!!!چی بودیم... چی شدیم

...Follow your dreams...

من امروز حالم خوبه (خب به مردم چه!) یعنی صبح اصلا حالم خوب نبود و میخواستم مرخصی بگیرم اما با خودم لج کردم و مرخصی نگرفتم! خواهرم زندایی شده، یعنی خواهر شوهرش یه پسر خوشگل و تپل (لُپ داره به چه عظمت! این هوا ) به دنیا آورده، بعد از کار با مامان و آبجی رفتیم اونو دیدیم و حالم اومد سرجاش! اصلا به نظر من کنار همۀ این روش های درمانی، باید یه نی نی درمانی یا نی نی تراپی هم بذارن! مثلا بیان به یه آدم مریض هر روز یه ساعت یه نی نیِ خوشگل بدن باهاش بازی کنه، درمانش صد در صده، تضمینی، بدون عوارض!

ما یه جملۀ معروف توی ترکی داریم که توی فامیلِ ما خیلی استفاده میشه (البته معمولا بزرگترا به کوچیکترا میگن اما من اینجا به خودم میگم) میگن که " دانیشماخ باشارمیسان، دانیشماماخ دا باشارمیسان؟!" یعنی "حرف زدن بلد نیستی، حرف نزدن هم بلد نیستی؟!" حالا چرا اینو میگم؟! به چت من با م. پ. ن سه روز پیش دقت کنین:


Screenshot_۲۰۱۶-۱۰-۳۱-۱۹-۳۱-۵۳.png

بله، الان که میخوایم انگلیسی چت کنیم، اولا حرفامون خیلی رسمی شده و دیگه اصلا خنده دار نیست، دوما دیگه حرفی پیدا نمیکنیم بگیم، پیدا هم کنیم چون انگلیسی شو نمیدونیم بیخیالش میشیم! الان دو روزه یک کلمه هم باهاش حرف نزدم... النازم که معلوم نیس چشه نه درست حسابی میاد نت نه چیزی، وقتی هم میاد نته من ادا میده! دلم براشون تنگ شده شدید!

راستی بهتون گفتم یکی برام یه پیام ناشناس فرستاده! به نظرتون کی میتونه باشه؟!


Screenshot_۲۰۱۶-۱۰-۳۱-۱۹-۳۲-۱۳.png

من که اصلا فک نمیکنم الناز باشه، شمام همچین فکری نکنین گناه داره بهش تهمت بزنین!!




طبقه بندی: خاطرات، اتفاقات، توضیحات، حرف های جدید، حرف های قدیمی، 
[ دوشنبه 10 آبان 1395 ] [ 08:00 ب.ظ ] [ زهرا بانو ] چیزی میگی بگو؟!



      قالب ساز آنلاین