حرف های درگوشی

wake me up...wake me up when all is done

Linkin Park - Crawling

دانلود و ترجمه متن یک آهنگ فوق العاده....
ترجمه از خودم نیست ماله http://lmv.blogfa.com
ادامه مطلب


موضوع: آهنگ هایی به وسعت قلبم،

[ پنجشنبه 10 اسفند 1391 ] [ 08:40 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ]

[ نظرات() ]

من و مادرم...

حالا فهمیدم که منو مادرم چقدر شبیه همیم.هر دو مون می خوایم مادرمون رو راضی کنیم اما نمی تونیم...
----------------------------------------------------------------------
مادربزرگ من بعد از ماه ها (شمال زندگی می کنه) اومده خونمون... مادرم تو تنها روزی که وقت آزاد داره اون رو می بره بیرون. یک مجتمع تجاری.براش کادو می خره...بعدش می برتش پارک.
وقتی اومدن خونه من از مامان بزرگم پرسیدم خوش گذشت؟ اونم گفت نه اصلا!
------------------------------------------------------------
روز مادر برای مامانم یک روسری خریدم.وقتی بهش دادم هیچ حسی نشون نداد.هیچی ام نگفت. هیچ وقت ام نپوشیدش.تازه یه دفعه می خواست بدش به یکی دیگه بابام نذاشت. منم دیگه هیچ وقت
براش کادو نگرفتم.از همون موقع هم از کادو گرفتن بدم میاد...




موضوع: وقتی از غربت ایام دلم می گیرد،

[ پنجشنبه 10 اسفند 1391 ] [ 08:20 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ]

[ نظرات() ]

حرفای احمقانه

من الان خیلی خوش حالم.راستش از پنج شنبه شب همین طوریم...
نمی دونم آیا درسته این قدر خوش حال باشم؟ بی جنبه بازی نیست؟
نمی دونم به من اون شب خوش گذشت و فکر کنم برای کسی به سنه من طبیعی هست... اما گاهی یک فکری...!
+احساس می کردم بزرگ شدم...احساس می کردم یک شخصیت مستقل جالب دارم.
+خیلی خوش اخلاق بودند!هر دوشون...
+می دونم خیلی پست احمقانه ای گذاشتم!




موضوع: منی که زنده ام،

[ شنبه 21 بهمن 1391 ] [ 02:46 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ]

[ نظرات() ]

ستاره آرزو

این یه آهنگ دیگمه که تقریبا یه سال پیش گفتم...خیلی دوسش دارم و با وضعیت روحیمم خیلی خیلی جوره خواستی بخونی برو ادامه مطلب

ادامه مطلب


موضوع: آهنگ های من،

[ شنبه 14 بهمن 1391 ] [ 01:33 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ]

[ نظرات() ]

مخاطب خاص و عام

خیلی سخته که یه مخاطب خاص داشته باشی که براش یه مخاطب عام باشی و بدونی که هیچ راهی نداره که خاص شی.سختر از اون اینه که این مخاطب خاص یه مخاطب خاص داشته باشه که باهم خاصن(دوستن!) و بعد هی مخاطب خاصت بیاد و برات بگه که چقدر به مخاطب خاصش شبیهی و اخلاقاش کپه توستو از اینا!



موضوع: وصیت نامه یک زنده،

[ سه شنبه 10 بهمن 1391 ] [ 07:05 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ]

[ نظرات() ]

آیینه

من الان 4 سالی هست به انگلیسی آهنگ می نویسم.تصمیم گرفتم که امروز ترجمه یکی شون رو بذارم. این آهنگ ماله همون سال اولیه که این کارو شروع کردم امیدوارم به نظرتون خوب باشه...
تو ادامه مطلب

ادامه مطلب


موضوع: آهنگ های من،

[ پنجشنبه 5 بهمن 1391 ] [ 01:25 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ]

[ نظرات() ]

دیگه خودمو دست کم نمی گیرم!

دیگه خودمو دست کم نمی گیرم.من تلاش کردم.کارهایی رو کردم که کسه دیگه ای نکرده شاید عالی نباشند اما داره بهتر می شند...مطمئنا آهنگ هایی که الآن می نویسم خیلی بهتر از 4 سال پیشه...من این کارو با یکی از دوستام شروع کردم اما تنها دارم ادامش می دم...



موضوع: منی که زنده ام،

[ سه شنبه 26 دی 1391 ] [ 04:37 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ]

[ نظرات() ]

کشتن مرغ مینا

روشنایی روز...سیاهی شب پیش چشمم سفید شد.روز بود و همسایه ها سرگرم کار روزانه خود بودند.خانم استفانی کرفرود  عبور می کرد تا آخرین اخبار را برای خانم ریچل نقل کند.ختنم ماودی روی گل های آزاله اش خم شده بود.تابستان بود و مردی از دور پدیدار می شد. دو بچه روی پیاده رو به شتاب می دویدند. مرد دستی تکان می داد و بچه ها برای رسیدن به او با هم مسابقه می گذاشتند.
باز هم تابستان بود.بچه ها نزدیکتر می آمدند.پسر بچه ای یک چوب ماهیگیری پشت سرش می کشید و به زحمت قدم برمیداشت. مردی دست ها را توی جیب شلوار کرده منتظر ایستاده بود. تایستان بود و بچه هایش در حیاط خانه نمایش کوچک و من درآوردی عجیبی را بازی می کردند.
پاییز بود و بچه هایش روی پیاده روی مقابل خانه خانم دوبز با هم کتک کاری می کردند. پسر بچه به خواهرش کمک کرد تا از زمین بلند شود و آنگاه به طرف خانه راه افتادند.پاییز بود و بچه هایش با انعکاسی از غم ها و شادی های روز به روی سیماهایشان جست و خیز کنان موقع رفت و برگشت به مدرسه از سر پیچ می گذشتند و ناگهان مقابل یک درخت بلوط شاد و حیران و ترسان می ماندند.
زمستان بود و بچه ها مقابل در خانه از سرما می لرزیدند و نیم رخشان روی سرخی آتش خانه ای که از آن شعله برمی خاست سایه می افکند.زمستان بود و مردی به وسط خیابان رفت و سگی را با گلوله کشت.
تابستان بود که او از دلشکستگی بچه هایش اطلاع حاصل کرد. آنگاه دوباره پاییز آمد و بچه هایش به کمک او احتیاج پیدا کردند.
آتیکوس حق داشت . می گفت آدم نمی تواند کسی را بشناسد مگر اینکه واقها در کالبداو جا بگیرد و از نظر گاه او به دنیا نگاه کند.تنها روی ایوان بو ردلی ایستادن هم کتفی بود.
هارپر لی-تاثیر گذارترین رمان قرن شد...لیاقتش هم داشت! 




موضوع: دیگرانی که دل گرفته اند،

[ دوشنبه 25 دی 1391 ] [ 05:04 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ]

[ نظرات() ]

WHAT THE HELL?

من دارم چه غلطی می کنم؟؟؟هان؟به من بگو...
ارزششو داره؟داشت؟
دلم گرفته می خوام گریه کنم نگو چرا چون نمی دونم...
از خودم متنفرم.تکراریم تکراری.
ول کنید منه دیوونه رو.........................................................




موضوع: وقتی از غربت ایام دلم می گیرد،

[ جمعه 22 دی 1391 ] [ 09:17 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ]

[ نظرات() ]

زمان اونا

امتحان فیزیک دارم. کتاب درسی پر آزمایشه اما ما برای انجام هیچ کدومشون به آزمایشگاه نرفتیم! همش می گه از واندوگراف استفاده کنید اما من تا حالا واندوگراف ندیدم!فقط معلم دیکته کرده که مشاهده می کنیم که آونگ اول بیشترین انحراف را دارد و ما هم می گیم بله چشم حتما دارد دیگه...
به بابام که می گم جواب می ده که زمان ما همین طوری بود!و من با خودم می گم چند سال از اون زمان ما گذشته؟




موضوع: وصیت نامه یک زنده،

[ جمعه 15 دی 1391 ] [ 11:59 ق.ظ ] [ sonnykeepgo ]

[ نظرات() ]

"اصغر عظیمی مهر"‬

ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ ﺻﺪﺍﯼ
ﺳﺮﻓﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺯﯾﺎﺩ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ ؛ ﻣﺜﻞ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ
ﺯﯾﺎﺩ ﻋﻄﺴﻪ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ ! ﺩﮐﺘﺮ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﺑﻪ
ﻣﺮﮐﺒﺎﺕ ﺁﻟﺮﮊﯼ ﺩﺍﺭﯼ ؛ ﻣﻦ ﺍﻣﺎ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯽ
ﺩﻫﻢ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ ﺳﺮ
ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺩﻫﺎﻥ ﺗﻮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻮﯼ ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ ﻣﯽ
ﺩﻫﺪ؛ ﮔﯿﺴﻮﺍﻧﺖ ﭼﺮﺍﮔﺎﻩ ﺷﮑﻮﻓﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﻬﺎﺭ
ﻧﺎﺭﻧﺞ ﺍﺳﺖ ؛ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﻋﻄﺮ ﻟﯿﻤﻮ ﺍﺯ
ﯾﻘﻪ ﯼ ﭘﺎﻟﺘﻮ ﭘﻮﺳﺘﺖ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ !
ﺩﮐﺘﺮﻫﺎ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺯﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ !
ﺑﺮﻋﮑﺲ ﻣﺴﯿﺢ ﮐﻪ ﻣﻠﮑﻮﺕ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ
ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺖ ؛ ﻣﻦ ﺍﻣﺎ
ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎﻍ ﻋﺪﻥ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﭘﺮﻫﯿﺰﯼ
ﻧﯿﺎﮐﺎﻧﻢ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺍﻧﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ﻭ ﺣﺎﻻ ﺍﻫﻞ
ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﻧﻮﯼ ﺍﺛﯿﺮﯼ ﺁﻥ" ﻣﯿﻢ
ﮔﺮﺟﯽ " ﺍﺳﺖ ؛ ﭘﺮﭼﻤﺶ ﺩﺳﺘﻤﺎﻟﯽ ﺍﺯ
ﺍﺑﺮﯾﺸﻢ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻫﻠﭙﺮﮐﻪ ﻭ ﺑﺮﻧﺎﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ
ﺑﮕﯿﺮﯼ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﻣﻠﺘﺶ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﯽ
ﻣﺎﻧﺪ ... !ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﭘﺪﺭﻡ
ﺳﻮﺍﺩ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻭ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺩﺍﺷﺖ ﺟﻨﮕﯽ ﺩﺭ
ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺥ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﺩ ! ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻩ ﺍﻡ
ﭼﺮﺍ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﻘﻠﻢ ﺟﻮﺭ ﺩﺭ ﻧﻤﯽ
ﺁﯾﺪ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ
ﮐﺴﯽ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻧﯿﺴﺖ ﯾﺎ
ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺭﯼ...

"اصغر عظیمی مهر"‬










موضوع: دیگرانی که دل گرفته اند،

[ پنجشنبه 14 دی 1391 ] [ 11:41 ق.ظ ] [ sonnykeepgo ]

[ نظرات() ]

روح

معلم جبرمون یک ربع از وقتمون رو با سوال اشتباه گرفته سوالای سه پیچ داده وقتمونم کم داده...
به روح اعتقاد داره؟کنجکاوم!




موضوع: منی که زنده ام،

[ چهارشنبه 13 دی 1391 ] [ 01:12 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ]

[ نظرات() ]

ادبیات

فردا امتحان ادبیات دارم.خیلی ذوق کردم.کاش به جای درس های وحشتناکی مثله حسابان و جبر رو عربی و هندسه(ای خدا!) هر روز باید ادبیات می خوندیم. منظورم این نیست که حتما توش خوبم یا چیزی...فقط دوسش دارم!



موضوع: منی که زنده ام،

[ یکشنبه 10 دی 1391 ] [ 09:25 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ]

[ نظرات() ]

...

باز من به تو رسیدم و سر به هوا شدم...
چیکار با من می کنی؟فقط با چند کلمه حرف؟


[ پنجشنبه 7 دی 1391 ] [ 08:39 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ]

[ نظرات() ]

سجاده و طرحش

نمی دونم چرا یاد پدربزرگم افتادم...
یاد سجاده و طرحش...
داستانی هایی که  از روی طرح سجاده اش برای من می بافت.




موضوع: منی که زنده ام،

[ پنجشنبه 7 دی 1391 ] [ 02:08 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ]

[ نظرات() ]

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات