!!!چی بودیم... چی شدیم

...Follow your dreams...


راسته كه میگن دنیا وفا نداره ها...

یه همسایه ای داشتیم دوتا دختر داشت، با دختراش دوست بودیم، حتی بعد از اینكه از محله ی ما رفتن باهاشون درارتباط بودیم تا اینكه بهمون خبر دادن دختر بزرگه (كه از من كوچیكتره) داره ازدواج میكنه؛ نحوه ی اشنایی اون و همسرش واقعا مثه فیلما بود... درست روزی كه فرداش قرار بود عروس بشه حالش بد میشه و میبرن دكتر و میگن سرطان داره...

با وجود اینكه دكترش تشخیص میده كه بیماری پیشرفت كرده و هیچ امیدی نیس پسره بدون هیچ مراسمی دختره رو قبول میكنه و باهم زندگی رو شروع میكنن...

و همین دیروز كه ما خونه ی خواهرم بودیم خبر میدن كه بعد ازیه هفته بودن توی كما دیروز فوت میكنه...

خدا رحمتش كنه... امیدوارم خدا به خونوادش مخصوصا همسر وفادارش صبر بده...





طبقه بندی: اتفاقات، 
[ شنبه 19 دی 1394 ] [ 09:30 ق.ظ ] [ زهرا بانو ] چیزی میگی بگو؟!



      قالب ساز آنلاین