب را از او دریغ کرد؟
    گفت: بله آقا، شنیده ام.
    آقای میلانی فرمود: آن کار عمر سعد هم "بی انصافی" بود!

     این روزها #باانصاف باشیم

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • #طنزسیاهنمایی/65

    علّت عدم تبلیغ پراید!

    گفت: از مدیر شرکت رولز رویس پرسیدند، شما چرا تبلیغات تلویزیونی نمی کنید؟ گفت : کسانی که می‌توانند رولز رویس بخرند وقت نشستن پای تلویزیون را ندارند!

    گفتم: پس علّت عدم تبلیغ پراید از تلویزیون نیز همین است؟

    گفت: نه! از مدیر عامل سایپا هم همین سوال را پرسیدند، فرمودند : کسانی که محصولات ما را سوار می شوند به خانه نمی‌رسند تا تبلیغ ببینند!

    گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟

    #شفیعی_مطهر

    کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

      https://t.me/amotahar

     

    آخرین ویرایش: چهارشنبه 25 تیر 1399 03:30 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • مهندسی یا گدایی؟!


    مهندسی دختر خوشگلی دید که با پدرش گدایی می کرد .
     از پدرش دختر را خواستگاری کرد.

    پدرش گفت :اگر دختر من را می خواهی باید سه روز با من گدایی کنی تا به دخترم نگویی گدا .
    مهندس بعد از مدتی فکر کردن قبول کرد .
    روز دوم گدایی ، دخترک دید مهندس گریه می کند .علّت را پرسید .
    مهندس گفت: به خاطر گذشتۀ خودم گریه می کنم که چندین سال درس خواندم و مهندسی گرفتم در عسلویه وقتم را تلف کردم !!!

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • من که اصول دین نیستم!


    یک شب منزل مرحوم حاج احمد آقا بودیم. در آن جلسه آقایان هاشمی، خامنه ای و مهندس موسوی هم بودند. امام بدون این که اسم کسی را ببرند، فرمودند:
    این نهضت آزادی ها آدم های بدی نیستند. آن هایی را که من می شناسم آدم های مسلمان خوبی هستند!
    یکی از آقایان که می‌خواست امام را تحریک بکند، گفت:
    این‌ها روحانیت را قبول ندارند!
    امام فرمودند:
    روحانیت را قبول دارند، شما را قبول ندارند!
    آن آقا گفت:
    شخص شما را هم قبول ندارند!
    امام فرمودند:
    قبول نداشته باشند. من که اصول دین نیستم که همه مرا قبول داشته باشند!
    من این جریان را در زمان حضرت امام، در نماز جمعه گفتم که جای هیچ گونه ردّ و انکاری نباشد!

    --------------------
    سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از سایت خبری جماران، گفتگو با مرحوم آیت الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی.
    http://t.me/sireyefarzanegan

    آخرین ویرایش: سه شنبه 24 تیر 1399 07:48 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • نسخه جدید موسی و شبان

     دید موسی یک شبانی را به راه
    کو همی گفت: ای خدا و ای اله

    تو کجایی تا بپیچم گوش تو
    جِر دهم آن قیمتی تن پوش تو

    روی بنزت خط کشم با خنجرم
    بر در کاخت بکوبم با خرم
     
    من نمی دانم چرا با ما لجی!
    تا به کی آخر دورویی و کجی؟!

    خشکسالی ، زلزله ، گرد و غبار،
    این هم از وضع دلار و روزگار

    نامسلمان ! این چه وضع زندگی ست ؟!
    غیر تو مسئول این اوضاع کیست ؟!...؛

    گفت موسی: وای استغفار کن
    توبه از رفتار و این گفتار کن

    کفر هم اندازه ای دارد؛ خُلی؟!
    کلّه ات پوک است، قطعاً منگلی؛

    شد شبان ناراحت و فریاد زد
    در بیابان هی دوید و داد زد

    «وحی آمد سوی موسی از خدا
    بنده ی ما را ز ما کردی جدا

    تو برای وصل کردن آمدی
    نی برای فصل کردن آمدی»

    این شبان بینوا ایرانی است
    کشورش در معرض ویرانی است

    می رسد از هر طرف بحران و غم
    من خودم هم توی کارش مانده ام

    تا ببینم که چه پیش آید؛ برو
    در بیاور از دلش، موسی! بدو!

    «چون که موسی این خطاب از حق شنید
    در بیابان در پی چوپان دوید

    عاقبت دریافت او را و بدید
    گفت مژده ده که دستوری رسید»

    چون که در ایران به دنیا آمدی
    بی مجازات است هر حرفی زدی

    «هیچ آدابی و ترتیبی مجوی
    هر چه می خواهد دل تنگت بگوی»!

    (؟)

    آخرین ویرایش: دوشنبه 23 تیر 1399 04:47 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
  •  #طنزسیاهنمایی/ 64

    دُمِ خروس!!

    گفت: من موندم از این مردم که چرا حرفای دولتمردان رو قبول نمی کنن.

    گفتم:چطور فهمیدی که باور نمی کنن؟

    گفت: رسانه های دولتی یه چیزی میگن،مردم یه چیزای دیگه!هر جا میریم توی تاکسی،مترو،کوچه،بازار و....مردم در محافل خصوصی یه حرفایی دیگه میگن!

    گفتم: نظر تو چیه؟

    گفت: من که سعی می کنم هم باور کنم و هم به دیگران بباورونم!

    گفتم:خب! موفّق میشی؟اونایی که باور نمی کنن،چی میگن؟

    گفت: مردم میگن ما می خواهیم باور کنیم،ولی با این همه دم خروس!!چه کنیم؟!

    یه وقتی زنده یاد گل آقا نوشت: 

    -می دونید حزب الهی ها در محافل خصوصی خودشون وقتی با هم تنها میشن،چی میگن؟ 

    - حرفایی را میگن که ضدِّ انقلاب ها علنی میگن!!

    گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟

    #شفیعی_مطهر

    کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

      https://t.me/amotahar


    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  دروغ در لباس حقیقت!

    #حرف‌حساب

    روزی روزگاری دروغ به حقیقت گفت:
    «میل داری باهم به دریا برویم و شنا کنیم؟»
    حقیقت ساده لوح پذیرفت و گول خورد. آن دو باهم به کنار ساحل رفتند،
    وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباس هایش را در آورد. دروغ حیله گر لباس های اورا پوشید و رفت.
    از آن روز همیشه حقیقت عریان وزشت است،
    اما دروغ در لباس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود!

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
تعداد صفحات : 6 1 2 3 4 5 6
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات