!!!چی بودیم... چی شدیم
...Follow your dreams...
از
این دو روز تعطیلات اومدیم استفاده کنیم و تا خواستیم یکم استراحت کنیم، هیچی نشده یکیش تموم
شد! و البته من امروز بیشترشو خواب بودم!!
+اون انگشترِ دستمم قضیه داره!! اگه تقاضا زیاد باشه میشه موضوع
پست بعدیم! + عنوان: نجمه زارع... از دیشبم عروسمون خونۀ ما بود تا امروز
عصر! منم صبح بعد صبحونه دیدم خیلی خوابم میاد گفتم یکی دو ساعت بخوابم! آقا واسه
نماز ظهر که بیدار شدم (تف به ریا
) اصلا فک کردم توی یه خونۀ دیگم!! باورم نمیشد
عروسمون با این وضعش (که به زودی قراره عمه بشم
) دیده که من خوابم بلند شده کل
خونه رو تنهایی طوری مرتب کرده که من اگه میخواستم اینکارو بکنم حداقل یه هفته طول
میکشید!!
بعضی وقتا از اینکه خواهر شوهر خوبی براش نیستم شرم میکنم!
والا من عروس
بشم تا بهم نگن فلان کارو بکن نمیکنم، تازه اگه هم بخوام کاری که اونا میخوان رو
انجام بدم کلی هم غر میزنم!! خدا عروسمون رو حفظ کنه و از اینا نصیب شمام بکنه
ایشاا...
برگشته میگه مگه تو دل
داری؟! این عکس رو گرفتم که فقط بهش ثابت کنم که منم دل دارم خودشم دوتا!! اون یکی
نمیدونم قلبه کیه که دستم مونده، هرکی هست بیاد ببره، ما از اون خونواده هاش
نیستیم که دل مردم رو ببریم و پس ندیم!!
طبقه بندی: حرف های قدیمی، حرف های جدید، توضیحات، اتفاقات، خاطرات،
قالب ساز آنلاین |