این داستان رو 2 با 3 سال پیش نوشتم وقتی که از سر جلسه ی امتحان بیرون اومدم... امتحان اجتماعی رو که داد پا شد. وای که چه امتحان ساده ای بود!اما...سوال 9؟
9- بیساری از نیاز های انسان وابسته به .............................. است.نوشته بود همدلی اما مطمئن نبودو نگاه کرد اسمش را نوشته باشد
تهمینه منتظری. از پله ها رفت پایین. توی حیاط ساغی را دید. توی یک نفس پرسید:
سوال 9؟ساغی سر کج کرد سمت راست
: میزان روابط اجنمایی و افتصادیدلش هری ریخت پایین چیزی نگفت امااز چند نفر دیگه هم پرسید. جواب یکی بود:
میزان روابط اجنمایی و افتصادی. آخرین نفر مریلا بود که گفت
: اون که خیلی آسون بود! حرصش گرفت.
دوید پیش معلمش:
خانم صادقی سوال 9 چند تا جواب داره همدلی هم میشکه! خانم صادقی موافق نبود. عصبانی شد:
زنیکه ی خر!نشست گوشه ی حیاط و بغضش ترکید. به دیگران حسودی می کرد که همه درست جواب داده بودند و اگر امتحان را بد داده بودند .... دوستی پیششان بود که....به چیزی نیاز داشت شاید حس
همدلی.
موضوع:
منی که زنده ام،
وقتی از غربت ایام دلم می گیرد،