!!!چی بودیم... چی شدیم
...Follow your dreams...
دوشنبه
میلاد بالاخره بعد از سه ماه اومد مرخصیه یک هفته ای و درست همون روز که طبق معمول
عصر رفتم سرکار به حدی مریض شدم (مسمومیت غذایی، شایدم هوایی از
شنبه هم که آخر ماه حساب میشه و عالم و آدم میدونن که آخرای ماه ما حتی وقت برای
خوردن صبحونه و ناهار و شامم نداریم و عملا فتوسنتز میکنیم! دیشب
هم دیر خوابیدم! البته یه اتفاق جالبی افتاد که نمیتونستم بخوابم! اتفاق
دیشب از این قرار بود که نمیدونم چی شده بود که م. پ. ن دیشب قول داد که تا قبل از
اینکه بره بخوابه من هر سوالی چه شخصی چه غیر شخصی ازش بکنم، صادقانه جواب بده!
این اتفاق خیلی غیرمنتظره بود و من اصلا آمادگیه پرسیدن هیچ سوالی رو نداشتم و
تنها سوالی که به ذهنم میرسید این بود که بپرسم اسم و فامیلیت چیه و چندتا خواهر و
برادرین و تاریخ تولدت کیه!! سوال
هایی هم که پرسیدم اغلب ایدۀ دوستم بود... مدیونین فک کنین اون دوستمم الناز بود! +
خب چیکار میکردم؟! موقعیت خوبی واسه پی بردن به اسرار م. پ. ن بود، اما سوالی به
ذهنم نمیرسید، مجبور بودم از الناز بپرسم ببینم سوالی برای پرسیدن از رفیقی که
سالهاس میشناسیش داره یا نه! +
پاراگراف اول رو که مشکلات خودمو در رابطه با درس خوندن نوشتم، برای این گفتم که
پس فردا زبونم لال، خدایی نکرده، مرگ بر حسودان و لعنت بر شیطان رجیم و از این
صوبتا، کنکور رتبۀ تک رقمی نیاوردم و دو رقمی شد، بدونین من مشکل داشتم و نتونستم
تک بیارم!) که کارم رو نصفه
گذاشتم و اومدم خونه و اون شب که مهمونی هم داشتیم من کلا خواب بودم و نفهمیدم چی
شد! بخاطر اینکه کارم مونده بود مجبور شدم فردای اون روز که دیروز میشه از صبح برم
سرکارم تا جبران کنم، واسه همین دو روزه اصلا درس نخوندم
و کلی از برنامه ریزی هایی
که داشتم عقب افتادم! امروزم باز زود قراره برم چون کارمون زیاده و فرداهم باید از
صبح برم چون فردا واسه شام کل فامیل اینجا دعوتن و اینطور که بوش میاد من باید این
آخر هفته قید درس و آیندمو بزنم!
تازه از اون طرفم جمعه به احتمال قریب (نزدیک) به
100% هم باید برم سرکار چون یه کار اضافه برامون دراومده و خوشبختانه یا بدبختانه
این کار از دست من برمیاد!
(آخه معمولا من از کسی که نشناسمش اینا رو میپرسم!)
بعد از 4-5 سال رفاقت خب اینا و خیلی چیزهای دیگه رو میدونستم، خداییش چیز دیگه ای
به ذهنم نمیرسید دیگه! آخه آدم از رفیقش بیشتر از اینا چی میخواد بدونه؟!
طبقه بندی: خاطرات، اتفاقات، توضیحات، حرف های جدید، حرف های قدیمی،
قالب ساز آنلاین |