!!!چی بودیم... چی شدیم
...Follow your dreams...
عکسی
که در زیر مشاهده میکنین عکس صفحۀ اول گوشیمه، اما اینکه این کجا هست و از کجا
اومده و چرا و به چه علت، داستان داره!
دیروز
م. پ. ن منو توی اینستا روی این عکس تگ کرده بود، اینجا اون دانشکده ای هست که
آرزوشو دارم برم اما
دیشب ساعت حول و حوش یازده و نیم بود که من نمیخواستم بخوابم و م. پ. ن منو داشت
مجبور میکرد که برم بخوابم تا بتونم صبح زود بیدار شم و درس بخونم و خودشم که طفلی
امروز از صبح تا عصر کلاس داره بتونه استراحت کنه، البته اجباره اجبارم که نمیشه
گفت؛ یه جورایی پیشیم پیشیم کردن (و البته م. پ. ن میدونه آرزوی من چیه!)، و در واقع هدف من رفتن
به اینجاس، واسه همین گذاشتمش روی صفحۀ اول گوشیم که هم بهم انگیزه بده هم دائما
هدفی که دارم رو بهم یادآوری کنه!
(معادل فارسیش میشه مثلا چرب زبانی کردن که یکی
رو مهربانانه مجبور کنی یه کاری رو انجام بده!
معادل یابیم تو حلق بهارستان
) اینم چتی که داشتیم:
طبقه بندی: خاطرات، توضیحات، اتفاقات، حرف های جدید،
قالب ساز آنلاین |