به یادتم هنوزم ...
برای ZADS  
خیلی خوشحالم از اینکه تو به دنیا اومدی؛ تو            دنیا فهمید که تو انگار نیمه گمشدم‏ی تو
زندگی خیلی خوبه چون که خدا تو رو داده            روز تولدم برام فرشتشو فرستاده
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
آورده دنیا یه دونه اون یه دونه پیش منه            خدا فرشته هاشو که نمی سپره دست همه
تو، نمی اومدی پیشم من عاشق کی می شدم            به خاطر اومدنت یه دنیا ممنون توام
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
              
خیلی خوشحالم - محمد علیزاده 
ارسال پست
نه چشمانت آبی بود
و نه موهایت شبیه موج ها....
هنوز نفهمیده ‌ام
دریا که می ‌روم
چرا ... یاد تو می ‌افتم !!!
پوریا نبی‌ پور
سلام ...
امیدوارم حالتون خوب باشه ...

روزای شاد من شروع شده ...
امروز که عالی بود، خداروشکر داره حالم بهتر و بهتر میشه ...
دیروز میخواستم یه پست درباره کمک کردن بنویسم. ولی اتفاق هایی افتاد که دیگه نتونستم بنویسم ...  ( خداروشکر به خیر گذشت )
تمام بدنم درد میکنه، دیشب قرار بود کششی کار کنیم !!!
مثل پنیر پیتزا کش اومدم و الان نمیتونم تکون بخورم ولی یه نکته مثبت داشت این بود که کمکم کرد بتونم درس بخونم!!!
دلم برای دوستام که  پیشم نیستن تنگ شده و دوست دارم هرجا هستن حس حال قشنگی به زندگی فوق العادشون اضافه بشه ...
بعد مدت ها حالم داره خیلی خیلی عالی میشه ...
همین که مینویسم حالم خیلی خیلی عالیه حالم خیلی خیلی خیلی عالی میشه ...
نصف تابستون هم تموم شد ...
کم کم داریم به سردی و غم انگیزی شهریور عزیز  نزدیک میشیم ...

دیشب بعد مدت ها یه خواب قشنگ دیدم ...
خیلی حس قشنگی دارم، این حس همیشه با پویا بیاتی تقسیم میکنم ...
عالیه ...
همین که میگه : آرزومه ...
آرزومه دستای تو دستام جا بگیره  / خدا کنه شعله عشقم تو دلت پا بگیره ...
فوق العاده هست ...

نمیخوام بگم چیزی رو فراموش کردم نه...    باهاش کنار اومدم.
یه حسی دارم مثل این که خیلی شیک بری کنار رودخونه و دوستات بیان دستو پاتو بگیرن بندازنت توی آب ...
خیس میشی ولی خیلی حس قشنگی بهت دست میده و بجای این که از خیس شدن ناراحت باشی بیشتر دوستات رو دوست داری ...
زندگی پر از این خیسی هاست ولی باید امید داشته باشیم که آفتابی هم هست ...
البته بسته به فصل داره که دیر خشک بشیم یا زود ...

وایییییی ...   خدا این زندگی چقدر قشنگه !!!
عالیه ...
دوست دارم ...
انقدر که میخوام یه گاز ازش بگیرم و یه ساعت روی دستش درست بشه ...
بشینم روز و شبش ، سختی آسونیش ، تلخی و شیرینی ، مهربونی و عصبانیتش رو مسخره کنم.
بعد بهم بگه؛ بی مزه ...     باهات دیگه قهرم !!!
همینجور بهش نگاه کنم و با مهربونی بهم بگه خوب باشه!!!  بخشیدمت، دیگه مشکلات رو واست نمیفرستم.
فردا هم روز از نوع ...
خیلی خوبه تنهام نمیزاره و همیشه هست ...     عالی نیست ؟
آدم باید سالم باشه تا دوسش نداشته باشه ...
من که دیوونشم !!!


ببخشید سرتون رو درد آوردم ...
نمیدونم متنام چرا اینجوری شده 
زندگیتون نارگیلی ...
یا مهدی ...




طبقه بندی: خاطره نویسی، احساس نویسی،
برچسب ها: زندگی، همراه، رودخونه، ارامش، حال قشنگ، قشنگ، حال عالی،
تاریخ : دوشنبه 18 مرداد 1395 | 10:18 ق.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
♫♫♫

حاضرم به خاطر غرور تو  /  به نبرد همه ی دنیا برم
من زمین خوردم تمام عمرمو  /  تا همین یه پله رو بالا برم …
من زمین خوردم تو بالاتر بری  /  تا همه دنیا تورو صدا کنن
اگه بالا رفتم از این پله ها  /  واسه این بوده تورو نگاه کنن

از یه سینه ستبر خالی و  /  زور بازو پهلون نمیشه ساخت ...   نمیشه ساخت ...
از خودت کم کن ، به عشق مردمت  /  رو ترازو پهلوون نمیشه ساخت

♫♫♫
میون ِ این پهلوونـا هیچ کسی / با یه برد احساس خوشبختی نکرد
واسه آبروی مردمت بجنگ / این مدالا تختی رو تختی نکرد
گاهی اون کسی زمینت میزنه / که خودت حس میکنی تو مشتته
وقتی اون گنده ترا رو میبری / شک نکن که قلب مردم پشتته

از یه سینه ستبر خالی و / زور بازو پهلوون نمیشه ساخت
از خودت کم کن ، به عشق مردمت / رو ترازو پهلوون نمیشه ساخت …

از یه سینه ستبر خالی و  /  زور بازو پهلون نمیشه ساخت ...   نمیشه ساخت ...
از خودت کم کن ، به عشق مردمت  /  رو ترازو پهلوون نمیشه ساخت

♫♫♫

قشنگی آهنگ : 87.5%



طبقه بندی: آهنگ های قشنگ،
برچسب ها: المپیک، محسن چاوشی، فرزاد فرزین، واسه آبروی مردمت بجنگ، حاضرم به خاطر غرور تو، به نبرد همه ی دنیا برم، سکوی افتخار،
تاریخ : یکشنبه 17 مرداد 1395 | 04:06 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
سلام ...
امیدوارم که حالتون خوب باشه ...

میخوام از این چند روزی که گذشت بگم ...
دیروز 9 صبح هر چقدر تلاش میکردم خوابم نمیگرفت شب قبلش هم فکر کنم ساعت 5 خوابیده بودم. بلند شدم، و کار های همیشگی که مسواک بود و یه چیزی خوردن، بعد شروع به متر کردن خونه و فکر کردن به همه چیز ...
رفتم سر درس که درس بخونم ولی با این همه مشغله فکری میشه درس خوند ؟
اومدم پشت سیستم یکم حالم بهتر بشه ...
اهنگ "کوچه عاشقی سیناسرلک" گوش میدادم و اومدم و نظر هارو جواب دادم کلا از صبح داغون بودم. تو همین نظر دادن ها بودم که یه جوابی واسم اومد که مرتضی نظر یکی دیگرو واسه من فرستادی !!!
هیچکس نگفت چرا انقدر حالت خرابه که اینجوری اشتباه میکنی ؟
انتظاری هم ندارم، اشتباه خودم بود. انقدر داغون بودم که ناهار رو اصلا نیمدونم چی خوردم ...
سیب زمینی پخته بودم واسه سالاد الویه همونو خوردم با تخم مرغ و  یکم خیارشور ..
خیلی کم خوردم انگار سیر سیر بودم ...

داغون بودم تا غروب که رفتم باشگاه و از اول تمام عصبانیتم رو روی میت خالی میکردم ...
نمیخندیدم!!!     همیشه با استادمون خنده و شوخی داشتیم ولی این دفعه استادم ازم پرسید چرا اینجوری هستی ؟؟؟
بعد بهم فشار آورد، و انقدر بهم روحیه داد که توی این 1ساعت و نیم فوق العاده عالی شدم ...
اومدم خونه و خسته بودم و از ساعت 10 تا 4 خورده ای پشت سیستم بودم و داشتم کارای عقب افتاده ام رو انجام میدادم ...
شام هم 3 تا سیب زمنی مونده بود که یکی رو با نون هموون روز تموم کردم ...    نونم تموم شد ...
مونده بود دوتا سیب زمینی که یکیش رو خوردم ...
حس هیچی نداشتم و ساعت 4 از شدت خستی بیهوش شدم ... 
سیستم روشن بود ولی من خواب ...
بعد 9 صبح دوستم بهم زنگ زد و یه سیکل جدید شروع شد که امروز نام داشت ...
صبحانه اون یدونه سیب زمینی رو که گفته بودم خوردم ...   بدونه نون چون نداشتم !!!
وقتم نداشتم ...
از 10 حدودا تا همین الان بیرون بودم !!! 
حدودا 16 ساعت بیروون بودم و تنها چیزی که خوردم آب بود و یه بستنی که همین 1 ساعت پیش خوردم اونم حسش اومده بود ...
حدودا ساعت 12 داشتم میومدم خیابونا رو میدم که یه مغازه ای نون داشته باشه ...
دریق از یه نون !!!
بیخیال سوار ماشین شدم و رفتم ...     داشتم میرسیدم که راننده عزیزمون تصادف کرد !!!
شدید نبود ولی این راننده ها دعوایی که گرفته بون از خود تصادف بدتر بود ...
با بدبختی اینم تموم شد ...
دیشب که داشتم میومدم به راننده گفته بودم مواظب خودت باش !!! 
انقدر اخر همه متنام هست که توی جمله بندیم هم تاثیر گذاشته ...

الان خونه ام ...
ساعت تقریبا 2 ...
تازه پلو گذاشتم بخورم !!! 
میخواستم مکارونی درست کنم اون خیلی طول میکشه ...
الان دارم همون اهنگ سینا سرلک رو گوش میدم و واستون پست مینویسم ...
فردا هم 9 صبح باید بلند بشم ...
تا 7 باید بیرون باشم چون کارگاه دارم ...
اگه دیدن پست ندادم ببخشین منو چون خونه نیستم 

خیلی عالیه حالم واقعا دارم میگم. چون خیلی روز هایی رو که همیشه وقتم پره و باید از خوابم بزنم رو دوست دارم ...
دوستام بهم میگن مرتضی اعصابت فولاده یا این که خیلی دیوونه ای ...
اگه دیوونگی اینه من دیوونگی رو دوست دارم ...
ولی خودم قبول ندارم چون میدونم خیلی عجول و زود رنجم ...
روزای شلوغ رو دوست دارم اگه بدونم که یک میلیمتر منو به جلو حرکت میده ...

ببخشید یکم زیاد شد حرفام ...
یکمم نگارشش بد شد چون واقعا نه مغز فرمان درست میده و نه دستام انرژی دارن که بنویسن ...

مواظب خودتون باشین ...
زندگیتون پر از اتفاق های قشنگ ...
شب بخیر ...
یا مهدی ...



طبقه بندی: تفاوت، خاطره نویسی،
برچسب ها: شلوغی، روز شلوغ، سختی، اعصاب، حوصله، نارحتی، اشتباه،
تاریخ : شنبه 16 مرداد 1395 | 12:31 ق.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
امام رضا (ع) :
* هرگاه خواستی حمام بروی و در سر خود ناراحتی پیدا نکنی، هنگام ورود به حمام ‌ابتدا پنج جرعه آب گرم بنوش، در این صورت به خواست خدای تعالی، از سردرد و درد شقیقه در امان خواهی بود.
امام رضا علیه السلام در بیانی دیگر افراط در حمام کردن را نهی کرده اند.

* بدان که حمام هم ترکیبی مانند ترکیب بدن دارد، یعنی همان‌طور که‌ بدن دارای چهار طبع است حمام نیز دارای چهار خانه می‌باشد: خانه اول: سرد و خشک است، خانه دوم: سرد و مرطوب، خانه سوم: گرم و مرطوب، و خانه چهارم: گرم و خشک.

امام علی (ع) :
* حمام را خانه خوبی می دانند که در آن انسان به یاد آتش دوزخ می افتد و چرک و کثافات را از خود دور می کند.
 
امام موسی کاظم (ع) :
* یک روز در میان به حمام رفتن بر گوشت بدن می افزاید و هر روز حمام رفتن، پیه کلیه ها را آب می کند.
 
امام صادق (ع) :
* پس از خروج از حمام پاها را بشویید که درد سر را برطرف می کند و به هنگام خروج عمامه بگذارید (یعنی سر را بپوشانید)


آداب حمام رفتن در دین اسلام:

» یک روز در میان حمام کردن
» خواندن اذکار مخصوص
» ریختن آب گرم بر سر و پاها در ابتدای ورود
» خوردن جرعه ای از آب حمام (چرا که رفع ناراحتی مثانه می کند)
» نخوردن آب سرد در حمام
» عدم استحمام با آب سرد (زمانی که ترس بیمار شدن می رود)
» ریختن آب سرد بر روی پاها پس از خروج از حمام (که درد بدن را می برد)
» شانه نزدن و مسواک نزدن در حمام
» در حال گرسنگی حمام نرفتن
» با شکم پر حمام نرفتن
» در حال روزه حمام نرفتن
» زدودن موهای اضافه بدن
» شستن سر با گل ختمی و سدر
» بستن لنگ در حمام
» بستن سر پس از خروج از حمام
» قرآن نخواندن در حمام در حالت عریان
»  روغن مالی بدن (ماساژ)
» پس از حمام خواندن دو رکعت نماز مستحب است.

* هنگام شب ناخن های خود را کوتاه نکنید، زیرا در شب کلسیم در ناخن ها قرار میگیرد.

منبع :تبیان



طبقه بندی: رفتار های درست، آموزش،
برچسب ها: حمام کردن، اداب حمام کردن، استحمام، آداب استحمام، حمام رفتن در دین اسلام، آداب دین اسلام، حمام،
تاریخ : پنجشنبه 14 مرداد 1395 | 01:14 ق.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
سلام ...
امیدوارم حالتون خوب باشه ...

تبریک میگم این روز رو به همه مسلمان های جهان البته پیشاپیش ...
امیدوارم هر روز بهترین روز و روز خودتون باشه ...
تبریک میگم به همه دختران کشور عزیزم ...
خوش بحال کسانی که میتونن این روز رو به حرم این بزرگوار برن و زیارت کنن - التماس دعا ...
هر روزتون جشن و شادی باشه ...

حضرت معصومه (س):
مرا به قم ببرید زیرا از پدرم شنیدم که‏ فرمود: قم مرکز شیعیان ما است.

زندگیتون قشنگ ...
یا مهدی ...



طبقه بندی: موضوع آزاد،
برچسب ها: 13 مرداد، روز دختر، دختر، ولادت حضرت معصومه (س)، ولادت، حضرت معصومه، روز دختران،
تاریخ : چهارشنبه 13 مرداد 1395 | 12:24 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
خدایا ممنونم از تو بخاطر آفریدنم اره میدنم که هیچوقت بنده خوبت نبودم ولی خودت میدونی که دوستت دارم
خدایا هیچ بنده ای رو مریض نکن که نتونه روی پاش وایسته
خدایا هر کسی که واسه این مملکت تلاش میکنه نگه دار
خدایا کسی رو انقدر ضعیف نکن که شرمنده خانوادش بشه
خدایا ظهور امام زمان را نزدیک کن
خدایا این آزادی را از ما نگیر 
خدایا ظلم و ستم را از مسلمانان دور کن 
خدایا اون چیزی که بهش وابسته ایم از ما نگیر 
خدایا همه جوون هارو خوشحال کن و این خوشحالی از ما نگیر
خدایا دلی رو نشکن و اگر هم دلی شکست مرحمش رو بده 
خدایا کاری کن دستمونو  جلوی کسی داراز نکنیم
خدایا همرو خوشبخت کن
خدایا سایه رحمتتو از سر ما کم نکن
خدایا قلب پاک مارو اسیر نا پاکی ها نکن
خدایا تمام کسایی که واسه این مملکت جنگیدن رو سالم نگه دار
خدایا ایرانو سربلند نگه دار
خدایا هر کسی که دنیایی داره اونو به دنیاش برسون
خدایا جلوی ارزو های بلندمون رو نگیر

خدایا ممنونم ازت 



طبقه بندی: تفاوت، احساس نویسی،
برچسب ها: خدایا، نیایش، منادا، خدایا ممنونم، پست های قدیمی، قدیمی، خدایا شکرت،
تاریخ : سه شنبه 12 مرداد 1395 | 10:23 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
سلام ...
امیدوارم حالتون خوب باشه همراه با شادی ...

دیشب خوابم نمیبرد و رنگ سیاه برداشتم و سعی کردم. دنیای قشنگم رو تیره تر کنم. مثل خودم ...
هنوز نصف تابستون و ماه مرداد نگذشته که این همه اتفاق با هم افتاد که مقصر بعضیاشون من بودم. از کسی ناراحت نیستم، هیچوقت نبودم چون همیشه حق با بقیه هست ...
بعضی وقتا یادم میره که 21 سالم شده ...
همیشه توی اون دوران کودکیم موندم و دست از این کارای اشتباهم بر نمیدارم.
همیشه فکر میکنم همه اشتباه با یه ببخشید حل میشه و هیچ چیز ازش باقی نمیمونه !!!
امروز میخوام برم دریا ...
به قول یکی از دوستام ؛ بزرگی دریا حال ادم رو خوب میکنه ...

امروز حالم عالیه ...
بعضی وقتا میگم عالیم خنده ام میگیره ...
کلا هر وقت داغونم خندم میگیره؛ هفته پیش رفته بودم باشگاه و انقدر فشار زیاد بود که نمیتونستم نفس درست بکشم و باز هم تمرین میکردم و موقع استراحت 3 دقیقه ای شد.داشتم میمردم.توی همین وضعیت خندم گرفته بود و استادمون یه ضربه به پهلوم زد و یه فاصله ای رو پرت شدم !!!
بعد به استاد گفتم دارم میمیرم شما منو میزنین ؟
میگه کسی که داره میمیره غش غش نمیخنده !!!
بازم داشتم میخندیدم !!!    نفس نمیتونستم بکشم ولی میخندیدم ...
نمیدونم چرا اینجوریم ؟؟؟  -  مقابل درد و نارحتی خندم میگیره ...
با یه روناشناس هم درموردش حرف زدم گفت بدن هر کسی مقابل ناراحتی یه واکنشی نشون میده، واسه تو خنده هست ...
یه خوبی که داره اینه که بقیه متوجه حال بد من نمیشن و ناراحت نمیشن ...

بیایم بلند بخندیم بازم به درد های بیشمارمون ...
به وضعیت فعلی من که همه انتظار دارن یه رتبه خوب کارشناسی ارشد ازش در بیاد ...
به ادمی که بجای گریه داره میخنده ...
به مرداد ماه که فکر میکنه میتونه بدترین ماه سال باشه ...
به غذا هایی که درست میکنم. و چهره سامان گلریز بعد خوردن غذا هام ...
به ظرف های داخل سینک که فکر میکنن شسته میشن !!!
به کسی که از 10 نفر 8 نفر بهش میگن دیوونه ...
به کسی که فکر میکنه لیاقت عشق بقیرو داره ...
بخندیم به کسی که فکر میکنه با خنده همه چیز درست میشه ...
بخندیم به 47 روز دیگه ...
بخندیم به اون روزی که من نیستم و همه ناراحتن و گریه میکنن از این که من نیستم !!!
...

مرد گریه نمیکنه، نمیترسه و ...    ولی حق بدین که بخواد دردو دل کنه ...
مرسی که پای حرفام نشستین ...

روزگارا تو اگر سخت به من میگیری ، باخبر باش واسه متوقف کردن من به چیزی بیشتر از این احتیاج داری ...
ببخشید یکم تحریفش کردم ...

قشنگی دنیاتون 3 برابر ...
یا مهدی ...




طبقه بندی: تفاوت، خاطره نویسی، احساس نویسی،
برچسب ها: بخندیم، خنده، درد، احساس، عشق، بچگی، حال بد،
تاریخ : سه شنبه 12 مرداد 1395 | 10:36 ق.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
از خودم متنفرم ...
تبدیل به چیزی شدم. که همیشه ازش میترسیدم ...
حالا دیگه خودم از خودم میترسم ...
امروز خودم رو گذاشتم وسط و از دور بهش نگاه کردم !!!
واقعا این چیزی بود که همیشه دوست داشتم باشم ؟

چیکار داری میکنی مرتضی ؟

منی که آزارم حتی به یه مورچه نمیرسید... حالا شکستم ...
لیوان !!!
نه ...
دل مهربون ترین آدم دنیا رو ...

کاش از اول هیچکدوم از این اتفاق ها نمی افتاد. که من بخوام این کار رو انجام بدم.
کاش احمق نبودم ...
به بدترینش هم راضی بودم تا اینجوری ...

همیشه فکر میکردم که پای حرفایی که میزنم میمونم ولی انگار اینجوری نیست ...
سعی میکردم که دروغ نگم و اگرم میگم منطقی باشه ...
ولی اینجوری نبودم ...

خیلی ها بهم گفتن که خیلی خوبم و همیشه ازم میخوان براشون دعا کنم !!!
ههه ...
خوب ؟؟؟
حتی خدا هم ازم دلسرد شده بخاطر این همه ظلمی که من میکنم.

میخوام برم روی یه کوه زندگی کنم بدونه هیچ چیز ...
تا آزارم به کسی نرسه ...
فقط میخوام از خوب بودن دوستام و خانواده ام خبر داشته باشم ...
هیچی هم نمیخوام و هیچ انتظاری هم از من نداشته باشن ...
فقط بمونم اونم بخاطر کسایی که از نبودنم نارحت میشن ...

+لعنت به این روزگار نامرد با آدم ای بی مرام وبی محبتش....
- اره دنیا جای ادمایی مثل من نیست ...

خوشحالم اتفاقی افتاد که اون رو خودم رو هم خودم، هم شما شناختین ...

یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی بی پایانه ...





طبقه بندی: اعتراف، احساس نویسی،
برچسب ها: از خودم متنفرم، دل شکستن، روی دیگه سکه، آسیب زدن، تنفر، 11 مرداد، دوست داشتن،
تاریخ : دوشنبه 11 مرداد 1395 | 07:31 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
کسی که تو خلوتت زیاد بهش فک میکنی
تا یه آهنگ جدید میاد بهش فک میکنی

یه نفر هست که همیشه خیلی دوست داری بره
یکی ام هست که برای داشتنت منتظره

رو به روم عکس کسیه که به روم چشماشو بست
یه نفر بغضشو باز کنار عکس من شکست

توی زندگی هرکس یه نفر هست که نیست ...
توی زندگی هرکس یه نفر نیست که هست ...

من واسه هرکی پر در آوردم از خاطراتت سر در آوردم
اما نمیخوامت ...

دلتنگمو خیلی ازم دوری با اینکه من میمیرم اینجوری
بازم نمیخوامت ...  نمیخوامت ...

♫♫♫

یا تو تنهایی یا اون یکیو داره همیشه
یا یکی تو زندگیته وقتی اون تنها میشه ...

اون یکیو داره و سخته حسادت نکنی
کم کم عادت میکنی به هیشکی عادت نکنی ...

من واسه هرکی پر در آوردم از خاطراتت سر در آوردم
اما نمیخوامت ...

دلتنگمو خیلی ازم دوری با اینکه من میمیرم اینجوری
بازم نمیخوامت ...  نمیخوامت ...

♫♫♫

قشنگی اهنگ : 86%




طبقه بندی: آهنگ های قشنگ،
برچسب ها: نمیخوامت، علیرضا طلیسچی، علیرضا-طلیسچی، اهنگ های قشنگ، 86%، نمیخوامت علیرضا طلیسچی، متن آهنگ های قشنگ،
تاریخ : یکشنبه 10 مرداد 1395 | 08:45 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
آدم ها می آیند..

گاهی در زندگی ات می مانند،

گاهی در خاطره ات!

آن ها که در زندگی ات می مانند،

همسفر می شوند..

آن ها که در خاطرت می مانند،

کوله پشتیِ تمامِ تجربه آتی برای سفر...

گاهی تلخ

گاهی شیرین

گاهی با یادشان لبخند می زنی

گاهی یادشان لبخند از صورتت بر می دارد!

اما تو لبخند بزن...

به تلخ ترین خاطره هایت حتی!

بگذار همسفرِ زندگی ات بداند

هرچه بود؛ هرچه گذشت..

تو را محکم تر از همیشه و هر روز

برای کنارِ او قدم برداشتن ساخته است!

آدمها می آیند..

و این آمدن،

باید رخ بدهد!

تا تو بدانی

آمدن را همه بلدند!

این ماندن است

که هنر می خواهد..!


نویسنده : محدثه 
تاریخ : 10 مرداد




طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: آدم ها، احساس نویسی، آدم ها می آیند، خاطرات، حس قشنگ، نویسندگی در وبلاگ، محدثه،
تاریخ : یکشنبه 10 مرداد 1395 | 02:57 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
چالـش  اگـــه...بـــودم؟
از طرف اشک مهتاب

✘ اگـــه اســم پســر بـــودم؟؟؟ امیر محمد

✘ اگـــه اســم دختــر بـــودم؟؟؟دنیا

✘ اگـــه نوشـــــیدنی بـــودم؟؟؟ آب نارگیل

✘ اگـــه ماشـــــین بـــودم؟؟؟Nissan GT-R NISMO

✘ اگـــه بـــازیگـــر بـــودم؟؟؟محمد رضا فروتن / لیلا حاتمی 

✘ اگـــه میوه بـــودم؟؟؟ نارگیل

✘ اگـــه رنگ بـــودم؟؟؟ نارنجی / سبز سرد

✘ اگـــه بـــازیکن فوتــبـــال بـــودم؟؟؟ Theo Walcott

✘ اگـــه تیم فوتــبـــال بـــودم؟؟؟ Arsenal

✘ اگـــه بـــازیکن والـیبـــال بـــودم؟؟؟ فرهاد قائمی

✘اگـــه صفت بـــودم : قشنگی

✘ اگـــه هوا بـــودم : باد سرد توی اواخر تابستون - همونی که لباس خنک پوشیدی و باد بهت شلاق سرد میزنه

✘ اگـــه حیوان بـــودم : وال قاتل (orca)

✘ اگـــه رمان بـــودم: یه رمانی خوندم اسمش یادم نمیاد / مجموعه بود و حجم زیادی داشت ...

✘ اگـــه فیلـم بـــودم : maleficent 

✘اگـــه خواننده بـــودم : سیامک عباسی

✘ اگـــه ســاز بـــودم : پیانو

✘ اگـــه بـــازی بـــودم : سوک سوک

✘اگـــه هنر بـــودم : نقاشـــــی / نویسندگی

✘ اگـــه شـــــغل بـــودم : نقاش / نویسنده

✘اگـــه شـــــهر بـــودم : مشهد / بروکسل

✘اگـــه ورزش بـــودم : 100% فوتبال

✘اگـــه غذا بـــودم : کتلت / ماکارونی / قرمه سبزی

✘اگـــه گـــل بـــودم :محمدی

✘اَگـــه.. حِس بـــودَم :  قلب / مهربونی 

✘اگـــه.. لـِبـــاس بـــودَم : لباس مبارزه ( رشته های رزمی )

✘اَگـــه.. دَرس بـــودَم : ریاضی

✘اَگـــه.. شـــــئ بـــودَم : قلـم 

✘اَگـــه.. کـِشـــــوَر بـــودَم : بلژیک

✘اَگـــه.. ســِنـَّم دَس خـُودَم بـــود : 20

✘اَگـــه ..گــــُنا ه بـــودَم :  دوست داشتن

✘اَگـــه ..تــاریخ بـــودَم : 1374

✘اَگـــه ..ماه بـــودَم : شهریور

از دوستان عزیزم دعوت میکنم در این چالش شرکت کنند 




طبقه بندی: موضوع آزاد، تفاوت،
برچسب ها: چالش، اگه بودم، چالش اگه بودم، چالش قشنگ، اگه ..، دعوت، دعوت به چالش،
تاریخ : شنبه 9 مرداد 1395 | 09:12 ق.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
حکایت گنجشکی که با خدا قهر بود!

روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت.
فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت:
می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد.
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند ...
گنجشک هیچ نگفت ... و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.
گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام.
تو همان را هم از من گرفتی.
این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟
لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟؟؟و سنگینی بغضی راه کلامش را بست ...سکوتی در عرش طنین انداخت.
فرشتگان همه سر به زیر انداختند.
خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود.
باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند.
آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.
گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود...
خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی!
اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت ...
های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد ...


 قرآن کریم / سوره بقره / آیه 216 
چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آنکه خیر شما در آن است؛ و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شر شما در آن است. و خدا می داند، و شما نمی دانید ...


خـــُدایـــا !
آغوشت را امشب به من میدَهی ؟
برای گفتن !
چیزی ندارم ..
اما برای شنیدن حرفهای تو گـــوش بسیار..
می شَود من بغض کنم ؟ 
تو بگویی : مگر خدایت نباشد که تو اینگونه بغض کنی .. ؟ 
می شود من بگویم : " خـــدایـــا "
تو بگویی : جان دلم .. ! 
می شود بیایی؟ تمـــــنا میکنم.


نویسنده : محدثه
تاریخ : 9 مرداد



طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: خدا، برداشت بد، احساس نویسی، دلنوشته، مهر خدا، گنجشک، قهر،
تاریخ : شنبه 9 مرداد 1395 | 07:33 ق.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات

تعداد کل صفحات : 3 :: 1 2 3


  • شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات