سلام ...
امیدوارم که حالتون خوب باشه ...
میخوام از این چند روزی که گذشت بگم ...
دیروز 9 صبح هر چقدر تلاش میکردم خوابم نمیگرفت شب قبلش هم فکر کنم ساعت 5 خوابیده بودم. بلند شدم، و کار های همیشگی که مسواک بود و یه چیزی خوردن، بعد شروع به متر کردن خونه و فکر کردن به همه چیز ...
رفتم سر درس که درس بخونم ولی با این همه مشغله فکری میشه درس خوند ؟
اومدم پشت سیستم یکم حالم بهتر بشه ...
اهنگ "کوچه عاشقی سیناسرلک" گوش میدادم و اومدم و نظر هارو جواب دادم کلا از صبح داغون بودم. تو همین نظر دادن ها بودم که یه جوابی واسم اومد که مرتضی نظر یکی دیگرو واسه من فرستادی !!!
هیچکس نگفت چرا انقدر حالت خرابه که اینجوری اشتباه میکنی ؟
انتظاری هم ندارم، اشتباه خودم بود. انقدر داغون بودم که ناهار رو اصلا نیمدونم چی خوردم ...
سیب زمینی پخته بودم واسه سالاد الویه همونو خوردم با تخم مرغ و یکم خیارشور ..
خیلی کم خوردم انگار سیر سیر بودم ...
داغون بودم تا غروب که رفتم باشگاه و از اول تمام عصبانیتم رو روی میت خالی میکردم ...
نمیخندیدم!!! همیشه با استادمون خنده و شوخی داشتیم ولی این دفعه استادم ازم پرسید چرا اینجوری هستی ؟؟؟
بعد بهم فشار آورد، و انقدر بهم روحیه داد که توی این 1ساعت و نیم فوق العاده عالی شدم ...
اومدم خونه و خسته بودم و از ساعت 10 تا 4 خورده ای پشت سیستم بودم و داشتم کارای عقب افتاده ام رو انجام میدادم ...
شام هم 3 تا سیب زمنی مونده بود که یکی رو با نون هموون روز تموم کردم ... نونم تموم شد ...
مونده بود دوتا سیب زمینی که یکیش رو خوردم ...
حس هیچی نداشتم و ساعت 4 از شدت خستی بیهوش شدم ...
سیستم روشن بود ولی من خواب ...
بعد 9 صبح دوستم بهم زنگ زد و یه سیکل جدید شروع شد که امروز نام داشت ...
صبحانه اون یدونه سیب زمینی رو که گفته بودم خوردم ... بدونه نون چون نداشتم !!!
وقتم نداشتم ...
از 10 حدودا تا همین الان بیرون بودم !!!
حدودا 16 ساعت بیروون بودم و تنها چیزی که خوردم آب بود و یه بستنی که همین 1 ساعت پیش خوردم اونم حسش اومده بود ...
حدودا ساعت 12 داشتم میومدم خیابونا رو میدم که یه مغازه ای نون داشته باشه ...
دریق از یه نون !!!
بیخیال سوار ماشین شدم و رفتم ... داشتم میرسیدم که راننده عزیزمون تصادف کرد !!!
شدید نبود ولی این راننده ها دعوایی که گرفته بون از خود تصادف بدتر بود ...
با بدبختی اینم تموم شد ...
دیشب که داشتم میومدم به راننده گفته بودم مواظب خودت باش !!!
انقدر اخر همه متنام هست که توی جمله بندیم هم تاثیر گذاشته ...
الان خونه ام ...
ساعت تقریبا 2 ...
تازه پلو گذاشتم بخورم !!!
میخواستم مکارونی درست کنم اون خیلی طول میکشه ...
الان دارم همون اهنگ سینا سرلک رو گوش میدم و واستون پست مینویسم ...
فردا هم 9 صبح باید بلند بشم ...
تا 7 باید بیرون باشم چون کارگاه دارم ...
اگه دیدن پست ندادم ببخشین منو چون خونه نیستم
خیلی عالیه حالم واقعا دارم میگم. چون خیلی روز هایی رو که همیشه وقتم پره و باید از خوابم بزنم رو دوست دارم ...
دوستام بهم میگن مرتضی اعصابت فولاده یا این که خیلی دیوونه ای ...
اگه دیوونگی اینه من دیوونگی رو دوست دارم ...
ولی خودم قبول ندارم چون میدونم خیلی عجول و زود رنجم ...
روزای شلوغ رو دوست دارم اگه بدونم که یک میلیمتر منو به جلو حرکت میده ...
ببخشید یکم زیاد شد حرفام ...
یکمم نگارشش بد شد چون واقعا نه مغز فرمان درست میده و نه دستام انرژی دارن که بنویسن ...
مواظب خودتون باشین ...
زندگیتون پر از اتفاق های قشنگ ...
شب بخیر ...
یا مهدی ...
طبقه بندی: تفاوت، خاطره نویسی،
برچسب ها: شلوغی، روز شلوغ، سختی، اعصاب، حوصله، نارحتی، اشتباه،
خدایا ممنونم از تو بخاطر آفریدنم اره میدنم که هیچوقت بنده خوبت نبودم ولی خودت میدونی که دوستت دارم
خدایا هیچ بنده ای رو مریض نکن که نتونه روی پاش وایسته
خدایا هر کسی که واسه این مملکت تلاش میکنه نگه دار
خدایا کسی رو انقدر ضعیف نکن که شرمنده خانوادش بشه
خدایا ظهور امام زمان را نزدیک کن
خدایا این آزادی را از ما نگیر
خدایا ظلم و ستم را از مسلمانان دور کن
خدایا اون چیزی که بهش وابسته ایم از ما نگیر
خدایا همه جوون هارو خوشحال کن و این خوشحالی از ما نگیر
خدایا دلی رو نشکن و اگر هم دلی شکست مرحمش رو بده
خدایا کاری کن دستمونو جلوی کسی داراز نکنیم
خدایا همرو خوشبخت کن
خدایا سایه رحمتتو از سر ما کم نکن
خدایا قلب پاک مارو اسیر نا پاکی ها نکن
خدایا تمام کسایی که واسه این مملکت جنگیدن رو سالم نگه دار
خدایا ایرانو سربلند نگه دار
خدایا هر کسی که دنیایی داره اونو به دنیاش برسون
خدایا جلوی ارزو های بلندمون رو نگیر
خدایا ممنونم ازت
طبقه بندی: تفاوت، احساس نویسی،
برچسب ها: خدایا، نیایش، منادا، خدایا ممنونم، پست های قدیمی، قدیمی، خدایا شکرت،
سلام ...
امیدوارم حالتون خوب باشه همراه با شادی ...
دیشب خوابم نمیبرد و رنگ سیاه برداشتم و سعی کردم. دنیای قشنگم رو تیره تر کنم. مثل خودم ...
هنوز نصف تابستون و ماه مرداد نگذشته که این همه اتفاق با هم افتاد که مقصر بعضیاشون من بودم. از کسی ناراحت نیستم، هیچوقت نبودم چون همیشه حق با بقیه هست ...
بعضی وقتا یادم میره که 21 سالم شده ...
همیشه توی اون دوران کودکیم موندم و دست از این کارای اشتباهم بر نمیدارم.
همیشه فکر میکنم همه اشتباه با یه ببخشید حل میشه و هیچ چیز ازش باقی نمیمونه !!!
امروز میخوام برم دریا ...
به قول یکی از دوستام ؛ بزرگی دریا حال ادم رو خوب میکنه ...
امروز حالم عالیه ...
بعضی وقتا میگم عالیم خنده ام میگیره ...
کلا هر وقت داغونم خندم میگیره؛ هفته پیش رفته بودم باشگاه و انقدر فشار زیاد بود که نمیتونستم نفس درست بکشم و باز هم تمرین میکردم و موقع استراحت 3 دقیقه ای شد.داشتم میمردم.توی همین وضعیت خندم گرفته بود و استادمون یه ضربه به پهلوم زد و یه فاصله ای رو پرت شدم !!!
بعد به استاد گفتم دارم میمیرم شما منو میزنین ؟
میگه کسی که داره میمیره غش غش نمیخنده !!!
بازم داشتم میخندیدم !!! نفس نمیتونستم بکشم ولی میخندیدم ...
نمیدونم چرا اینجوریم ؟؟؟ - مقابل درد و نارحتی خندم میگیره ...
با یه روناشناس هم درموردش حرف زدم گفت بدن هر کسی مقابل ناراحتی یه واکنشی نشون میده، واسه تو خنده هست ...
یه خوبی که داره اینه که بقیه متوجه حال بد من نمیشن و ناراحت نمیشن ...
بیایم بلند بخندیم بازم به درد های بیشمارمون ...
به وضعیت فعلی من که همه انتظار دارن یه رتبه خوب کارشناسی ارشد ازش در بیاد ...
به ادمی که بجای گریه داره میخنده ...
به مرداد ماه که فکر میکنه میتونه بدترین ماه سال باشه ...
به غذا هایی که درست میکنم. و چهره سامان گلریز بعد خوردن غذا هام ...
به ظرف های داخل سینک که فکر میکنن شسته میشن !!!
به کسی که از 10 نفر 8 نفر بهش میگن دیوونه ...
به کسی که فکر میکنه لیاقت عشق بقیرو داره ...
بخندیم به کسی که فکر میکنه با خنده همه چیز درست میشه ...
بخندیم به 47 روز دیگه ...
بخندیم به اون روزی که من نیستم و همه ناراحتن و گریه میکنن از این که من نیستم !!!
...
مرد گریه نمیکنه، نمیترسه و ... ولی حق بدین که بخواد دردو دل کنه ...
مرسی که پای حرفام نشستین ...
روزگارا تو اگر سخت به من میگیری ، باخبر باش واسه متوقف کردن من به چیزی بیشتر از این احتیاج داری ...
ببخشید یکم تحریفش کردم ...
قشنگی دنیاتون 3 برابر ...
یا مهدی ...
طبقه بندی: تفاوت، خاطره نویسی، احساس نویسی،
برچسب ها: بخندیم، خنده، درد، احساس، عشق، بچگی، حال بد،
چالـش اگـــه...بـــودم؟
از طرف اشک مهتاب
✘ اگـــه اســم پســر بـــودم؟؟؟ امیر محمد
✘ اگـــه اســم دختــر بـــودم؟؟؟دنیا
✘ اگـــه نوشـــــیدنی بـــودم؟؟؟ آب نارگیل
✘ اگـــه ماشـــــین بـــودم؟؟؟Nissan GT-R NISMO
✘ اگـــه بـــازیگـــر بـــودم؟؟؟محمد رضا فروتن / لیلا حاتمی
✘ اگـــه میوه بـــودم؟؟؟ نارگیل
✘ اگـــه رنگ بـــودم؟؟؟ نارنجی / سبز سرد
✘ اگـــه بـــازیکن فوتــبـــال بـــودم؟؟؟ Theo Walcott
✘ اگـــه تیم فوتــبـــال بـــودم؟؟؟ Arsenal
✘ اگـــه بـــازیکن والـیبـــال بـــودم؟؟؟ فرهاد قائمی
✘اگـــه صفت بـــودم : قشنگی
✘ اگـــه هوا بـــودم : باد سرد توی اواخر تابستون - همونی که لباس خنک پوشیدی و باد بهت شلاق سرد میزنه
✘ اگـــه حیوان بـــودم : وال قاتل (orca)
✘ اگـــه رمان بـــودم: یه رمانی خوندم اسمش یادم نمیاد / مجموعه بود و حجم زیادی داشت ...
✘ اگـــه فیلـم بـــودم : maleficent
✘اگـــه خواننده بـــودم : سیامک عباسی
✘ اگـــه ســاز بـــودم : پیانو
✘ اگـــه بـــازی بـــودم : سوک سوک
✘اگـــه هنر بـــودم : نقاشـــــی / نویسندگی
✘ اگـــه شـــــغل بـــودم : نقاش / نویسنده
✘اگـــه شـــــهر بـــودم : مشهد / بروکسل
✘اگـــه ورزش بـــودم : 100% فوتبال
✘اگـــه غذا بـــودم : کتلت / ماکارونی / قرمه سبزی
✘اگـــه گـــل بـــودم :محمدی
✘اَگـــه.. حِس بـــودَم : قلب / مهربونی
✘اگـــه.. لـِبـــاس بـــودَم : لباس مبارزه ( رشته های رزمی )
✘اَگـــه.. دَرس بـــودَم : ریاضی
✘اَگـــه.. شـــــئ بـــودَم : قلـم
✘اَگـــه.. کـِشـــــوَر بـــودَم : بلژیک
✘اَگـــه.. ســِنـَّم دَس خـُودَم بـــود : 20
✘اَگـــه ..گــــُنا ه بـــودَم : دوست داشتن
✘اَگـــه ..تــاریخ بـــودَم : 1374
✘اَگـــه ..ماه بـــودَم : شهریور
از دوستان عزیزم دعوت میکنم در این چالش شرکت کنند
طبقه بندی: موضوع آزاد، تفاوت،
برچسب ها: چالش، اگه بودم، چالش اگه بودم، چالش قشنگ، اگه ..، دعوت، دعوت به چالش،
سلام ...
امیدوارم حالتون خوب باشه ...
عید شد و سالی که من همیشه منتظرش بودم رسید ...
همیشه به این سال میگفتم سال خودم و همیشه منتظر بهترین اتفاق ها بودم.
شروعش که با مرگ یکی از بهترین و مهربون ترین اقواممون همراه بود ...
انقدر از این حادثه نارحت بودم که نمیشد حتی یک لحظه بچهاش رو از جلوی چشمام دور کنم و ناراحت نباشم ...
همیشه زمان همه چیز رو حل میکنه ...
اینبار حل نکرد ... بدتر کرد ...
دوستم علی فوت شد و حالم رو کاملا بد کرد ...
21 سالش بود چند ماه نشده بود که ازدواج کرده بود و تازه داشت سختی های زندگیش رو کم میکرد که تصادف کرد و فوت شد ...
هیچوقت جمله پدرش یادم نمیره که به عروسش میگفت : دخترم گریه نکن ... امیدوارم یکی نصیبت بشه ، اسم اونم علی باشه ...
هعی ...
داغ جوون واقعا سخته و آدم رو نابود میکنه ...
نوار گوشه وب هم بخاطر همین بود ...
امروز رو بعد از اتفاق های گذشته خوب شروع کردم و یکی از بهترین دوستام بهم خیلی انرژی داد ...
خواستم روزم رو عالی شروع کنم ولی یه خبری بهم رسید ...
علی فوت کرد ...
اون 22 سالش بود و با نامزدش با موتور داشتن میرفتن که تصادف میکنن ...
خودش فوت میکنه و نامزدش هم میره توی کما !!!
خیلی سختی کشید تا بتونه زندگیش رو جمع کنه ...
بعضی وقتا چقدر پیچیده میشه سرنوشتمون ...
فکر میکنم همش یه خوابه ... یه کابوس ترسناک ولی نمیدونم کی باید بلند شم از این خواب ...
دنیام چقدر ترسناک شده !!!
این اون سالی بود که از بچگی انتظارش رو داشتم ؟؟؟
فردا باید برم ...
باورم نمیشه ک باید توی مراسمش باشم.
باورم نمیشه که این اتفاق ها میفته ...
نمیدونم باید چی بگم !!!
واقعا نمیدونم ...
خدایا ...
جوون های ما کم سختی نکیشیدن توی این دنیا !!!
کمکشون کن توی اون دنیا بهشون سخت نگذره ...
از مرداد ماه متنفرم ...
ماه بعد انگار ماه منه ...
خدایا کمکمون کن ...
یا مهدی ...
طبقه بندی: تفاوت، خاطره نویسی، موضوع آزاد،
برچسب ها: علی، بدترین هفته، درد، ناراحتی، حال بد، ترس، تصادف،
این پست حالا بدونه رمز است
سلام مرتضی عزیز ...
سلام مرتضی عزیز ...
این اولین بار است که برای تو نامه مینویسم شاید این کار از نظر دیگران مسخره باشد به همین دلیل نامه را رمز دار کرده ام تا فقط خودت و کسانی که دوست داری توانایی خواندن آن را داشته باشند. ( رمزش رو برات میفرستم )
مرتضی عزیز از حال این روزهای تو کاملا مطلع هستم، میدانم چه چیزی تو را نگران و ناراحت کرده.
میدانم که تو قوی هستی و به این مشکلات میخندی ...
چند روز است که اتفاق های گذشته سنگینیش را بر شانه هایت بیشتر و بیشتر کرده. ناراحتیت را درک میکنم چون من همه چیز را میدانم.
امیدوارم هنوز هم مثل همیشه حالت عالی عالی عالی باشد. میدانم سخت است که همه چیز را از همه دور نگه داری ...
یاد روز هایی افتادم که ساکت بودی و تمام خانه را ساعت ها قدم میزدی و فکر میکردی - هنوز هم همین عادت را داری ؟
برای نداشته هایت ناراحتی را با قلب مهربانت راه نده چون خدا خودش میداند چطور بنده اش را از ناراحتی ها رها کند.
به حرف های دیگران هم توجه ای نکن، هرکس به اندازه خودش میتواند تو را درک کند. انتظار نداشته باش همه مثل خودت فکر کنند. شاید سخت باشد در مقابل حرف هایشان حرف نزنی، ولی تو مثل رود باش و بگذر از این انسان های خام و عجول ...
گفتی شب گذشته را با گریه صبح کردی ؟
چرا گریه ؟ چیزی شده ؟ من بی خبرم ؟
قرار بود همه اتفاق ها را برایم بنویسی ، پس چرا من بی اطلاع هستم !
فکر کنم بتوانم دلیلش را حدس بزنم - انشاالله همه چیز به خوبی تمام میشود. و تو هم خوشحال ...
تشکر میکنم از تو که این وقت را برای من گذاشتی ...
دوستت دارم ای بهترینم ...
خدا نگهدار ...
طبقه بندی: گفتگو، تفاوت، موضوع آزاد،
برچسب ها: نامه، حس خاص، تفاوت، تنهایی، ناراحتی، نامه برای من، نامه من،
سلام ...
طبقه بندی: تفاوت، خاطره نویسی، موضوع آزاد،
برچسب ها: صفر، امتحان، مسخره، امتحان مسخره، مسخره ترین روز، 23 تیر، وصیت نامه امام،
امیدوارم حالتون خوب باشه ...
این ترم دانشگاهی من نمیدونم چرا اینجوری شده !!!
5 بیست - 1 نوزده نیم - 1 نوزده - 1 ده
حالا نمره بعدیم خیلی باحاله :
صفر !!! اونم واسه وصیت نامه امام !!!
اره دیگه مسخره بودن خودشون رو ثابت کردن !!!
شماره استادم رو گیر آوردم و زنگ زدم !!!
فقط یه سوال داشتم :
من چطور صفر شدم ؟
خوب اگه شرکت کنی توی امتحان میشی 0/25 !!! ( بعدا میگین مرتضی الکی حساسه !!! )
میگه احتمالا تصحیح نکردم ... آخه برگه ها زیاده ...
تشکر کردم و قطع کردم !!!
ساعت 10شب بهم زنگ زد گفت برگه پاسخ برگ شما خالیه !!!
گفتم خالیه !!!
مگه میشه ؟؟؟
گفت اره خالیه !!!
یکم فکر کردم دیدم من 2 تا امتحان همزمان داشتم.
یکیش تستی بود یکیش تشریحی، اون امتحان تستی باید پاسخ برگش خالی میموند. ولی امتحان دیگه باید پاسخ برگش رو مینوشتی ...
حتما متوجه شدین چی شده، برگه ها جابجا شده !!!
مگه میشه ؟
یعنی انقدر مسخره !!!
استادش گفت شماره یکی رو میدم ببین چی میشه !!!
حالا باید منو بکشونن دانشگاه... مگه میشه بدونه اذیت کردن بیخیال بشن !!!
من نمیدونم چی بگم !!!
کلا علامت تعجبم.
جالبش اینه که این مسائل مشکل منه !!!
من باید حلش کنم نه دانشگاه !!!
بزارین همینجا تموم بشه تا پیوندها این بلاگ رو توی لیستش نذاشته !!!
ممنون از نگاه های قشنگتون ...
قشنگی دنیاتون دوبرابر ...
یا مهدی ...
طبقه بندی: تفاوت، خاطره نویسی، موضوع آزاد،
برچسب ها: صفر، امتحان، مسخره، امتحان مسخره، مسخره ترین روز، 23 تیر، وصیت نامه امام،
از چی بگم ؟ از کجاش بگم ؟ چطور بگم ...
طبقه بندی: تفاوت، خاطره نویسی، موضوع آزاد،
برچسب ها: ترشی لیته، 11 تیر بد، بلژیک، باخت بلژیک، مادر، خنده های مصنوعی، عصبانی،
دیروز من انگار خیلی بد بود ... بد شروع شد ... بد هم تموم شد ...
شروعش رو که خودتون بهتر میدونین ...
بعد از این که نمرم رو نگاه کردم عصبانی بودم و رفتم تلگرام تا یکم حالم بهتر بشه، یه دختره بود چند روزی بود هی بهم پیام میداد آدم بدی نبود فقط چنتا سوال داشت. ولی خیلی زود دختر خاله میشد ... از این جور اتفاقا واسم میوفته انقدر سرد برخورد میکنم که خودشون میفهمن ...
ولی بی حوصله و عصبانی بودم ... به قول شقایق دهقان ؛ شستمش، گذاشتمش روی بند رخت خشک بشه ... خیلی نارحت تر شدم !!!
بعدش پسر عمه کوچیکم هعی اذیتم میکرد. چنتا شمشی المنیومی واسش درست کرده بودم با اونا همیشه ادای شمشیر زن ها رو در می آورد. انقدر اذیتم کرد تا گرفتم یکشیشون رو شکستم و انداختم وسط حیات ... کلا از دستم عصبانی شد و قهر کرد. بعدش از دلش در آوردم. درسته یکم باج دادم ولی ادم باید اشتباهشو جبران کنه ...
دیروز داشتیم یه بازی میکردیم 4 نفری ( دوتا برادرم و پسر عمه کوچیکم ) یه حالتی مثل والیبال داشت ولی کاملا ابداعی بود. خیلی خندیدم و سعی میکردم بهم خوش بگذره ...
ولی هیچ فرقی نکرد !!! حالم بدتر شد بهتر نشد ...
حالم خیلی بدتر شد وقتی مادرم گفت؛ مرتضی امروز خیلی خندیدی ولی خنده هات از ته دل نبود. انگار داری به زور اسلحه میخندی !!!
مادرم پرسید چی شده ؟ چرا اینجوری شدی ؟ مرتضی ؟!!!؟
گفتم تو از خنده های من که غیره واقعی هستن فهمیدی که حالم خوب نیست !!!
یجوری حرف میزنی انگار بهترین مامان دنیایی ( به شوخی ... )
همیشه اذیتش میکنم ... همیشه غذا درست میکنه... میخورما !!! ولی میپرسه خوب بود ؟
میگم افتضاح بود !!! خدا اون روز رو نیاره که غذاش بسوزه !!! وای ...
انقدر اذیتش میکنم ...
خیلی دوسش دارم ... مگه میشه توصیفش کرد ؟
بهش گفتم حالم خوب نیست ولی از دست تو کاری بر نمیاد عشقم !!!
کلا میخواست بدونه چی شده ... صورت مسئله رو پاک کردم ...
یجوریم وقتی که ناراحتم نه نشون میدم. نه به کسی میگم که بخواد آرومم کنه ...
عادت کردم هر وقت شمشیر میخورم ... جای خراش قبلیم رو نشون بدم !!!
دیشب سعی کردم با کسی حرف نزنم ...
زود خوابیدم و 8 صبح بلند شدم !!!
امروز قرار بود من برم و درس بخونم ... حوصلم نمیکشه ...
یه هفته انداختمش عقب !!!
حتما دارین میگین چرا انقدر ضعیفم ...
اخه بلژیک هم دیشب باخت ...
یعنی اگه بلژیک میبرد من بهترین حال رو داشتم و یه پست مثبت مینوشتم. سه تیر آخر رو ولز به من زد !!!
بعضی اوقات بی حوصله هستی و خسته ...
تنها دلخوشیت چیزی میشه که ساده ترین چیزه ... اگه اونم از دست بدی دیگه چیزی نداری ...
به لوکاکو و مروان فلینی فقط فحش میدادم !!! بیچاره کورتوا !!!
همون بلژیک توی والیبال از فرانسه باخت ...
تیم ملی ما هم برد ... یه تبریک ... حداقل یه نکته مثبت دیروز داشت ...
کلا شدم اخبار ورزشی ...
نمیخواستم حالتونو بد کنم. بالاخره آدمه دیگه دوست داره درد و دل کنه ...
البته بیشتر شبیه ترشی لیته شد تا پست احساسی ...
ذهنم شلوغه، نمیدونم چی مینویسم !!!
خیلی ممنون که هستین ... دوستون دارم ...
یا مهدی ...
طبقه بندی: تفاوت، خاطره نویسی، موضوع آزاد،
برچسب ها: ترشی لیته، 11 تیر بد، بلژیک، باخت بلژیک، مادر، خنده های مصنوعی، عصبانی،
سلام ...
امیدوارم حالتون خوب باشه ...
دیروز یکی از بهترین روز های من بود !!!
چون بعد 3 ماه فوتبال بازی کردم ... هر وقت فوتبال بازی میکنم تمام غم ها از تن من بیرون میره ...
روزه داشتم و قبل اذان فوتبال بازی کردم !!!
تمام بدنم از تشنگی التماس میکرد. انقدر تشنم بود که راه نمیتونستم برم ...
ولی میدویدم !!! کلا فوتبال عالیه ...
سر درد داشتم شبش ولی سر دردش شیرین بود !!!
با اون حال خوب امروز رفتم که نمره هامو ببینم ...
میون 5 تا نمره بیست و یه نمره 19.5 یه نمره 10 خودنمایی میکرد !!!
10 !!!
چه درسی ؟ تفسیر موضوعی قرآن !!!
خدایا من این درسو مطمئن بودم بالای 18 میشم !!!
چی شده !!! یه لحظه قلبم وایساد !!!
من که پایینترین نمره ام 16 بود اونم درس انقلاب اسلامی و ریشه ها بود !!!
کلا دروس عمومی تنفر آور هستن !!! اه ...
یه فکری کردم که واقعا چرا انقدر پایین شدم ؟؟؟
فکر کردم دیدم این امتحان همش تستی بود و من احمق به کل کلاس تمام تست هارو گفته بودم !!!
استادم رحم نکرده و به همه 10 داده ...
یه لحظه خسته شدم !!! دوسال تلاشم بخاطر یه اشتباه احمقانه ای که هیچ سودی نداشت سوخت !!!
انقدر حرسم گرفته ... نه از استاد !!! نه از بقیه !!!
از خود احمقم که یکم شعور ندارم !!! ترمی که میتونستم راحت معدل بیست بشم !!!
یه تراژدی وحشتناک شد ...
چی بگم !!!
من به این مرتضی احمق چی بگم ؟؟؟
تمام خستگی دوسال یهو سرم ریخت ...
ولی بیخیال ...
چیزی که نمیشه تغییرش داد رو چیکار کنم ؟؟؟
بعضی تجربه ها سنگین تموم میشه ...
البته چند سال پیش هم همینجور بدجور ضرر کردم !!!
ولی آدم بشو نیستم ...
تنها جمله ای که توی ذهنم هست اینه که میگه :
به جهنم ...
باید واسه ارشد این احمقیت رو جبران کنم.
موفقیتتون ادامه دار ...
طاعات و عبادتتون مقبول درگاه حق تعالی ...
یا مهدی ( عج ) ...
طبقه بندی: خاطره نویسی، تفاوت، اعتراف،
برچسب ها: تقلب، تفسیر موضوعی قرآن، امتحان پایان ترم، معدل بیست، نمره 10، امتحان تستی، احمقیت من،
امیدوارم حالتون خوب باشه ...
دیروز یکی از بهترین روز های من بود !!!
چون بعد 3 ماه فوتبال بازی کردم ... هر وقت فوتبال بازی میکنم تمام غم ها از تن من بیرون میره ...
روزه داشتم و قبل اذان فوتبال بازی کردم !!!
تمام بدنم از تشنگی التماس میکرد. انقدر تشنم بود که راه نمیتونستم برم ...
ولی میدویدم !!! کلا فوتبال عالیه ...
سر درد داشتم شبش ولی سر دردش شیرین بود !!!
با اون حال خوب امروز رفتم که نمره هامو ببینم ...
میون 5 تا نمره بیست و یه نمره 19.5 یه نمره 10 خودنمایی میکرد !!!
10 !!!
چه درسی ؟ تفسیر موضوعی قرآن !!!
خدایا من این درسو مطمئن بودم بالای 18 میشم !!!
چی شده !!! یه لحظه قلبم وایساد !!!
من که پایینترین نمره ام 16 بود اونم درس انقلاب اسلامی و ریشه ها بود !!!
کلا دروس عمومی تنفر آور هستن !!! اه ...
یه فکری کردم که واقعا چرا انقدر پایین شدم ؟؟؟
فکر کردم دیدم این امتحان همش تستی بود و من احمق به کل کلاس تمام تست هارو گفته بودم !!!
استادم رحم نکرده و به همه 10 داده ...
یه لحظه خسته شدم !!! دوسال تلاشم بخاطر یه اشتباه احمقانه ای که هیچ سودی نداشت سوخت !!!
انقدر حرسم گرفته ... نه از استاد !!! نه از بقیه !!!
از خود احمقم که یکم شعور ندارم !!! ترمی که میتونستم راحت معدل بیست بشم !!!
یه تراژدی وحشتناک شد ...
چی بگم !!!
من به این مرتضی احمق چی بگم ؟؟؟
تمام خستگی دوسال یهو سرم ریخت ...
ولی بیخیال ...
چیزی که نمیشه تغییرش داد رو چیکار کنم ؟؟؟
بعضی تجربه ها سنگین تموم میشه ...
البته چند سال پیش هم همینجور بدجور ضرر کردم !!!
ولی آدم بشو نیستم ...
تنها جمله ای که توی ذهنم هست اینه که میگه :
به جهنم ...
باید واسه ارشد این احمقیت رو جبران کنم.
موفقیتتون ادامه دار ...
طاعات و عبادتتون مقبول درگاه حق تعالی ...
یا مهدی ( عج ) ...
طبقه بندی: خاطره نویسی، تفاوت، اعتراف،
برچسب ها: تقلب، تفسیر موضوعی قرآن، امتحان پایان ترم، معدل بیست، نمره 10، امتحان تستی، احمقیت من،
گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی
با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید
گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا
تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید
گفتمش تصویری از لیلی ومجنون رابکش
عکس حیدر در کنار حضرت زهرا کشید
گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن
در بیابان بلا، تصویر یک سقا کشید
گفتمش رنج و فراق و درد گشته حاصلم،
گریه کرد ،آهی کشید و زینب کبرا کشید
+شهادت مولا امیر المؤمنین تسلیت باد.
التماس دعا ...
یا مهدی ...
طبقه بندی: موضوع آزاد، یک پله بالاتر، تفاوت،
برچسب ها: حضرت علی، شب قدر، شهادت، شهادت حضرت علی، شهادت حشرت علی (ع)، حضرت علی (ع)، یا علی،
با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید
گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا
تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید
گفتمش تصویری از لیلی ومجنون رابکش
عکس حیدر در کنار حضرت زهرا کشید
گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن
در بیابان بلا، تصویر یک سقا کشید
گفتمش رنج و فراق و درد گشته حاصلم،
گریه کرد ،آهی کشید و زینب کبرا کشید
+شهادت مولا امیر المؤمنین تسلیت باد.
التماس دعا ...
یا مهدی ...
طبقه بندی: موضوع آزاد، یک پله بالاتر، تفاوت،
برچسب ها: حضرت علی، شب قدر، شهادت، شهادت حضرت علی، شهادت حشرت علی (ع)، حضرت علی (ع)، یا علی،
زندگی یک آدم نفهم بستگی به میزان نفهمیدنش داره...
وقتی تو شرایط امروز باشی ،ماجرا برعکس میشه باید نفهم باشی!
نفهمی چرا زنده ای! نفهمی چرا فاصله طبقاتی هست! نفهمی چرا اخبار هرروز با یه موضوع جدید سرتو گرم میکنه و نفهمی چرا اصلا هیچی نمیفهمی!
نفهمی عشق و احساسات و خیانت و ازدواج و بی پولی به هم مربوطن یا نه!
قانون اینجا نفهمیدنه!
اگر فهمیدی که دیگه زندگی برات طعم نداره ،تازه سرتو میکنن زیرآب چون خیلی فهمیدی خطرناکی!
پس نفهم بودن تنها امتیاز انسانیت در دنیای مدرن امروزه!
یک روز کسی که دوسش داشتم منو خطاب کرد نفهم! چون اگه متوجه بشه که من خیلی چیزا رو میفهمم دیگه دوسم نداره!
بله من یک نفهمم و افتخار میکنم! شما چطور ؟؟
نویسنده : ناشناس
زمان : 4 تیر
طبقه بندی: تفاوت، موضوع آزاد،
برچسب ها: نفهمیدن، نفهمی، بفهم !!!، نفهم، نمیفهمی ؟، نمیفهمی ؟؟، نمیفهمی ؟؟؟،
وقتی تو شرایط امروز باشی ،ماجرا برعکس میشه باید نفهم باشی!
نفهمی چرا زنده ای! نفهمی چرا فاصله طبقاتی هست! نفهمی چرا اخبار هرروز با یه موضوع جدید سرتو گرم میکنه و نفهمی چرا اصلا هیچی نمیفهمی!
نفهمی عشق و احساسات و خیانت و ازدواج و بی پولی به هم مربوطن یا نه!
قانون اینجا نفهمیدنه!
اگر فهمیدی که دیگه زندگی برات طعم نداره ،تازه سرتو میکنن زیرآب چون خیلی فهمیدی خطرناکی!
پس نفهم بودن تنها امتیاز انسانیت در دنیای مدرن امروزه!
یک روز کسی که دوسش داشتم منو خطاب کرد نفهم! چون اگه متوجه بشه که من خیلی چیزا رو میفهمم دیگه دوسم نداره!
بله من یک نفهمم و افتخار میکنم! شما چطور ؟؟
نویسنده : ناشناس
زمان : 4 تیر
طبقه بندی: تفاوت، موضوع آزاد،
برچسب ها: نفهمیدن، نفهمی، بفهم !!!، نفهم، نمیفهمی ؟، نمیفهمی ؟؟، نمیفهمی ؟؟؟،
1- 31 خرداد - اخرین روز امتحان ها و البته اخرین روز بهار که بهمون یاد اوری میکنه که همه چیز مثل باد از جلومون رد میشه و ما چیزی از زندگیمون نمیفهمیم.
امروز امتحانم خوب بود و حاشیه اخرین روز دانشگاه هم خیلی جالب بود و کلی اتفاق خوب ...
2- یه ریکاوری 10 روزه و ارشد !!! کم کم باید واسه حرفی که زدم آماده بشم !!! تا اسمش میاد مو به تنم سیخ میشه ...
امیدوارم خدا بهم کمک کنه ...
3- 10 روز تفریحم رو برنامه اش رو ریختم؛ روز اول که امروز یا فردا صبح میشه میرم خونه و استراحت میکنم. روز دومم که میرم خونه مادر بزرگم. اگه اینترنت نیومدم ببخشین اخه اونجا سوپر مارکتشم خیلی فاصله داره ...
هوا عالی ... با بهترین و کم استرس ترین ادم های دنیا ... حس ارامش رو میخوام اونجا داشته باشم ...
روز سومم که بهترین دوستم میاد و باهاش میرم بیرون و ...
4- امیدوارم تک تک هم وبلاگیم حالشون بهتر بشه ...
من روز اولی که این وبلاگ رو راه اندازی کردم بدترین حال رو داشتم وشما حالم رو عالی کردین ...
من حس مسئولیت میکنم ...
میدونم سخته ... خودمونم توی همین دنیای که میگین درایم زندگی میکنیم ...
تلخش نکنین ...
5- این اخریم پست بهارم هست ...
ببخشید اگه نتونستم زیاد بیام وب و نظرات گرمتون رو بدونه جواب میزارم ...
من ادم مغروری نیستم. اگر دیدین خطایی از من سر زده حتما دلیل داشتم ...
6- شیش شیش شیشتایی ها !!!
7- تک تکتونو از ته دل دوست دارم ولی یکیتون رو بیشتر از همه !!!
خودش میدونه ...
8- همو دوست داشته باشین از ته دل ...
9- دیروز 30 خرداد بود و سالگرد زلزله 31 خرداد رودبار ...
براشون یه فاتحه بدین من نرسیدم مراسم برسم. دومین سالی هست که نتونستم برم ...
خدا رحمتشون کنه ... خیلی سخته ...
10- منو ببخشین که بعضی مواقع کاری کردم که باعث نارحتیتون شده ...
بخاطر پست های بی کیفیتم ...
11- مواظب خودتون باشین ....
خیلی خیلی خیلی دوستون دارم ...
12- خدایا ظهور اقامون رو نزدیک و نزدیک تر بگردان ...
طبقه بندی: تفاوت، خاطره نویسی، احساس نویسی، موضوع آزاد،
برچسب ها: بهار، اخرین روز بهار، بهار 95، 31 خرداد، سالگرد زلزله، پایان امتحانات،
امروز امتحانم خوب بود و حاشیه اخرین روز دانشگاه هم خیلی جالب بود و کلی اتفاق خوب ...
2- یه ریکاوری 10 روزه و ارشد !!! کم کم باید واسه حرفی که زدم آماده بشم !!! تا اسمش میاد مو به تنم سیخ میشه ...
امیدوارم خدا بهم کمک کنه ...
3- 10 روز تفریحم رو برنامه اش رو ریختم؛ روز اول که امروز یا فردا صبح میشه میرم خونه و استراحت میکنم. روز دومم که میرم خونه مادر بزرگم. اگه اینترنت نیومدم ببخشین اخه اونجا سوپر مارکتشم خیلی فاصله داره ...
هوا عالی ... با بهترین و کم استرس ترین ادم های دنیا ... حس ارامش رو میخوام اونجا داشته باشم ...
روز سومم که بهترین دوستم میاد و باهاش میرم بیرون و ...
4- امیدوارم تک تک هم وبلاگیم حالشون بهتر بشه ...
من روز اولی که این وبلاگ رو راه اندازی کردم بدترین حال رو داشتم وشما حالم رو عالی کردین ...
من حس مسئولیت میکنم ...
میدونم سخته ... خودمونم توی همین دنیای که میگین درایم زندگی میکنیم ...
تلخش نکنین ...
5- این اخریم پست بهارم هست ...
ببخشید اگه نتونستم زیاد بیام وب و نظرات گرمتون رو بدونه جواب میزارم ...
من ادم مغروری نیستم. اگر دیدین خطایی از من سر زده حتما دلیل داشتم ...
6- شیش شیش شیشتایی ها !!!
7- تک تکتونو از ته دل دوست دارم ولی یکیتون رو بیشتر از همه !!!
خودش میدونه ...
8- همو دوست داشته باشین از ته دل ...
9- دیروز 30 خرداد بود و سالگرد زلزله 31 خرداد رودبار ...
براشون یه فاتحه بدین من نرسیدم مراسم برسم. دومین سالی هست که نتونستم برم ...
خدا رحمتشون کنه ... خیلی سخته ...
10- منو ببخشین که بعضی مواقع کاری کردم که باعث نارحتیتون شده ...
بخاطر پست های بی کیفیتم ...
11- مواظب خودتون باشین ....
خیلی خیلی خیلی دوستون دارم ...
12- خدایا ظهور اقامون رو نزدیک و نزدیک تر بگردان ...
طبقه بندی: تفاوت، خاطره نویسی، احساس نویسی، موضوع آزاد،
برچسب ها: بهار، اخرین روز بهار، بهار 95، 31 خرداد، سالگرد زلزله، پایان امتحانات،