!!!چی بودیم... چی شدیم
...Follow your dreams...
وقتی
که بعد از ظهرا سرکار تنهایی و هیشکی نیست و خودتی و خودت
با
اینکه دست پخت مامانم رو خیلی دوست دارم اما غذا خوردنه تنهایی رو اصلا دوست ندارم
و بهم نمیچسبه! و میشینی کاراتو انجام
بدی، معلومه که دیگه صاحب کارت وظیفه ای در قبال ناهار تو نداره و مجبوری خودت از
خونه ناهار ببری و تازه به این نتیجه رسیده باشی که با شکم گرسنه و خوردنه چندتا
ساقه طلایی نمیتونی تا عصر کاراتو با دقت انجام بدی!
اصلا روایت داریم که ملعون است کسی که تنها میخوابد و تنها غذا
میخورد! من که عمدا نمیخوام تنها غذا بخورم، مجبورم...
تنها خوابیدنم که کلا یه
مقولۀ جداس
که از حوصلۀ جمع خارجه (بخونید حوصله شو ندارم راجع بهش حرف بزنم)!
طبقه بندی: خاطرات، توضیحات، اتفاقات، حرف های جدید،
قالب ساز آنلاین |