!!!چی بودیم... چی شدیم
...Follow your dreams...
یه
دوست وبلاگ نویسی دارم که نمیدونم چرا اصلا دلم نمیخواد وبلاگشو لینک کنم، این
سردرد های شدیدم هم این روزا بدجور پدرمو درآورده، به همکارم میگم ف.گ به نظرت چرا
اینقد سردرد دارم، راستی
اینقدم به خاگینه های من گیر ندین، من اراده کنم آشپزی میکنم در حد یانگوم، دیشب
میلاد بدو بدو از هیئت اومده منم تازه داشت چشمام گرم میشد که بخوابم، بیدارم کرده
میگه بخور، منم تو تاریکی میگم این چیه دیگه؟ امروزم
فهمیدم که وقتی من میخوابم مامان هر چند ساعت یکبار میاد منو چک میکنه ببینه نفس
میکشم یا نه!! یه
هفته س نتونستم مهیار رو بغل کنم و ببوسم، از
اونجایی که پست باس عکس داشته باشه، اینم عکس اولین نذریِ امسال که امشب برا شام
گرفتیم، اما با
این حال سالهاس به عنوان خوانندۀ یکی درمیون خاموش و روشن مطالبشو دنبال میکنم و الحق و
الانصاف خیلی خوب مینویسه و خیلی هم براش اتفاقای جالبی میوفته و هرکاری میکنم
نمیتونم مثه اون بنویسم، میترسم هم تقلید کنم و مثه اون زاغه بشم که میخواست راه
رفتنه کبک رو تقلید کنه، راه رفتنه خودشم یادش رفت!
اصلا رفته رفته خودمم احساس
میکنم دارم حسود میشم و حتی به نوشته های شماهام حسودی میکنم، حالا چیزای دیگه که
جای خود داره!
میشینم درد میکنه، پا میشم درد میکنه، میخوابم درد میکنه،
نمیخوابم درد میکنه، خلاصه در هر حال درد میکنه، عوض اینکه بگه از سرماخوردیگته،
برگشته میگه سینوزیت داری بدبخت!!
یعنی دفعه بعد علایم سرماخوردگی رو بهش بگم دیگه
رسما منو راهی قبرستون میکنه، اینم همکاره من دارم آخه؟!
اما در
اکثر اوقات (تقریبا همیشه) حسش نیست!
ولی در عوض بلدم نیمرو درست کنم در 70 نوع مختلف
که یکی با اون یکی فرق داشته باشه!
میگه از هیئت برات شیر گرم آوردم
بخوری دیگه مریض نشی، میگم من مریض نشم تو اینجوری که یهویی میای بالا سرم سکته م
میدی!
آخیییی بچه م فردا صبح هم میخواد بره، میگه تا ده ماه که کلا خدمتش تموم شه
دیگه مرخصی نمیاد، اما این میلادی که من میشناسم...
(بعد از محرم و صفر این آهنگ رو گوش بدین!) من اگه نمیرم اینا منو به کُشتن میدن، آخه کی
گفته من توی خواب قراره بمیرم؟! اصلا به فرض توی خواب هم مُردم و شمام چک کردین و
مطمئن شدین که مُردم، جز جیغ و داد کاری میتونین بکنین؟! یا نه میخواین جناب
عزرائیل (ازرائیل؟!) رو بترسونین و فراری بدین؟!
همش هی ازش عکس میگیرم و عکسه رو
میبوسم، ولی عکس کجا و لپ های نرم اون کجا؟!
واسه ما آش با جاش میاد،
قابلمه خیلی بزرگه هااا شما به کشک دقت کنین
متوجه میشین چقد میتونه بزرگ باشه!!
طبقه بندی: حرف های قدیمی، حرف های جدید، توضیحات، اتفاقات، خاطرات،
قالب ساز آنلاین |