!!!چی بودیم... چی شدیم
...Follow your dreams...
لوبیاهام
قد کشیدن و دیگه هیچ شباهتی به لوبیا ندارن و دارن واسه خودشون درختی میشن!!
این
جلویی همونیه که اولین بار سرشو از خاک آورد بیرون، اون دوتا سمت چپی هم دقیقا هم
زمان باهم به دنیا اومدن، اون عقبی هم امروز صبح از خاک اومد بیرون و داره تمام
تلاششو میکنه که به این سه تا برسه، پنجمین لوبیا هم هیچ اثری ازش نیست و احتمالا
اون زیر زیرا مُرده!! یه
جورایی این پنج تا لوبیا منو یاد آدما میندازن!! یه عده کلا خوش شانسن، سرنوشتشون
اینه که از همه موفق تر باشن مثه همون لوبیا اولی که زرنگی کرد و زودتر از همه
اومد بیرون و باعث شد ببوسمش حتی! یه عده (اکثریت) معمولا توی یه سطحن! نه خیلی
بدشانسن نه خیلی خوش شانس، مثه دوتا لوبیایی که باهم بیرون اومدن! یه عده هم باید
تلاش کنن اما چون شانس خیلی باهاشون یار نیست به یه موفقیت نسبی میرسن (لوبیا
عقبی)، یه عده هم هیچوقت شانسی براشون تعریف نشده و هیچوقت رنگ خوشبختی رو نمیبینن
(لوبیا پنجمی!) دلم واسه این لوبیا آخری که زیر خاک موند میسوزه! بعد
یه مدت حتی ممکنه یادشون بره که زمانی یه لوبیایی بودن که هر لحظه ممکن بود توسط
یکی از ماها خورده بشن!
خدا میدونه الان
چقد داره حسرت این یکی لوبیا ها رو میکشه!! اما خب سرنوشتش این بوده... چه سرنوشت شومی...
طبقه بندی: خاطرات، اتفاقات، توضیحات، حرف های جدید، حرف های قدیمی،
قالب ساز آنلاین |