!!!چی بودیم... چی شدیم
...Follow your dreams...
وقتی
که دوتا از پرسنلمون به نشانۀ اعتراض به گرم بودنه هوای محل کار جوراباشونو (احتمالا بوگَندو
به
حال من البته فرقی نمیکنه، هوای کولر مستقیم میخوره به من! من هیچوقت اعتراضی
ندارم، همیشه قانعم! + عنوان پیشنهادی از معلوم ترین حال! (معلوم الحال)) به دار
میکشن، صاحب کارمونم مجبور میشه یه کولر دیگه سفارش بده که تا فردا بیارن و نصب
کنن!
+
چقد بدم میاد از کسی که بهم دروغ میگه، و چقد خوشم میاد وقتی نمیدونه که من اصل
قضیه رو میدونم و چقدم دلم براش میسوزه که بخاطر چیزی که براش هیچ منفعتی نداره
خودشو از چشم من میندازه!! متاسفانه بد کینه ای ام! بیاد به پامم بیوفته نمیبخشمش!
طبقه بندی: حرف های قدیمی، حرف های جدید، توضیحات، اتفاقات، خاطرات،
قالب ساز آنلاین |