می نویسم و اصلا برام مهم نیست که کسی بخونه یا نه.کسی اهمیت بده یانه...
مهم نوشتنه.
تنهام.از وقتی یادمه تنها بودم. فکر کنم تا آخر عمرم تنها بمونم.اما برام مهم نیست. لااقل تنهایی قلب آدم رو نمی شکنه.
نمی خوام که قلبم بشکنه. من از این دنیا فقط همین قلبم رو دارم.
-----------------------------------------------------------------------
حرف نزنید من گوش نمی کنم. حالا فهمیدم که تنها کسی باید بهش گوش بدم قلبمه...
موضوع:
وقتی از غربت ایام دلم می گیرد،
[ پنجشنبه 23 شهریور 1391 ] [ 12:32 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ]
[ نظرات() ]
آهنگ جاز دوست دارید؟فرانک سیناترا رو می شناسید؟
تو ادامه مطلب ترجمه متن آهنگ That old black magic هست که امیدوارم خوشتون بیاد و ترجمه ام هم بد نباشه.
این آهنگ رو خواننده های مختلفی خوندند. مرلین مونرو و فرانک سیناترا و ....
لینکی که تو ادامه مطلب می بینید مال سیناتراست.
دوست داری یه آهنگ قشنگ بشنوی؟
موضوع:
آهنگ هایی به وسعت قلبم،
[ پنجشنبه 23 شهریور 1391 ] [ 12:02 ق.ظ ] [ sonnykeepgo ]
[ نظرات() ]
هیچ وقت تو این که دوستم داری شک نکردم و هیچ وقتم شک نکردم که لج بازی و می دونم که گاهی لجه منو که در میاری اصلا از شادی میری هوا!
می دونم که اگه دنیا رو بگردم بازم کسی رو پیدا نمی کنم که منو به قدری که تو دوست داری دوست داشته باشه!
اما...
تو خوبی منو می خوای اما راهت غلطه من اینو می دونم. باعث می شی گریه کنم جوری که هیچ وقت نکردم. دوست داشتنت خیلی وقت ها باعث عذابه منه.
منو نمی فهمی.اصلا نمی فهمی. سعی هم نمی کنی که بفهمی. منم درست حرفات حالیم نمی شم اما لااقل سعی می کنم...می کردم.
می دونی تازگی ها بریدم که فقط منم که حرفای اون یکی رو ترجمه می کنه!!!!
هر چی می نویسم انگار خالی نمی شم. آخه تو تنها تکیه گاه منی.چرا این جوری می کنی؟
دست خودم نیست. دوست دارم. خیلی هم دوست دارم. منو اذیت نکن. خواهشا....
---------------------------------------------------------------------
این پست عاشقانه نیست. شوخی ام نمی کنم!نیست به جون خودم...
موضوع:
منی که زنده ام،
[ سه شنبه 21 شهریور 1391 ] [ 12:37 ق.ظ ] [ sonnykeepgo ]
[ نظرات() ]
یک جایی نوشته بود که آدمیزاد به همچی عادت می کنه حتی به اینکه از پا آویزونش کنند.
می دونم که آدمیزاد به همچی عادت می کنه حتی به اینکه از پا آویزونش کنند.
اما کاش نمی کرد....
کاش عادت نمی کرد.
موضوع:
وصیت نامه یک زنده،
[ شنبه 11 شهریور 1391 ] [ 12:51 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ]
[ نظرات() ]
به برکه که نگاه می کنم آسمون رو می بینم. تصویر آسمون رو....
می دونم که این طوری نمی مونه.کافیه یک سنگ بندازم توش تا آسمون ناپدید شه.
اما باید این کارو بکنم؟آیا باید توی برکه آروم سنگ بندازم؟؟
نمی دونم. فکر کنم خودم رو نمی شناسم.یا اینکه خودم رو از هر کسی کمتر می شناسم!
سنگ تو دستمه.آسمون بالای سرمه. برکه زیر پامه.و دودلی توی قبلم.
موضوع:
منی که زنده ام،
[ جمعه 10 شهریور 1391 ] [ 03:14 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ]
[ نظرات() ]
دیروز ارتودنسی کردم دارم میمیرم خواستم خبر دار باشید همین!!!
[ پنجشنبه 12 مرداد 1391 ] [ 10:50 ق.ظ ] [ sonnykeepgo ]
[ نظرات() ]
وقتی که بچه بودم یک کارتونی از Dreamworks می دیدم که بر اساس داستان حضرت موسی به اسم The prince of Egypt که به غیر از این که خود این کارتون خیلی هنری ساخته شده و از این حرف ها آهنگ های واقعا زیبایی داره که من یکی رو تو ادامه مطلب معنی کردم لینکشم هست. از نظراتتون درباره این آهنگ واقعا خوش حال می شم.
دوست داری یه آهنگ قشنگ بشنوی؟
موضوع:
آهنگ هایی به وسعت قلبم،
[ سه شنبه 3 مرداد 1391 ] [ 12:15 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ]
[ نظرات() ]
یك روز یک پسر کوچولو که می خواست انشا بنویسه از پدرش می پرسه : پدرجان ! لطفا برای من بگین سیاست یعنی چی ؟
پدرش فکر می کنه و می گه : بهترین راه اینه که من برای تو یک مثال در مورد خانواده خودمون بزنم که تو متوجه بشی .
من حکومت هستم ، چون همه چیز رو در خونه من تعیین می کنم
مامانت جامعه ست ، چون کارهای خونه رو اون اداره میکنه .
کلفت مون ملت فقیر و پا برهنه هست ، چون از صبح تا شب کار می کنه و هیچی نداره .
تو روشنفکری چون داری درس می خونی و پسر فهمیده ای هستی .
داداش کوچیکت هم که دو سالشه ، نسل آینده است .
امیدوارم متوجه شده باشی که منظورم چی هست .
پسر کوچولو نصف شب با صدای برادر کوچیکش از خواب می پره . می ره به اتاقش و
می بینه زیرش رو کثیف کرده و داره توی خرابی خودش دست و پا می زنه .
میره توی اتاق خواب پدر و مادرش و می بینه پدرش توی تخت نیست و مادرش به
خواب عمیقی فرو رفته و هر کار می کنه مادرش از خواب بیدار نمی شه .
می ره تو اتاق کلفتشون که اون رو بیدارکنه ، می بینه باباش توی تخت کلفتشون خوابیده .
میره و سر جاش می خوابه و فردا صبح از خواب بیدار می شه .
فردا صبح باباش ازش می پرسه: پسرم! فهمیدی سیاست چیه؟
پسر می گه: بله پدر ، دیشب فهمیدم که سیاست چیه! سیاست یعنی اینکه حکومت ،
ترتیب ملت فقیر و پا برهنه رو می ده ، درحالی که جامعه به خواب عمیقی
فرورفته و روشنفکر هر کاری می کنه نمیتونه جامعه رو بیدار کنه ، در حالیکه
نسل آینده داره توی كثافت دست و پا می زنه ....!
نویسنده:ناشناس (من نمی شناسم!)
موضوع:
دیگرانی که دل گرفته اند،
[ پنجشنبه 22 تیر 1391 ] [ 12:45 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ]
[ نظرات() ]
تازگی ها یادم می ره.
همچی رو یادم می ره...
میرم تو اتاقی و یادم نمیاد اونجا چیکار داشتم
باهام حرف می زنند و یادم نمیاد چی گفتند
فکر می کنم و بعد یادم می ره چی بوده
آره همچی رو یادم میره.
اما...
لعنتی تو چه مرگته که تو رو یه لحظه هم یادم نمیره؟
+دوستان عزیز لطفا تا حد امکان نظر خصوصی ندید.
موضوع:
وصیت نامه یک زنده،
[ سه شنبه 20 تیر 1391 ] [ 12:23 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ]
[ نظرات() ]
گاهی اوقات می خوام فقط نگاهت کنم.
و تو صحبت نکنی
و سکوت بینمون باشه
وگرنه اگه این سکوت رو بشکنی
.
.
.
.
.
.
.
.
می زنم لهت می کنم به خدا!
چند بار بگم حرف نزن؟!؟!؟!؟!
موضوع:
وقتی از غربت ایام دلم می گیرد،
[ جمعه 16 تیر 1391 ] [ 11:28 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ]
[ نظرات() ]
فکر می کنم.
به چیز هایی که نباید فکر کنم.
باید هایی که باید درباره ی درستیشون فکر کنم.
و باز
فکر می کنم.
به چیز هایی که نباید فکر کنم
و
.
.
.
موضوع:
منی که زنده ام،
وقتی از غربت ایام دلم می گیرد،
[ دوشنبه 12 تیر 1391 ] [ 08:19 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ]
[ نظرات() ]
شاید احمقانه باشه اما موقعی هایی که شبا می رم بیرون و تو ماشین تو ترافیک می مونم احساس آرامش می کنم. اون همه ماشین اون همه آدم اون همه صدا و بعد یادم می ره که خودم چقدر...
موضوع:
منی که زنده ام،
وصیت نامه یک زنده،
[ شنبه 10 تیر 1391 ] [ 03:35 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ]
[ نظرات() ]
دیگه سرزنشت نمی کنم. حالا که نگاه می کنم می بینم حق داشتی بین منو تو این همه راهه که نمی شه اصلا انتظار اینو داشت که بخوای منو درک کنی. فکر کنم من توقع زیادی داشتم. شاید من همه چی رو بد برداشت می کردم. نه اصلا تقصیر تو نبود. من مقصرم فقط خودم. تو بیگناهی.
فکر کنم اصلا منظوری نداشتی. با اون حرفات که نمی خواستی من آسیب ببینم که!نمی خواستی که غرورم بشکنه که!نمی خواستی که ناراحتی مو ببینی که! نه بابا اصلا!
موضوع:
منی که زنده ام،
[ جمعه 9 تیر 1391 ] [ 05:13 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ]
[ نظرات() ]
درد عجیبیه که ندونی زحماتی که می کشی کار هایی که انجام می دی چیز هایی که حرصشون رو می خوری برای چی اند... ندونی که کیه که تو رو داره مثل یک عروسک خیمه شب بازی حرکت می ده و بدونی که حتی اگه می دونستی هم هیچ فرقی نمی کرد!
زندگی میخواد با من چیکار کنه؟چطوری می خواد این خلاء درونم رو پر کنه؟ وقتی که زخمی که تو روحمه تو بهترین لحظاتم تیر می کشه انگاری داره می گه: پرو نشو من هنوز سر جامم!
موضوع:
وصیت نامه یک زنده،
[ سه شنبه 23 خرداد 1391 ] [ 04:38 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ]
[ نظرات() ]
نمی دونم چرا این وبلاگ رو زدم. چون مثل همه ی وبلاگ نویسای عادی نمی نویسم. گاهی هستم و شاید بعد چند ماه نباشم. به جز چند نفر با کسی تبادل لینک نکردم. حتی حرفای مهمی هم نمی زنم اما...
گاهی وقت ها باید بگی حتی اگه حرف دلتم نباشه یا همش نباشه یا اینکه هیچ کی نشنوه و البته در این مورد نبینه...
موضوع:
وصیت نامه یک زنده،
[ پنجشنبه 18 خرداد 1391 ] [ 02:08 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ]
[ نظرات() ]