!!!چی بودیم... چی شدیم
...Follow your dreams...
فك میكنم یه هفته ای شده كه چیزی
ننوشتم! اینو امروز صبح فهمیدم كه دیدم دیشب الناز تو تلگرام برام پیام گذاشته كه چرا
با شبكه های مجازی قهری!! بعد تازه یادم افتاد كه ای دل غافل... وبلاگم هم
بلاتكلیف مونده! سه شنبه ی پیش بود كه سر یه سوء
تفاهم جزئی با سحر موقع صبحونه حرفم شد و صدا بالا گرفت و همه فكر كردن دیگه ما
الان به خون هم تشنه ایم! چند روز پیش هم از طرف كلاس
آشپزی توی گروه آشپزیمون توی تلگرام پیامی دادن كه كلاس این هفته چهارشنبه در روز
14 آذر كه دیروز باشه برگزار میشه! نكته ی جالب توجه در كلاس دیروز این بود كه حرف
از نخود فرنگی كه ما اونو فَرَنگی (farangi) تلفظ
میكنیم به میان اومد و تعدادی از خانومای مثلا باكلاس گفتن كه تلفظش فِرَنگی (ferangi) هست!! منو سحرم آی خندیمااااااا و تمامی كلماتی كه به فرنگی ختم
میشدن رو با همون تلفظ تكرار میكردیم و میخندیدیم! یكی از بزرگترین مشكلات زبان
فارسی اینه كه ما حركه نداریم مگه اینكه مجبور باشیم چیزی رو بفهمونیم و براش حركه
بذاریم! خداییش همیشه دلم به حال زبان آموزان فارسی میسوزه... وقتی ما خودمون مشكل
داریم اونا كه دیگه... یاد انتخابات مجلس خبرگان افتادم
كه بالاخره نفهمیدیم تلفظش خِبرگان، خُبرگان و یا حتی خَبرگان بود!! +راستی این روزا هوا خیلی
سرده... خیلی... حتی ناجوانمردانه هم نه... رسما بی رحمانه و ظالمانه!! دارم فك
میكنم چطور میشه با چادر شال بكنم كه صورتم رو از سرمای بی رحم محفوظ بدارم... هر
طور فكر میكنم نمیشه... یادش بخیر زمانی كه بدون چادر میرفتم و به جز چشمام همه
جام رو میپوشوندم! توی این یه مورد با این جمله ی چادر محدودیت است موافقم! + دیر دیر نوشتنم رو بذارین به
حساب مشغله ی فكری! رفع بشه بازم در خدمتم... اما نمیدونستن كه كمتر از نیم ساعت به لطف اس ام اس با
آرامش قضیه رو حل و فصل كرده و معذرت خواهی كردیم و فرداش كه بازم مثه همیشه صمیمیت
ما برقرار بود صاحب كارمون داشت از تعجب شاخ درمیاورد!
طبقه بندی: حرف های قدیمی، حرف های جدید، اتفاقات، خاطرات،
قالب ساز آنلاین |