من حالم عالیه عالی عالیه ...
من بهترین آدم روی زمینم ...
من بهترین آدم روی زمینم ...
هیچکس قابلیت های منو نداره ...
من رو خدا منحصر به فرد آفریده ...
من میتونم توی این سال بهترین باشم ...
بهترین آدم روی زمین ...
من میتونم توی این سال بهترین باشم ...
بهترین آدم روی زمین ...
من میتونم !!!
یه جمله این شکلی توی نظرات باید بنویسین که بهتون روحیه بده ...
اگه ننویسین .............
پس عجله کنین ...
اگه ننویسین .............
پس عجله کنین ...
امروز تولد یکی از بهترین ادم ها توی زندگی منه ...
فردا هم تولد پسرش هست
یه تبریک بهش بگین ...
این متن رو نمیخونه ولی شما تبریکتون رو بگین بهش میرسه ...
یه تبریک بهش بگین ...
این متن رو نمیخونه ولی شما تبریکتون رو بگین بهش میرسه ...
آخرین روز سال ...
همدیگرو دوست داشته باشین ...
تورو خدا بد کسی رو نخواین ...
دعا های بد نکنین ...
با کسی قهر نباشین ...
لطفا خوب باشین ...
خیلی خیلی ممنون که مطالب وبلاگ رو میخونین ...
این اخرین پست امسال هست و تا سال بعد هیچ پستی نمینوسم !!!
همدیگرو دوست داشته باشین ...
تورو خدا بد کسی رو نخواین ...
دعا های بد نکنین ...
با کسی قهر نباشین ...
لطفا خوب باشین ...
خیلی خیلی ممنون که مطالب وبلاگ رو میخونین ...
این اخرین پست امسال هست و تا سال بعد هیچ پستی نمینوسم !!!
خیلی دوستون دارم .
موفق تر ببینمتون توی همه ی مرحله های زندگی - امیدوارم غول آخر هم بکشین برین بهشت ...
خدایا ظهور اقامون رو نزدیک تر کن ...
خدایا خوبی و قشنگی رو توی کشور عزیزمون برسون به سقف .
موفق تر ببینمتون توی همه ی مرحله های زندگی - امیدوارم غول آخر هم بکشین برین بهشت ...
خدایا ظهور اقامون رو نزدیک تر کن ...
خدایا خوبی و قشنگی رو توی کشور عزیزمون برسون به سقف .
عالی باشین عالی زندگی کنین و عالی ببینین .
یا مهدی ( عج ) ...
پ. ن :
قالب وبلاگ تغییر نکرده تغییرش دادم - اینو نگفتم که از خودم تعریف کنم.
واسه این گفتم که اگه سال جدید خواستین تغییرات کوچیک بدین به من بگین در حد توانم کمک میکنم.
واسه این گفتم که اگه سال جدید خواستین تغییرات کوچیک بدین به من بگین در حد توانم کمک میکنم.
طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: من بهترینم، من عالیم، عالی عالی عالیم، من فوق العاده ام، دوست داشتن، حس خوب، اعتماد به نفس،
سلام ...
طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: سال 95، سال تحویل، سال جدید، عید، عیدنوروز، سال 1395، دوست داشتن،
خوب هستین ؟؟؟
دلم براتون تنگ شده بود . خدارو شکر که سرم شلوغ بود.
اخر های سال 94 هستیم . حس قشنگی دارم .
انقدر انرژی دارم که میخوام برم بیرون داد بزنم " خدایا عاشقتم "
دوست دارم یه لیست بلند از کسایی که اذیتشون کردم درست کنم و ازشون معذرت بخوام .
چند روزه دارم دوست داشتن رو نشون میدم - امروز حیات رو جارو کردم ظرف هارو شستم تا به مامانم کمک کنم.
میخوام تا موقعی که سال تموم نشده به دور اطرافیام بگم که دوسشون دارم .
هرجور که میخوان فکر کنن این کار بهم حس قشنگی میده .
امسال منو خیلی عوض کرد - عالی عالی عالی شدم.
سال 95 اومد پر از قشنگی های جدید.
این چند روزه حتما حرف ها و دعا های قشنگی میشنوین ...
دوست دارم یکم آرزو های متفاوت کنم :
- خدایا به دختر هایی که توی روستا زندگی میکنن و هیچ تفریحی ندارن کمک کن که قشنگی های دنیارو ببینن .
- خدایا به جوون ها کمک کن بلند بشن
- خدایا غم هامونو به حس قشنگ از زندگی تبدیل کن.
- خدایا تو سال جدید قشنگی رو توی گفتار و حرکات همه نمایان کن.
- خدایا نذار گریه خانوادمون رو ببینیم مخصوصا پدر و مادرمون .
- خدایا امید رو توی دل هممون زنده کن .
- خدایا نفرت رو بکش و کاری کن همه همدیگر رو دوست داشته باشن.
- خدایا ظلم رو توی دنیا بکش ...
- خدایا نذار کسی مریض سالش رو تحویل کنه ...
خدایا خیلی دوست دارم ...
ازت هیچی نمیخوام فقط کاری کن که بیشتر دوست داشته باشم.
کسایی که این پست رو میخونین لطفا یه دعا بنویسین که اولش خدایا داشته باشه - تکراری هم بود بود.
ممنون از همتون - خیلی دوستون دارم.
چهارشنبه سوری هم هر کاری میخواین بکنین ولی مواظب خودتون باشین ...
توی اخرین هفته سال امیدوارم بهترین خبر هارو بشنوین ...
فقط تورو خدا اگه حالتون بده به بقیه منتقل نکنین - این 15 روز رو واسه بقیه خراب نکنین .
هممون مشکل داریم ولی سال قشنگ دیگران رو خراب نکنین .
مواظب قشنگیاتون باشین ...
مواظب قشنگیاتون باشین ...
یا مهدی ( عج ) ...
طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: سال 95، سال تحویل، سال جدید، عید، عیدنوروز، سال 1395، دوست داشتن،
سلام ...
یکم حال این روزام بهم ریخته ...
یه حسی مثل ناراحتی ، خوشحالی ، نگرانی ، ترس ، پوچی رودارم !!!
کاش میشد حس رو با کلمات منتقل کرد.
زندگی من از فیلم ها هم مسخره تر شده ...
همیشه به خودم میگم کاش همچین اتفاقی نمی افتاد ...
ببخشید گیجتون کردم - بزارین از اول واستون تعریف کنم. از او اول اول ( لطفا بخونین تا راهنماییم کنین )
ما چهار نفر بودیم ... اخ اخ ببخشید اشتباه شد
البته توی پست های قبل یه اشاره هایی بهش کردم ولی اینجا میخوام بهتون به صورت کامل بگم لطفا هر دیدگاهی دارین بگین.
من حدودا 4 سال پیش با یه دختر توی اینترنت آشنا شدم . اسمش دنیا بود. اوایل همه چیز خوب پیش میرفت و ...
بعد یه مدتی من یه خواب دیدم ...
توی اون خواب ازم دعوت کرده بود برم خونشون ( من هیچ اطلاعاتی ازش نداشتم ) توی اون خواب یه چیز هایی رو دیدم که توی واقعیت هیچ اشاره ای بهش نشده بود. انقدر همه چیز رو درست و دقیق پیش بینی کردم که دنیا کلا جوابمو نمیداد و مطمئن شده بود که من فامیلشونم !!!
گفتم بهش خواب دیدم ولی باور نکرد - خوتون رو بزارین جای اون ، ادم باور نمیکنه دیگه ...
روز ها داشت همینجور سپری میشد و من کنجکاو بودم که اون خوابی که دیدم دقیقا همین دنیا خانوم بود ؟
تصمیم گرفتم که دوباره باهاش ارتباط برقرار کنم و حداقل ببینمش و بفهمم این دنیا همونی هست که توی خوابم دیدم !!!
روزا ها همینجوری میگذشت و من تلاشمو میکردم . و از این متنفر بودم که بهم میگفت مزاحم نشو !!!
واقعا هم مزاحم بودم ...
گذشت و گذشت - مناسبت ها ، عید ، همینجوری و تولدش سعی میکردم فراموشش نکنم.
هیچوقت جرات نکردم بهش زنگ بزنم ...
دلیلشم نمیدونم چرا ؟؟؟
اسمشو خجالت نمیشه گذاشت چون توی دانشگاه مشکلی نداشتم شاید بخاطر این که نمیخواستم از دستش بدم ...
همیشه از حرف زدن باهاش میترسیدم.
4 سال گذشت ...
فقط بخاطر اون تلگرام رو نصب کردم تا شاید بتونم فقط در حد یه سلام باهاش حرف بزنم.
قطعا منو نمیشناسه - چی باید میگفتم ؟؟؟ واقعیت رو گفتم ، بهم گفت برو مزاحم نشو ... ( بلاک شدم )
بعد یه مدتی وبلاگ رو راه اندازی کردم.
توی یه پستی این مسئله رو مطرح کردم و خیلیا بهم پیام خصوصی دادن و خیلی بهم روحیه دادن که برو و زنگ بزن - موفق میشی ...
من میدونستم که نمیتونم ولی رو اعتماد به نفسم کار کردم و زنگ زدم ...
زنگ زدن من فقط تکلیف خودم رو روشن کرد.
من نمیتونم ... واقعا چی باید میگفتم که من خواب شمارو دیدم ولی شمارو ندیدم ؟؟؟
میخوام ببینمتون !!! اصلا من کیم ؟؟؟ دوست دارم !!!
واقعا مسخره بود که بخوام توی تلفن قانعش کنم.
پس در کمال شجاعت بیخیالش شدم !!!
تا همین دیشب که گفتم از بلاک در اومدم - دنیا اول عکس خودش رو توی تلگرام نمیذاشت ولی دیشب دیدم عکسش رو گذاشته !!!
چنتا هم گذاشته ...
خیلی هیجان زده بودم چون میخواستم به سوالی که توی این چند سال داشتم برسم.
وای خدا باورم نمیشه ، خودش بود !!! مگه میشه ؟؟؟
باورتون میشه خودش بود ؟؟؟
یعنی همونی بود که من توی خواب دیدم - یعنی خوابم کاملا درست بود از کسی هیچوقت ندیده بودمش ...
بعد از اون زنگ زدن دیگه هیچ کاری نکردم تا این چند روزه که فهمیدم.
این مسئله رو واسه هیچکس تعریف نکردم ...
واقعا شما جای من باشین چیکار میکنین ؟؟؟
واقعا چیکار میکنین ؟؟؟
لطفا توی نظرات به همین موضوع اشاره کنین ...
ممنونم از همتون - خیلی بهم محبت دارین.
یا مهدی ...
طبقه بندی: خاطره نویسی،
برچسب ها: دنیای من، دنیای من ...، زندگی واقعی، مسئله بزرگ، چیکار میشه کرد ؟؟؟، دوست داشتن، خواب واقعی،
سلام خیلی خیلی ممنون ...
طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: 18، 18 روز، معدل 18، دوست داشتن، احساس نویس، احساس نویسی، امتحان،
واقعا نمیدونم چطور تشکر کنم .
حدودا 18 روز نبودم - دعا کنین این ترم معدلم به همین عدد برسه ... امتحان ها خیلی سخت بودا !!!
واقعا روزای قشنگی رو پشت سر گذاشتم ...
باور کنین ده روز امتحانی که داشتم :
سه روز اول رو که نخوابیدم - روز چهارم 8 ساعت - روز پنجم 6 ساعت - شیشم هفتم نخوابیدم - بقیه روز ها اولیش چهار ساعت دو روز بعدش 6 ساعت .
واقعا خیلی چسبید یه حس مفید بودن بهم دست میداد . این امتحان ها به یه توانایی توی خودم دست پید کردم :
"من میتونم روزی20 ساعت بخونم " .
یکی از دوستامون پیام داده بود که 12 تا درس رو توی 5 روز امتحان داره !!!
من 9 روز 8 تا درس داشتم - فقط 2 روز 2 تا امتحان داشتم بقیه هم پشیت هم بود.
من 9 روز 8 تا درس داشتم - فقط 2 روز 2 تا امتحان داشتم بقیه هم پشیت هم بود.
خدا بهتون صبر بده واقعا سخت بوده حتما - دانشگاه های ما وقعا ....
خوب بگذریم انقدر اتفاق برام افتاده که نمیخوام همه نوشتمرو به درس بست بدم (شماهم که مشتاق )
پیاماتون رو میدیم ولی بخاطره مشغله زیاد نمیتونستم جواب بدم ...
ممنون که به فکرم بودین ... واقعا نمیدونم چطور تشکر کنم.
خیلی حرف دارم واسه گفتن . خیلی زیاد ...
بخاط این که زیاد این پست شلوغ نشه نمینویسمشون میزارمشون واسه بعد.
توی این پست فقط میخواستم بگم اومدم و به نظر های قشنگتون جواب بدم.
خیلی خیلی دوستون دارم - موفق تر ببینمتون
یا مهدی ...
طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: 18، 18 روز، معدل 18، دوست داشتن، احساس نویس، احساس نویسی، امتحان،
امروز با اتفاق های خیلی قشنگ شروع شد !!!
طبقه بندی: خاطره نویسی،
برچسب ها: خاطره نویسی، خاطره نویس، دوست داشتن، حس خوب، حس عالی، شادی 120%، شاد شاد شاد،
شادی 120% - از اون روزایی بود که تانک هم از روم رد میشد بلند میشدم بهش میخندیدم !!!
امیدوارم از انرژی این پست لذت ببرین ...
صبح مثل همیشه با ورزش و ... شروع شد - انرژی زیاد ...
صبح کلاس داشتیم استاد اومد و امتحان گرفت ... یکی نیسیت به این بشر بگه : عزیز دلم قبلش یه پیش زمینه ای بده !!!
منم که شاگرد زرنگ بالا شدم ( الکی مثلا منم هستم ).
انقدر تقلب رسوندم که استاد خودش برگمو گرفت - خب عزیزم داری امتحان میگیری وایسا همه بالا بشن دیگه !!!
امتحان های پایانی خیلی رو فرم میرم - فرصت شد واستون تعریف میکنم - شاید یکم یاد گرفتین ...
والا کسایی که زرنگن نباید تقلب بدن !!! حرف شد !!! گناه ندارن بقیه !!!
من یبار یه درس رو 20 نمره نوشتم بعد همرو تقلب رسوندم نمرمو میخواستن 25 صدم رد کنن - با دخالت مدیر گروهمون کنسل شد.
نمیخوام از خودم تعریف کنم ولی خدایش ...
اگه توجه کنین دفتر چه های آزاد و سراسر مقطع کارشناسی ارشد توضیع شده فردا هم اخرین مهلتش هست !!!
رفتم ثبت نام کردم و ... خدا ببینم چی میخواد.
امروز انقدر انرژی داشتم که نگو ... هرکی مارو میدید مطمئن بود که یه چیزی مصرف کردیم ...
یه رفیق دارم - امروز روانیش کرده بودم ... خدا نکنه من حالم خوب باشه !!!
یعنی هر کی نزدیکم میشد پر انرژی میشد - مثل امواج وایفا شده بودم !!!
امتحان دادمو رفتم کلاس بعد ... سر کلاس بچه های کلاس رو اذیت میکردم !!! اصلا خیلی حال میداد ...
سر کلاس بودم استاد به من گفت بیا !!!
کجا ؟؟؟ من ؟؟؟ چرا من !!!
استاد : بیا کمکت میکنم مثال رو حل کنی !!! مثال !!! مگه مثال گفتین ( سر کلاس جزوه هم نمی نویسم - بقیه جای من مینویسم - خونه میخونم )
گفت بیا ... گفتم استاد چی تو من دیدن که منو انتخاب کردین !!!
رفتم ... به مثال نگاه کردم !!! سخت نبود خونده بودم - درس مورد علاقم بود.
ولی خیلی استرس گرفتم ... ولی رو فرم بودم کوه هم نمیتونست حالمو بگیره ...
رفتم حلش کردم ... ولی سخت بود ... یه نمره ای هم گرفتم .
کلاس تموم شد ... منم که رو فرم ...
رفتیم بیرون ، یک ساعت بیکار بودیم - انقدر خندیده بودیم فکم جا بجا شده بود ...
برگشتیم سر یه کلاس خیلی سخت - واقعا سنگین بود ...
استاد هم جدی ... یعنی با کوه نمکم نمیشد خوردش - یعنی نباید شلوغ میکردم ؟؟؟
برو بابا - کلاسو از خشکی درآوردیم - اینجوری بهتر شد درسم بیشتر میچسبه ...
نصف کلاس رو داشتیم درباره سینمای هند صحبت میکردیم
یعنی گند زده بودیم به هرچی درس !!! خدا پایان ترم رو بخیر کنه
بالا خره تموم شد و من داشتم میومدم ... خورشید داشت غروب میکرد !!!
واییییییی - انقدر قشنگ بود که داشتم دیونه میشدم !!! یکسال توی این دانشگاه بودم ولی تا حالا همچین چیزی ندیده بودم !!!
یه نور نارنجی از زیر خونه هایی که فقط سایشون معلوم بود - دکل های برق که به هم وصل بودن !!!
هوایی که هنوز روشن بود - سرمایی که داشت تا استخونم نفوذ میکرد رطوبت هوا !!! - عاشق اون صحنه شده بودم ...
با یکی از دوستام رفتیم از دانشگاه بیرون ... تو بین راه یکی از دوستام یه چیزی بهم گفت که شیرینیش هنوزم از تنم بیرون نرفته ...
واقعا ادم میتونه با حرفاش کوه رو 30 سانتی متر تکون بده !!!
بهم گفت عاشق شخصیتتم یعنی آرزومه حس حالتو داشته باشم ...
خیلی پسر گلیه ... 6 سال ازم بزرگتره .
تموم شد رسیدم نزدیک های خونه ... حسش اوم برم بستنی بگیرم !!!
داشتم یخ میزدم - لباس نپوشیده بودم میدونین چرا ؟؟؟
من توی شادی 120% لباس نمیپوشم تا سرمارو حس کنم !!!
حالا فرض کن با این وضعیت هوس بستنی هم کرده بودم - پیش خودم گفتم مرتضی تو کی میخوای آدم بشی !!!
رفتم گرفتم - داشتم یخ میزدم ... حالا این که خوبه یبار هوس نارگیل کرده بودم بلند شدم لباس پوشیدم رفتم گرفتم !!!
بعد به یکی از دوستام گفتم - هر وقت منو میبینه میگه مگه آدم هوس نارگیل میکنه ؟؟؟
مگه نارگیل دوست داشتنیه !!! مگه نارگیل میوه است ؟؟؟
خیلی خوشحالم ... نمیدونم چرا ...
این از اون نمیدونم چرا هایی هست که دوست دارم همیشه داشته باشم ...
میتونستم از همون صبح واسه امتحان ، کلا حالمو خراب کنم - ولی ...
این باعث شد بهتر هم امتحان بدم !!!
سر کلاس تونستم سوال رو حل کنم - خودم احساس میکنم اگه اون لبخند و خنده هارو سر کلاس نداشتم اصلا استاد سمت منم نمیومد.
اینا همش خاطره هست ...
با بد حالی خرابش نکنین ...
به اندازه کاربر های گوگل دوستون دارم ...
خیلی خیلی خیلی مهربونین چون از نوشته هام تعریف میکنین !!!
بهتر هم میشین اگه انتقاد کنین ...
یا مهدی
طبقه بندی: خاطره نویسی،
برچسب ها: خاطره نویسی، خاطره نویس، دوست داشتن، حس خوب، حس عالی، شادی 120%، شاد شاد شاد،
چرا انقدر ناامیدی ؟؟؟
واقعا چرا !!!
خیلی از نظرات چه خصوصی چه عمومی منو تشویق میکنن که امید داشته باشم !!!
امروز داشتم یه چیزی رو نگاه میکردم که خیلی بهم امید داد ...
داشتم پروژه های اولیه ام رو درباره کامپیوتر میدیم !!! همه تو استعداد من مونده بودن یه بچه که میتونست طراحی وب کنه !!!
ههه ...
خیلی حس خوبی بود رفتم به روزایی که اصلا هیچی برام مهم نبود - فقط به کارایی که میکردم فکر میکردم - پروژه ها ، ایده ها ، خطا ها !!!
روزایی بود که نمیتونستم - ولی انقدر تمرکز میکردم که موفق بشم.
کاش اون روحیه رو الان داشتم - انگار اصلا من نبودم.
کسی که 7 ساعت فقط داشت یه کار رو انجام میداد ولی خسته نمیشد - از جنس فولاد بود.
وای عاشق اون روزام که پیشرفت کردم و وبسایت راه اندازی کردم - بهترین روز زندگیم ...
نمیدونم چرا بعد از موفقیت با سر میخورم زمین ...
چرا ناامیدم ؟؟؟
فکر کنم من قبلا خیلی موفق بودم ولی به یه دلایلی نتونسم موفقیت ام رو ادامه بدم - امیدم رو از دست دادم ...
جدیدا هم با یه شرایطی روبه رو شدم که این اتیش رو شعله ور تر میکنه... انقدر گفتم که دیگه خسته شدین !!!
گاهی وقتا میخوام رها شم از همه چیز ...
کاش میشد چیزایی رو میخوای نگه داری - چیزایی رو هم که نمیخوای از ذهنت پاک کنی ...
امشب چیزی نداشتم که بگم.
انقدر هم از درد و نا امیدی .... گفتم - حالم داره از خودم بهم میخوره.
نمیدونم امشب چی گفتم یعنی همش میخواستم بنویسم ولی هیچی به ذهنم نمیرسه ...
احساس هم مثل خودم امیدشو از دست داده نمیتونه بنویسه ...
دو روز دیگه سالگرد مرتضی پاشاییه ...
وای امروز هم سالگرد یه جون 17 ساله بود ...
چهار سال پیش سکته کرد و فوت شد.
هعی ...
همیشه تلخ میشه ...
ممنون میشم یه فاتحه بخونین واسه همه کسایی که تو امروز فوت شدن
ممنون
یا مهدی ...
پی نوشت : از این به بعد پست ها با یه سایز بزرگتر نوشته میشن
طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: احساس نویسی، احساس بد، احساس نویس، سالگرد، زندگی، امید، دوست داشتن،
اول این که روز دانش آموز رو تبریک میگم - بهترین دوران هر کسی میتونه باشه ...
طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: علیرضا آذر، 13 آبان، روز دانش اموز، دوست داشتن، احساس نویس، احساس نویسی، عشق،
و یه تبریکم بگیم به اقای علیرضا آذر ( شاعر ) که امروز تولدش هست.
یه تشکر هم بکنم از همتون که با نظر های قشنگتون منو شرمنده میکنین ...
این 4 روز به اندازه 40 روز واسه من گذشت ...
20 درصد تغییر کردم و خیلی چیزای جدید رو فهمیدم !!!
اولین چیزی که فهمیدم این بود که خواب هایی که میبنم راسته !!!
دو روز پیش خواب دیده بودم که یکی از فامیلامون از سربازی میاد !!!
بعد از این که خوابم تموم شد متوجه پیام های از دست رفته توی گوشیم شدم - زنگ زدم و متوجه شدم که همه اونجا هستن !!! نکته جالبش اینه که اونی که از سربازی اومده بود هم همون موقع ای که من خواب دیده بودم اونجا اومده بود ...
توی خواب من اونجا بودم - و کسایی که اون دور نشسته بودن رو دیدم و دقیقا مکانشونو از مامانم پرسیدم - درست بود ...
یعنی من اونجا بودم ولی کسی منو نمیدید ...
این خواب های من کمکم داره ترسناک تر میشه !!!
دومین کاری که توی این چند روز کردم این بود که دارم کتاب میخونم
اونم نه هر کتابی " رمان " اولین رمان زندگیم 900 صفحه هست !!!
حالا موضوع رمان درباره یه نفریه که خواب زیاد میبینه و اکثرشون واقعی در میاد !!! همه اینا تصادفیه اصلا من نمیدونستم موضوع رمان چیه همینجوری رفتم توی کتابخونه دانشگاه و برداشتم و خوندم ...
حالا اون کتاب رو میخونم انگار دارم بعضی جاهای زندگیم رو میخونم ...
سومین کاری که کردم این بود که رفتم یه جا برای اموزش - میخوام ایندمو هر جوری که شده تضمین کنم - دم همه استاد های خوش فکر گرم که هوای دانشجو های خوبشونو دارن - یه تشکر میکنم از استاد عزیزم که بهم معرفی کرد و منم رفتم.
فردا روز تولد مهم ترین فرد توی زندگیه منه ...
تا حالا جرائت زنگ زدن بهش رو نداشتم - بعد از این هم ندارم ...
خدایا من چرا انقدر کم رو بی اعتماد به نفسم ؟؟؟
حتما میپرسین چرا بهش نمیگم ؟؟؟
ههه ... همه چیز اونطوری که از پشت ویترین میبنین نیست.
با بعضی ها نمیشه از عشق گفت ... یعنی این مفهوم توشون تعریف نشده است ...
خوب زنگ بزنم بهش چی بگم ؟؟؟
4 سال جرائت گفتنش رو نداشتم - یعنی 4 سال تو حسرت یه سلام موندم - شاید الان دیر شده باشه ...
کاش میفهمید ...
کاش میفهمید که هر روز با یادش زندگی میکنم !!!
کاش 10 درصد اونم همین حس رو داشت ...
هر سال روز تولدش ذره ذره از جونم کم میشه تا تولدش تموم میشه و من هیچ کاری نکردم !!!
فکر کردن بهش آزارم میده ...
هعی ...
خدایا ممنونم - یه درخواستی داشتم : به همه عاشقا کمک کن که به عشقشون برسن ( به جز من ) - خدایا کمک کن دل هیچ کسی نشکنه - چون دل های ما خیلی کوچیکه ... خدایا خیلی خیلی دوست دارم ...
یه دنیا باهاتون حرف دارم یه دنیا ...
کاش میشد از یه صفحه بیشتر مینوشتم - فردا هم نیستم ...
یه شعر مینویسم همین :
من عادت ندارم تحمل کنم
تو چشم غریبه گرفتار شی
یه جا غیر از این قلب خوابت بره
تو قلبه یکی دیگه بیدار شی
نمیتونم این خالیو پُر کنم
نمیتونم از چشم تو بگذرم
تو از فصل ِ پاییز زیباتری
من از فصل پاییز تنهاترم
یا مهدی ...
پی نوشت :
علیرضا آذر با اثر اثر انگشت میتونین دانلود کنین و لذت ببرین ...
طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: علیرضا آذر، 13 آبان، روز دانش اموز، دوست داشتن، احساس نویس، احساس نویسی، عشق،
سلام ...
امروز 8 ابان روز نوجوون هست.
دورانی که اصلا نمیدونم چجوری گذشت انقدر دوران عالی و خوبی بود که اصلا گذرشو حس نکردم.
من این روز رو به همه نوجوون های عزیز تبریک میگم. امیدوارم همیشه توی زندگیشون این حس حالشونو حفظ کنن.
امروز روز دربی هم هست دربی 81 بین استقلال و پرسپولیس دربی که با بقیه دربی ها یه فرق بزرگ داره و اونم مرحوم هادی نوروزیه ...
یه جای دیدم که نوشته بود 24=4*6 - حالا خارج از بحث فوتبال امیدوارم اتفاقی نیوفته که بازی به حاشیه بره ...
اینم بگم که من خیلی فوتبالیم ولی زیاد حرف نمیزنم چون توی این چند روز انقدر بحث کردین که دیگه منم بیام از فوتبال بگم دیگه فکر کنم خوب نباشه.
حس که امروز دارم حس عادیه روبه عالیه ...
امروز نمیخوام چیزی جدیدی بگم.
اول میخوام سه تا ارزوی لحظه ایم رو بنویسم :
1- میخوام همین الان با هواپیما پرواز کنم با اهنگ سیامک عباسی - من راهیم
2- توی جنگل با تفنگ واقعی ( ترجیحا M4 ) جنگ کنم. جنگ هم تیمی باشه.
3- دوست دارم روی برف سرسره بازی کنم. اهنگم هرچی شد فقط بخونه ...
یه چیزی هم اینجا بگم - اون خوابی که نوشتم 1/10 اون چیزی که دیدم نبود - اونو اگه نوشته بودم وحشتش زیاد بود - سعی کردم تمام پیشنهاد های دوستان رو انجام بدم - خدا بالا رو دور کنه ...
یه تشکر هم بکنم از شما ها که به دل نوشته های بی مقدار من رنگ محبت میدین .
عجب جمله ای گفتم ...
بعید بود از من - اینجا نوشتم خیلی حالم خوب شد.
من که حرف ندارم بیاین دعا کنیم 4 تا
الان میگم من استقلالیم - نه نیستم - 7 تا دعا میکنیم :
1- خدایا امید رو توی جامعه ما زنده کن ...
2- خدایا درد هارو از جامعه ما بگیر ...
3- خدایا این حال خوب رو از ما نگیر و به همه منتقلش کن ...
4- خدایا درکی به ما عطا کن که بتونیم این دنیا رو بفهمیم. با عشق زندگی کنیم نه نفرت ...
5- خدیا ممنون به خاطر این همه مهربونی - خدایا کمکمون کن که بتونیم بندگیتو بکنیم.
6- خدایا پرسپولیس امروز ببره ...
7- خدایا فرج اقا امام زمان را نزدیک بگردان ...
نمیدونم چرا مثل همیشه قشنگ در نیومد
ممنون از نگاه قشنگتون و لطفی که به من دارین.
موفق باشین
یا مهدی ...
طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: روز عادی، روز خوب، حس خوب، احساس خوب، احساس نویس، احساس نویسی، دوست داشتن،
روز عاشورا تموم شد ...
طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: خدایا عاشقتم ...، احساس نویسی، احساس نویس، دوست داشتن، عاشورا، روز عاشورا، بهترین روزم،
قشنگترین روز توی روستامون تموم شد ...
یه حس خوبی داشتم - فهمیدم که هوای بیرون هوایی که من دوست دارم ...
یعنی من دیگه از خدا چی بخوام ؟؟؟ دوساعت با دوستم بیرون نشستم و از این هوای فوق العاده لذت بردم - وای مگه از این عالی تر میشه ؟
هوایی که من دوست دارم هوای پاییزی همراه با باد ملایم که سرد نباشه فقط باد بخوره تو صورت و مو هامو تکون بده ...
یعنی همتون دیونه این هوا میشین - الکی نگین بارون خوبه !!!
وای دیونه این هوام - بعدشم اخرش توی بهترین جایی که دوست داشتم خوابیدم - توی کمد !!!
10 تا تشک گذاشتم زیرم یه پتوی سنگین با یه بالش - وااااااایییییییییییییییییییییی ...
چند وقت بود اینجوری نخوابیده بودم - امروز هم دانشگاه داشتم - دانشگاه... برو بابا ...
اینم بگم که من درسم خوبه یعنی خیلی خوب - البته اینو بقیه میگن ... به نظر من درس خوندن خیلی آسونه ...
بگذریم ...
دیروز از ساعت 9:30 تا 11 شب داشتیم عزاداری میکردیم - چقدر این رسم های قدیمی قشنگ هستند.
واسه هموتن دعا کردم - واسه شفای بیمارا - از خدا خواستم که هیچ کس توی این دنیا ناامید نشه - حضرت علی یه حدیث فوق العاده داره که میگه "بالاترین گناه نا امیدیست".
خدایا هیچکی رو ناامید نکن که از روز تا شب از آرزوهاش بگه - خدایا قشنگی های دنیاتو به بقیه هم نشون بده ...
خدایا یه درکی بهمون بده که به داشتن چیز های بی ارزش نگیم آرامش ...
خدایا ... هیچوقت درد و رنج کسایی رو که دوست داریم نبینیم ...
ممنونم - دیشب بهم نشون دادی که هنوزم میشه با چیز های ساده خوشحال ترین آدم روی زمین بود.
میدونم بعضی اوقات کار اشتباه انجام میدم ولی تو ... خدایا عاشقتم - یاد این شعر افتادم : ( همیشه یکی هست - میثم ابراهیمی )
یکی همیشه هست که عاشق منه / نگام که میکنه پلک نمیزنه
تنهاست خودش ولی تنهام نمیزاره / دریا که چیزی نیست عجب دلی داره
با گریه هام میاد غم ها مو حل کنه / نزدیک میشه تا منو بغل کنه
از آسمون شهر خیلی پایین تره / درو که وا کنم خــــــدا پشت دره
چشمامو بستم از کنارش رد شدم / چشماشو بسته تا نبینه بد شدم
هر کاری میکنم ازم نمیگذره / حسی که بین ماست از عشق بیشتره
بازم ممنون از همتون - موفق باشین
طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: خدایا عاشقتم ...، احساس نویسی، احساس نویس، دوست داشتن، عاشورا، روز عاشورا، بهترین روزم،
چند روز نبودم - یعنی دانشگاه بودم یعنی توی این سه روزی که نمیتونستم بنویسم انقدر اتفاق افتاد که زیاد شلوغش نمیکنم.
اخه پست زیادم بدم - شکل خوبی پیدا نمیکنه - خب ...
بگذریم ...
یکشنبه بود. صبح داشتم سعی میکردم بلند شم برم دانشگاه که دیدم اعضای محترم خانواده دارن صحبت میکنن ... دعوا نیست !!! بهش میگن صحبت کردن با صدای بلند - نمیدونم هدف چی بود ...
یکی بحث میکنه که به هدفی برسه ... خب اینا یه ربع بحث میکنن بعدا اون کارایی که نمیخواستن انجام بدن ( همون کاری که براش بحث میکردن ) رو انجام میدن !!!
یعنی آدم تخریب میشه اینارو میبینه - خب بگذریم ...
امروز میخوام در مورد پول بحث کنم ...
مطمئنم زیاد جالب نمیشه واسه همون عنوان رو گذاشتم پول یک چون میخوام تو ورژن های بعدی بهترش کنم.
بگذریم از حاشیه ...
پول چیه ؟ پول خوبه ؟ پول همه چیزه ؟ اگه چقدر پول داشته باشیم موفقیم ؟ و...
همیشه توی انشا باید انتخاب میکردیم که پول بهتره یا ثروت !!!
الان ارزش علم اومده پایین یعنی جوری شده که پول شده همه چیز ...
من همیشه برای شروع - موضوع رو به یه چیزی تشبیه میکنم - که هیچ فکری هم دربارش نشده ، ولی امیدوارم خوب دربیاد.
میشه پول رو به جادو تشبیه کرد ...
چرا جادو ؟؟؟ چون با پول میشه خیلی کار هارو انجام داد - یعنی میشه راحت بود ، آرامش داشت ، موفق بود ، تحصیل کرد ، زیبا شد و...
ولی همیشه همه چیز رو نمیشه با جادو حل کرد !!! بعضی ها دوست دارن جادو گر قدرتمندی بشن برای همین پا میزارن روی دیگران ...
واسه بعضی ها ممکنه جادو کردن حرکت دادن کره ماه باشه ولی واسه بعضی ها حرکت دادن سنگه ...
کدوم فکر میکنن که موفق هستن ؟ هردو از زندگیشون راضی هستن ؟؟؟
بعضی ها به فرمول های جدیدی دست پیدا میکنن که بهش میگن فرمول های ممنوعه که استفاده از اونا جرمه - با این فرمول ها میشه جادوگر های مختلف رو کشت واسه مقاصد مختلف ...
یعنی یه جوری تبدیل شده به یه جنون !!! بهش فکر کنین ... هدف مون از زندگی کردن چیه ؟ چرا درس میخونیم ؟
ولی کاش میشد جادو رو از بین برد ...
یعنی کاش میشد این عنصر رو از زندگی حذف کنیم ...
بعد معیار هامون برای دوست داشتن دیگران تغییر میکرد - یعنی یه جوری شده خدایش که ادم حالش از خودش بهم میخوره ...
بیچاره پدر ها ... یعنی نقش ساپورت کردن مارو بر عهده دارن یعنی اگرم نتونن جادو کنن !!! میشن ادم بد ... هه
یعنی معیار دوست داشتن ما شده کاری که میتونن واسه ما انجام بدن !!!
بهم میگه مرتضی با سعید رفاقت کن !!! میگم چرا ؟؟؟ میگه ادم بدردبخوریه ...
معیارامون تغییر کرده - خدایش بیاین همو دوست داشته باشیم - نه بخاطر کاری که میخوایم برامون انجام بدن ... بخاطر خود خودمون ...
هعی ...
لعنت به دنیایی که جادوگر شدنش هم باید با رد شدن از دیگران همراه باشه - بیخیال من با همین سادگیم خوشحالم ...
خدایا ... هر کاری بتونم انجام میدم تا یک نفر فقط یکنفر درست زندگی کنه ...
چه زندگی عالی دارن این عشایر - بدونه هیچی دارن زندگی میکنن ... یعنی استرس براشون تعریف نشده ...
خدایش چقدر خوبه که بجای فکر کردن به جیب مردم - به فکر دل مردم باشیم ...
توی جامعه ای که حرف اولش پوله حرف اخرشم پول ....
لعنت به من که انقدر کثیف فکر میکنم ...
خدایا از اون بالا داری مارو میبین ؟؟؟ اگه میشه یه بارون بفرست ... نه از این بارون هایی که فقط مارو خیس میکنه ... نه !!! از اونایی بفرست که پاک کنه تمام بدیهامونو ... خدایا ممنونتم ... عاشقتم ....
پی نوشت : درسته این پست قشنگ نبود. ولی یه مفاهیم ریزی داشت که دوست دارم به شما هم منتقل بشه !!!
پست های این وبلاگ آموزشی یا کلی گویی درباره یه موضوع نیست - اینا حرفای دله ...
نمیخوام به شما یاد بدم چجوری زندگی کنین !!! دارم میگم که دنیای که دور منه به این شکله !!!
موفق باشین ...
طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: پول 1، پول، تعریف پول، احساس نویسی، احساس نویس، ehsasnevisi، دوست داشتن،