!!!چی بودیم... چی شدیم

...Follow your dreams...

وقتی دوستام بهم میگن تو با خودت خود درگیری داری و من موضع میگیرم، باید اعتراف كنم كه من حتی با خوابامم درگیرم! آخه من نمیدونم اینهمه حشره و سوسك و از همه بدتر عنكبوت و چندتا حشره ی دیگه كه حتی اسمشونم نمیدونم توی خواب من چیكار میكنن؟! حالا منی كه تو واقعیت اینا از فاصله ی یك كیلومتری من رد بشن من فرار میكنم با چه جراتی داشتم باهاشون میجنگیدم! مردم خواب بهشت و حوری میبینن منم عجب چیزایی میبینماااا!

صبح كه داشتم میومدم سركار (گفتم میومدم؟ بله درست گفتم! چون الان سركارم و بالاخره خاطرات امروز رو دارم امروز مینویسم!) به طور خیلی مشكوكی شلوغ بود! تا جایی كه یادم میاد زمان ما از هفته ی آخر شهریور كلاسا شروع میشد و میرفتیم میدیدم اونایی كه تجدید داشتن دارن امتحان میدن؛ اما الان مثه اینكه شروع مدارس داره میره اون ور! یه چند سال دیگه فك كنم بچه هامون رو دی ماه یا شایدم بعد از سیزده بدر راهی مدرسه میكنیم! اصلا كلا تكنولو‍ژی رو همه چی حتی مهر ماهم تاثیر بسزایی داشته!!

قراره مامانم ساعت دوازده به بعد بیاد مثه اون بچه كلاس اولی ها (قربونشون برم)  اجازمو بگیره و بریم برا من شلوار بخریم! بعدشم فردا كه تولد آبجیه یه كادوی خوشگل كه مورد نیازشم باشه البته، پیدا كنیم! تازه قراره واسه ناهارم نریم خونه و بریم پیتزا!! آخرین باری كه پیتزا خوردم درست و دقیق یك ماه پیش بود یعنی یازده شهریور!! یادش بخیر... حالا با كی بود و به چه مناسبتی و بعدش و قبلش و وسطاش چی شد بماند... اما خیلی خوش گذشت و به یاد ماندنی بود!

الان كه دارم اینا رو تایپ میكنم این همكاره سمت چپیم داره دنبال یه بهونه میگیرده توی حرفش كه بتونه از اصطلاح "شك توش هست" استفاده كنه!! از صبح هم صدتا موقعیت پیدا كرده برای مسخره كردن من! واسه توضیح اینكه این چه ربطی به من داره باید بگم كه یبار همون شخصی كه یازده شهریور باهاش رفتم پیتزا بهم زنگ زده بود كه نتیجه ی كنكورمو بدونه، پرسید امروز جوابا میاد؟ گفتم نمیدونم شك توش هست!! حالا این شده سوژه كه همه سعی میكنن نوعی جملاتشون رو تنظیم كنن كه این جمله ی گهر بار از من توش استفاده بشه!! یعنی فقط كافیه یه گاف بدم، تا مدت های مدیدی ول كن نیستن كه!!

یبارم الناز بهم زنگ زد و خب دیدم اونه الو و بله نگفتم و مستقیم گفتم "جانم؟" یعنی هنوزم كه هنوزه ازم میپرسن اون طرف دختر بود یا پسر؟! اصلا به من میاد با پسر جماعت این مدلی حرف بزنم؟! نه واقعا داریم؟!





طبقه بندی: حرف های قدیمی، توضیحات، خاطرات، 
[ شنبه 11 مهر 1394 ] [ 10:33 ق.ظ ] [ زهرا بانو ] چیزی میگی بگو؟!



      قالب ساز آنلاین