!!!چی بودیم... چی شدیم
...Follow your dreams...
لامصب
آخر ماهه و کارمون برخلاف ماه پیش اینقد زیاده که عصرا که برمیگردم خونه واقعا
خسته میشم و ساعت کمتری میتونم درس بخونم و گاهی نمیتونم بخونم حتی!! اما
امروز اتفاق جالبی که افتاد این بود که این کیبورد من تمیزه و منم همیشه پاکش میکنم که گرد و خاکی روش نشینه
اما ببینین بخاطر کار کردنِ زیاد چه بلایی سر انگشتای نازنینم آورده!!
یه
مسالۀ دیگه هم که امروز کلا میخواستم راجع به اون پست بذارم ( و الان تقریبا نیمه
بیخیال شدم) اینه که آقا یا کاری نکن یا بر حسب اتفاق کردی (طوعاً و کرهاً) دیگه منت نذار! از طرفی هم
باید یه "ماشاا..."ی بگم که خدا داره توی کمک کردن بهم از تمام
امکانات مایه میذاره و هوا رو اینقد سرد کرده که امروز کم مونده بود سوشرتی (سوئیشرت؟)
پالتویی چیزی بپوشم برم بیرون،
البته این یه پوئن مثبت محسوب میشه و من که درست
وسط ظهر میرم سرکار و برمیگردم زیاد گرما اذیتم نمیکنه!
سیاهش
کرده!! این سیاهی هم نمیدونم از چه جنسیه به این راحتی ها پاک نمیشه!!
ای بابا! کلافه شدم هی
چیزی رو واسم تکرار کنن و ازم توقع داشته باشن که منم در قبالش یه کار دیگه بکنم!
مگه عوض عوضه؟ اگه من خودم با رضایت و در صحت کامل خواستم و کاری رو انجام دادم،
دیگه حق ندارم اولا به زبون بیارم، دوما انتظار داشته باشم اونی که براش فلان کار
رو کردم بیاد برام در عوضه اون کار، کاری بکنه!
دوست عزیز خواهشا منت نذار... منت
نذار دیگه آقا جون!
عجب غلطی کردیم که به اصرار قبول کردیم یکی برامون کاری بکنه
ها!! حالا خوبه خودم نخواستم و طرف خودش اصرار کرده که فلان کار رو برام انجام
بده!! حالا من رفتم زیر منت... عجب گیری افتادم من!
به قول مامانم آخر و عاقبت
رفیق بازی همینه دیگه!
طبقه بندی: حرف های جدید، توضیحات، اتفاقات،
قالب ساز آنلاین |