!!!چی بودیم... چی شدیم
...Follow your dreams...
از
فردا تا روز کنکور برنامه و ساعات کاری من اون طوری میشه که من میخوام و با این
درخواست موافقت شده! من اصلا اهل سریال نیستم، از سریال هم خوشم نمیاد کلا! اولویت اولم کارتونه پست
کوتاهی شد!! خودشم بدون عکس! یعنی چی؟! یعنی ظهر ساعت 1 میرم سرکار، بعد کارم هر موقع تموم
شد در رو میبندم میام خونه (کلید اونجا از پارسال دسته منه!) اما این کار چه حُسنی
داره؟!
اینجوری هم صبح ها میتونم درس بخونم هم شبا!!
متوسط زمانی هم که هر روز
میتونم صرف درس خوندن کنم تقریبا میشه 7 الی 8 ساعت (خوبه دیگه نه؟!) متاسفانه هر
چقد هم هدفم برام با ارزش و مقدس باشه هیچوقت توی درس خوندن افراط نمیکنم و از
استراحتم واسه درس خوندن نمیگذرم!
چون برا من اولویت اول سلامتیه بعد درس! چه
فایده داره درست و حسابی استراحت نکنم و پس فردا بشم پروفسور اما مریض باشم؟! به
هر حال منم اینجوری ام دیگه!
، بعد فیلمه، بعد خیلی جالب باشه میشه سریال، اونم سریالی که کوتاه باشه نه که دو سه سال طول بکشه تموم شه!
یه
چند روزه آهنگ تیتراژ پایانی سریال هشت و نیم دقیقه شده ورد زبونم!(اصلا خوده فیلم رو ندیدم، فقط یبار اتفاقی آهنگشو شنیدم!) نان استاپ
وقتای بیکاری گوش میدم و سیر نمیشم، یه بار اینقد گوش دادم که احسان خواجه امیری
گفت دِ لامصب صدام گرفت جان من بزن یه آهنگ دیگه!
(برای گوش دادن کلیک کنین)
طبقه بندی: حرف های قدیمی، حرف های جدید، توضیحات، اتفاقات، خاطرات،
قالب ساز آنلاین |