منوی اصلی
حکمت و حكایت
شفیعی مطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارد. ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمی شناسیم.

  • احمدی نژاد و براندازی به شیوه سازمان سیا!

    چندی پیش مطلبی خواندم که خاطره ای بود از ژنرال تیتوی معروف، رئیس جمهور سابق یوگسلاوی که نقل کرده بود:
    چندسال پس از پیروزی انقلابمان در یوگسلاوی از کا.گ.ب (سازمان اطلاعاتی روسیه) اطلاع دادند که در کابینه شما یک جاسوس سازمان سیا وجود دارد!
    تمام تلفن ها و مکاتبات افراد کابینه را تحت کنترل قرار دادیم اما هیچ نشانی از ارتباطات مشکوک پیدا نکردیم و پس از مدتی مجبور شدیم درخواست شناسایی جاسوس را برای خود سازمان اطلاعات روسیه ارسال کنیم .
    خلاصه این که از کا.گ.ب به وی اطلاع می دهند معاون اولت، همان جاسوس است!  
    تیتو که از این خبر حیران و خشمگین می شود معاون اولش را برای جلسه فرامی خواند و در یک جلسه دو نفره اسلحه را روی سر معاون اولش گذاشته و شرح ماجرا را از او جویا می شود.
    معاون اولش پس از مشاهده خشم و عصبانیت بی اندازه تیتو و از ترس جانش اعتراف می کند که سال هاست و از زمان دانشجویی  و جنگ های چریکی هیچ ارتباطی با سازمان سیا ندارد اما در همان سال ها سازمان سیا مسئولیتی به او می دهد بدین شرح:
    سازمان سیا به او اطمینان می دهد که مسیر برای رسیدن به بالاترین سطح سیاسی کشورش را برای او فراهم می کند و در عوض از او می خواهد در آن زمان تنها در سپردن پست ها به افراد غیرتخصصی عمل کند و تمام!
    یعنی اگر شخصی ولو باسواد بالا و تجربه کافی در زمینه مثلا اقتصاد تخصص دارد از او در شاخه غیرتخصصی به طور مثال نظامی استفاده کند و...
    تحلیل سیا این بود که با این روش، هر نظامی بدون کودتا و حمله خارجی پس از مدتی از درون متلاشی و سرنگون می گردد.

    **************
    این مطلب مدت ها در ذهنم بود تا این که چندی پیش درباره زندگی سیاسی احمدی نژاد مطالعه می کردم.
    این که چطور با سرعتی باور نکردنی از استانداری استان تازه تاسیس شده اردبیل در آن زمان به شهرداری تهران رسید و سپس رئیس جمهور ایران شد.
    و یا چطور در مناصبی که تا قبل از ریاست جمهوری عهده دار بود علی رغم عملکردی نه چندان خوب مورد تقدیر قرار می گرفت و زمینه برای کسب مناصب بالاتر را پیدا می کرد!
    به طور مثال در همان زمان استانداری اردبیل سه سال متوالی به عنوان استاندار نمونه کشور برگزیده شد و این در حالی بود که در انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 از مجموع آرای همان استان اردبیل نفر ششم از میان هفت کاندیدای ریاست جمهوری شد که خود سند گویای نارضایتی مردم آن دیار از استاندار سابقشان بود!
    اما موردی که بیش از این توجهم را جلب کرد چیدمان کابینه آقای احمدی نژاد در دو دوره ریاست جمهوری ایشان است که به سختی می توان نمونه هایی یافت که در انتخاب وزیران تخصصی عمل شده باشد!
    به طور مثال:
     آقای محمد علی آبادی با تحصیلات کارشناسی ارشد عمران و سوابق عمرانی از قبیل معاونت وزیر راه و ترابری و معاونت عمرانی شهرداری در کابینه احمدی نژاد با سمت رئیس سازمان تربیت بدنی و رئیس کمیته ملی المپیک! گمارده شد.
    آقای سعید مرتضوی که به خاطر سوابق متعدد قضایی به قاضی مرتضوی شهرت دارد و طبیعتا باید به عنوان وزیر دادگستری در صف مردان احمدی نژاد قرار گیرد اما در دولت احمدی نژاد به پست ریاست سازمان بیمه تامین اجتماعی نائل گشت!
    حتی وزارتخانه مهم و استراتژیک نفت نیز در دولت احمدی نژاد به قاسم رستمی که شخصی نظامی و از فرماندهان نظامی کشور است و کوچک ترین تحصیلات و سابقه مرتبطی ندارد سپرده شد!
    در خصوص سعید جلیلی که رئیس گروه مذاکره‌کننده هسته‌ای ایران با کشورهای غربی شد و یا علی کردان با مدرک جعلی دکترا که حتی فاقد مدرک کارشناسی هم بود و به عنوان مرد اول کابینه و وزیر کشور مشغول به فعالیت شد نیز بماند...
    البته در این مطلب به هیچ عنوان قصد ندارم عضو کنونی مجمع تشخیص مصلحت نظام را با آن خائن کابینه تیتو مقایسه کنم اما این سوال ذهنم را درگیر نموده است که چطور رئیس جمهور سابق ایران ناخواسته از همان روشی در چیدمان کابینه اش استفاده نموده بود که مورد نظر سازمان سیا و آسان ترین راه  برای براندازی و نابودی یک نظام سیاسی است؟
    و نتیجه اش نیز همان شد که همه دیدیم و هنوز می بینیم!

    علی سجادی


    کانال قلم:
    HTTPS://TELEGRAM.ME/ALISAJJADI_GHALAM


    آخرین ویرایش: دوشنبه 12 آبان 1399 07:06 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
  •  وضع کشمشی همینه!

    میگن‌‌‌ ملانصرالدین، برای این که بفهمه چقدر از رمضون گذشته و چقدر مونده، از روز اول ۳۰ تا کشمش میذاره تو جیب عباش و هر بار وقت افطار یه دونه کشمش می خورده.

    زن ملا یه روز اتفاقی دستش به جیب عبای ملا میره و کشمش‌هارو می بینه،

    میگه : بمیرم برات نمی دونستم اینقدر کشمش دوست داری !

    پس میره دو مشت حسابی کشمش می ریزه تو جیبش !

    بعد از چند روز تو مسجد مردم از ملانصرالدین می پرسن:
    ملا، چقدر مونده به عید فطر؟

    اونم دست می کنه تو جیبش و بعد از کمی مکث و تعجب میگه :
    والا اگه حساب با حساب کشمش‌ها باشه،امسال عیدی در کار نیست !

    حالا وضعیت ما ملت ایران هم همینه، معلوم نیست !
    کی کرونا از بین میره؟
    کی اختلاس تموم میشه؟
    کی آب و برق مجانی میشه؟
    کی آمریکا نابود میشه؟
    کی اسرائیل محو میشه؟
    کی قیمت خودرو پایین میاد؟
    کی قیمت ارز و دلار پایین میاد؟
    کی قیمت سکه پایین میاد؟
    کی میتونیم نفت بفروشیم؟
    کی برجام به سرانجام میرسه؟
    کی حضرات دست از دزدی برمیدارن؟

    تنها چیزی که معلومه این که عمر منو شماست که داره هر روز به آخر نزدیک میشه ولی رنگ آرامش واقعی و خوشی تو این عمر... ندیدیم !

    میگن وضع کشمشیه همینه!!!

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه

  • دو لطیفه از مهندس بازرگان

    دیروز شورای شهر تهران به یاد مصلح روشنفکر و نخست وزیر دولت موقت مرحوم  مهدی بارزگان اسم خیابان سازمان آب را به مهدی بازرگان تغییر می دهد. .این خبر را که می خواندم یاد دوتا چشمه از حاضر جوابی مرحوم بارزگان افتادم که ممکن است بعضی ها نشنیده باشند.

    اول؛در سال ۶۰ وقتی مجلس عدم کفایت سیاسی بنی صدر را تصویب می کند ،خلخالی دست روی شانه بازرگان گذاشته و فاتحه می خواند (یعنی با رفتن بنی صدر شما هم از نظر سیاسی مُردید!)

    وقتی کار خلخالی تمام می شود. بازرگان از او سوال می کند فاتحه خوندی؟

    خلخالی جواب می دهد:بله!

    بازرگان:پس دستتو ببر پایین حلواشم هم بخور!!

    لازم به یاوری است خلخالی و بازرگان در دوره اول نمایندگان مجلس بودند.

    ******
    دومین خاطره مربوط به دوران جنگ است در سازمان مجاهدین به قول خودشان جهت ارتقای مقام زن ،به یکی از اعضا دستور داده می شود که زنش  را طلاق دهد  تا  رییس که تازه دختر بنی صدر را طلاق داده بود و  بی زن شده بود ،زن او شود  و همین کار را می کنند. این تا اینجا بماند،،،

    مدتی بعد از فتح خرمشهر و بعد از چند حمله و شهید شدن خیلی ها ،مرحوم بازرگان یک نامه خیلی تند و با انتقاد شدید ازادامه جنگ و امام ،برای امام می نویسد که حکم دستگیری بازرگان فوری  صادر می شود ولی به محض این که به امام خبر می دهند امام با عتاب دستور می دهد هیچ کس حق ندارد بازرگان را دستگیر کند.

    بعد از این اتفاق سرکرده مجاهدین یک نامه به بازرگان می نویسد و از او می خواهد تا برای سرنگونی جمهوری اسلامی با هم متحد شوند.
    بازرگان در پاسخ وی می گوید:من یه زن پیر دارم که به درد تو نمی خوره!!

    آخرین ویرایش: یکشنبه 11 آبان 1399 09:38 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • #طنزسیاهنمایی. 109

    ویروس هوشمند!

    گفت: من حقیقت مهمّی را کشف کرده ام!

    گفتم: آخرش هم می ترسم خارجی ها تو را برُبایند و ما را از داشتن چنین مغز کاوشگری محروم کنند! حالا بگو ببینم چه کشفی کردی؟ ولی یواشکی بگو تا خارجی ها نفهمند!

    گفت: سرت را بیاور جلو تا آهسته درِ گوشَت بگویم! من کشف کرده ام که ویروس کرونا بسیار هوشمند و حرف شنو و گوش به فرمان دولتمردان است!

    گفت: چطور فهمیدی؟!

    گفت: مثلاً وقتی بازماندگان جان باختگان کرونا می خواهند هر گونه مراسم ترحیمی برای عزیزانشان برگزار کنند، این ویروس فوراً حاضر شده همه را مبتلا می کند،لذا دولت هر گونه تجمّع از این نوع را ممنوع می کند، ولی خود دولت هر گونه تجمّعی را به هر بهانه ای برگزار کند،احتمالا این ویروس هوشمند سرش می شود که نباید پایش را در تجمّعات سیاسی ویژه بگذارد!! 

      ولی در مراسم ترحیم شخصیّتی چون استاد شجریان یا در مراسم روز جهانی کورش بزرگ ،ویروس کرونا فوراً حاضر شده،همه را تهدید می کند،لذا دولت برای حفظ جان مردم، برنامه مراسم را لغو می کند!!

    گفتم: باز هم سیاهنمایی کردی؟!

    #شفیعی_مطهر

    کانال رسمی گاه گویه های مطهر

      https://t.me/amotahar

     

    آخرین ویرایش: شنبه 10 آبان 1399 04:45 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • پند سقراط

    روزی سقراط ، حکیم معروف یونانی، مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثراست. علت ناراحتیش را پرسید ،پاسخ داد:

    "در راه که می آمدم. یکی از  آشنایان را دیدم.سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم."
    سقراط گفت:"چرا رنجیدی؟" 

    مرد با تعجب گفت :"خب معلوم است، چنین رفتاری   ناراحت کننده است."
    سقراط پرسید:

    "اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد و بیماری به خود می پیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی؟"
    مرد گفت:"مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم.آدم که از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود."
    سقراط پرسید:"

    به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟"
    مرد جواب داد:

    "احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم."
    سقراط گفت:"همه ی این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی،آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود؟ و آیا کسی که رفتارش نادرست است،روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد،هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟ بیماری فکر و روان نامش "غفلت" است و باید به جای دلخوری و رنجش ،نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است،دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند. پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسی بدی می کند، در آن لحظه بیمار است.

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • به همه دنیا باج میدیم !!

     میگن پادشاهی دستور میده یه نفرو فلک کنن. وقتی طرف رو میارن که بزننش، یارو یواشکی یه چیزی به اون کسی که قرار بوده چوب بزنه میگه. پادشاه متوجه میشه،میگه چی گفت؟
    طرف میگه : قربان ،گفت ده سکه میدمت یواش تر بزن!
    پادشاه به طرف میگه: احمق، پنج سکه بده به خودم، میگم اصلا نزنتت...!

    حالا کار ما هم همین طور شده،
    داریم به همه دنیا باج میدیم که به آمریکا باج ندیم...

    #علیرضا_خادمی

    @Pishmili

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیاهی لشکر یا نُخبۀ دانشور؟!!

    قصّه های شهر هرت. قصۀ 106

     #شفیعی_مطهر

    هردمبیل حاکم شهر هرت پیر و زمینگیر شده و همه مرگش را نزدیک می دیدند.او می خواست پسرش هردمبیل دوم را به عنوان ولی عهد خود برگزیند.ولی با توجّه به نفوذ روزافزون افکار مدرنیسم که مروّج دموکراسی مبتنی بر آرای مردم بود،قرار شد با یک انتخابات صوری و مهندسی شده،اعلام ولایت عهدی او را مبتنی بر آرای مردم و مُنتخب مردم شهر هرت جلوه دهند.

    از آنجا که در هر انتخابات باید تعدادی از افراد به طور صوری به عنوان نامزد به مردم معرّفی شوند تا مردم از بین آنان نامزد مورد نظر خود را برگزینند ،بنابراین هردمبیل از وزیر کشور خواست چند نفر از افراد عادی غیرمشهور را هم به عنوان نامزد به مردم معرفی کند. وزیر کشور از چند نفر از جمله یک معلم نیز درخواست کرد تا آمادگی خود را برای نامزدی در انتخابات تعیین ولایت عهدی هردمبیل اعلام کنند.

    معلم در برابر درخواست وزیر گفت: 

    آخر من که در بین مردم شهرتی ندارم و کسی مرا نمی شناسد که به من رای بدهد! 

    وزیر در حالی که می خندید،با طعنه گفت: 

    آقا معلّم عزیز! آخر اگر ما یک درصد هم احتمال می دادیم که مردم تو را می شناسند و به تو رای می دهند،که تو را نامزد نمی کردیم!!در حکومت های هردمبیلی در برابر نامزد مورد نظر چند نفر نامزد دکوری و صوری هم می آورند تا نمایش انتخاباتی برگزار شود.حالا فهمیدی ما سیاهی لشکر می خواهیم،نه نُخبۀ دانشور!!

    کانال رسمی گاه گویه های مطهر

      https://t.me/amotahar

     

    آخرین ویرایش: جمعه 9 آبان 1399 05:34 ق.ظ
    ارسال دیدگاه

  • فانوس دریایی

    كشتی جنگی مأموریت یافته بود برای آموزش نظامی به مدت چند روز در هوایی طوفانی مانور بدهد. هوای مه‌آلود سبب شده بود كه كاركنان كشتی دید كمی داشته باشند. در نتیجه ناخدا در پل فرماندهی عرشه ایستاده بود تا همه فعالیت‌ها را زیر نظر داشته باشد.
    پاسی از شب نگذشته بود كه دیده‌بان روی پی فرمانده گزارش داد:

     نوری در سمت راست كشتی به چشم می‌خورد.
    ناخدا فریاد زد: آیا آن نور ثابت است یا به طرف عقب حركت می‌كند؟
    دیده‌بان جواب داد: ثابت است؛‌ و مفهوم این بود كه در مسیری هستیم كه به هم تصادم خواهیم كرد.
    ناخدا به مأمور ارسال علائم گفت:  

    به آن كشتی علامت بده كه رو در روی هم هستیم، توصیه می‌كنم 20 درجه تغییر مسیر بدهید.
    جواب علامت این بود: شما باید 20 درجه تغییر مسیر بدهید.
    ناخدا گفت: علامت بده كه من ناخدا هستم و آن ها باید 20 درجه تغییر مسیر بدهند.
    پاسخ آمد: بهتر است شما 20 درجه تغییر مسیر بدهید.
    در این هنگام كه ناخدا به خشم آمده بود، تفی به زمین انداخت و گفت:

     علامت بده كه از یك كشتی جنگی علامت فرستاده می‌شود 20 درجه تغییر مسیر بدهید.
    پاسخ آمد: من فانوس دریایی هستم.
    آنگاه كشتی تغییر مسیر داد.

    نتیجه: همیشه و همه جا خودكامگی جواب نمی دهد!

    آخرین ویرایش: پنجشنبه 8 آبان 1399 04:05 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
  • علت تجرّد!

    گفتم:چرا زن نمی گیری؟
    گفت: همین که زن نمی گیرم و یکی دیگه رو بدبخت نمی کنم نشون میده آدم خوبیم.

    من که قانع شدم. شما را نمی دانم!

    ******************

    کدام بیشتر می کشند؟


    این کرونا چقدر احمقه واقعا !
    فکر می کنه با روزی 150 تا کشته می تونه ما رو بترسونه!

    آخه بی شعور !پراید سالی 70 هزار نفر از ما رو می کشه بازم میریم ثبت نام می کنیم و تو صف می استیم !!

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  ایران نمرده است!

    مردی را به جرم قتل نزد کوروش آوردند.
    پسران مقتول خواهان اجرای حکم شدند.

    ﻗﺎﺗﻞ ﺍﺯ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ کاری ﻣﻬﻢ برای ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ۳ﺭﻭﺯ ﻣﻬﻠﺖ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﮐﺮﺩ.
    ﺷﺎﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ؟
    ﻗﺎﺗﻞ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ نگاه ﮐﺮﺩ ﻭ گفت: ﺍﯾﻦ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ!
    ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﺳﭙﻬﺴﺎﻻﺭ ﺁﺭﺍﺩ، ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺭﺍﺿﻤﺎﻧﺖ می کنی؟
    ﺁﺭﺍﺩ گفت :ﺑﻠﻪ ،ﺳﺮﻭﺭﻡ!
    ﮔﻔﺖ : ﺗﻮ ﺍﻭ ﺭﺍ نمی شناﺳﯽ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﺪ ﺣﮑﻢ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺗﻮ ﺍﺟﺮﺍ می کنیم!
    ﺁﺭﺍﺩ گفت :ﺿﻤﺎﻧﺘﺶ می کنم.
    ﻗﺎﺗﻞ ﺭﻓﺖ و ۳ﺭﻭﺯ ﻣﻬﻠﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺁﺭﺍﺩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﮑﻢ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺍﺟﺮﺍ ﻧﺸﻮﺩ.

    اﻧﺪﮐﯽ پیش ﺍﺯ ﻏﺮﻭﺏ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻗﺎﺗﻞ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎلی که ﺑﺴﯿﺎﺭﺧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﯿﻦ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺟﻼﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ.
    کورش ﺑﺰﺭﮒ ﭘﺮﺳﯿﺪ :ﭼﺮﺍ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ ﺩﺭ ﺣﺎلی که می توﺍﻧﺴﺘﯽ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﯽ؟
    ﻗﺎﺗﻞ پاسخ ﺩﺍﺩ :ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﻭﻓﺎﯼ ﺑﻪ ﻋﻬﺪ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ.
    ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﺮﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩﯼ؟
    ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ :ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ مهرورزی ﻭ ﻧﯿﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ.
    ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﻘﺘﻮﻝ ﻧﯿﺰ ﻣﺘﺄﺛﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : 

    ﻣﺎ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺬﺷﺘﯿﻢ ﺯﯾﺮﺍ می ترﺳﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺑﺨﺸﺶ ﻭ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﺯﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ.

    این نوشته را گذاشتم زیرا می ترسم كه بگویند گذشته ایران از یاد مردم ایران رفته است...

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
تعداد صفحات : 470 ... 5 6 7 8 9 10 11 ...
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات