من تمبل هستم.
The best part about me is I'm not you,I'm me,I'm the tired Amir & this is my weblog
خلاصه بعده یه ربع دوزاریم افتاد که یارو شیرنی لطیفه میخواد. نمیدونم دیوونه بود یا خارجی ای دهاتی ای چیزی، شایدم یه کیلو شیرنی میخواست که بیشتر ا این شیرین بازی دراره مرتیکه، ولی هرطوری بود جوکو معادل لطیفه قرار داده بود ا من یه کیلو لطیفه میخواست میگفت جوک.
هیچی دیگه، بهش یه کیلو جوک دادم و اونم بهم فقط یه جوک داد که تا آخر عمرم کلی بهش بخندم و تهش با حالت افسوس دستمو بذارم رو صورتم و بگم جیزز کرایست.
(ماجرای یک شیرینیفروش)
طبقه بندی: داستان،
قالب ساز آنلاین |