!!!چی بودیم... چی شدیم
...Follow your dreams...
دیروز
بعد از یه هفته بیخبری از الناز، لاکردار چقد هم خبرهای متنوع داشت و نشستیم و از
این اون یکم غیبت کردیم تا حالمون اومد سرجاش!
بالاخره
آخرش من نفهمیدم که بود یا نبود، البته النازم نفهمید و گرفتیم خوابیدیم! ولی با
این حال الناز به من میگه قاطی کردم، بعد تا یه چیزی میشه با قیافۀ حق به جانب
میگه: " آخه کی به تو گفته درس بخونی که اینجوری گیج میزنی!!" یکی نیس
بگه الان که کسی به تو نگفته درس بخونی و تو هم خودت از این غیرتا نداری که بری
لای کتابو باز کنی، یعنی گیج نمیزنی؟! یعنی
باور بفرمایین من اگه در لابه لای درس هام و کارام و برنامۀ فشرده ای که برا خودم
تنظیم کردیم، یه دقیقه با این الناز و م.پ. ن چت نکنم قطعا دست به خودکشی میزنم! احساس
میکنم دارم مَشاعرم (ج. شعور) رو از دست میدم! چرخۀ
زندگی من به این صورته: درس
---> کار --->
تلگرام (10 دقیقه) --->
خواب الناز
هم چرخۀ زندگیش به این صورته: درس--->
آموزشگاه ---> تلگرام ---> اینستا و
چرخۀ زندگی م. پ. ن: درس
---> درس ---> درس ---> در حاشیه (که تموم شد) --->
دو روز در هفته هم دوره همی ---> خواب ---> مجددا
درس از
بررسیه چرخۀ زندگی این سه جاندار اینو متوجه میشیم که الناز موجودی بی خواب است و
خواب در زندگیه او معنا ندارد! و این سه موجود هر سه، جاندارانی فتواتوتروف هستند،
یعنی انرژی مورد نیازشونو از طریق فتوسنتز و مواد معدنی به دست میارن، چون تغذیه
توی چرخه هاشون قید نشده!! البته اونقدام بی خبره بیخبره که
نه، در واقع این یه هفته وقت نمیشد درست و حسابی باهم چت کنیم، دیشبم من با اینکه
خسته بودم اما بی خوابی زده بود به سرم و بخاطر همین بود که تونستیم با هم صحبت
کنیم! آخرای چتمون بود و دیگه خسته بودیم و میخواستیم بریم بخوابیم که یه بحث داغ
پیش اومد و دلم نیومد به شما نشون ندم:
طبقه بندی: حرف های قدیمی، حرف های جدید، توضیحات، اتفاقات، خاطرات،
قالب ساز آنلاین |