من تمبل هستم.

The best part about me is I'm not you,I'm me,I'm the tired Amir & this is my weblog

- بیا تو سلفی بگیر من خسته شدم
- باشه... با این دکمه هه ام میشه عکس گرفت؟
- اون اصن دکمه نیس

:)))))


تشنمون شده و رسیدیم دمه یه آبخوری
ممل میگه بطریتو درار آب پر کنیم توش
و من یه بطری خانواده دارم که توش پره شربت آبلیموئه تا خرخره
و نشستیم کله شربت آبلیمو رو خوردیم
که بتونیم تو بطری آب پر کنیم
که کله آبرو بخوریم
که تشنگیمون برطرف شه
بعد کله شربت آبلیمو رو خوردیم و تا زبون کوچیکه پره شربت آبلیمو کردیم خودمونو و تو رگامون بیشتر اَ خون، شربت آبلیموئه
و تازه میفهمیم که تشنگیمون با همین شربت آبلیمو رفع شده
و حتی لازم نبود کله یه بطری خونواده رو بخوریم
میتونستیم یه ذره فقط ازش بخوریم تا تشنگیمون برطرف شه
ولی نه، ما میخواستیم کله شربت آبلیمو رو بخوریم که تو بطری آب پر کنیم و آبرو بخوریم

:|||


پ.ن: خب وقتی لینکه پستو تو چنل میذارم حتمن میای پستو میخونی دیگه :|
پ.ن2: با ممل بودم پ.ن رو.
پ.ن3: چرا پ.ن و پ.ن2 داریم ولی پ.ن1 نه؟



طبقه بندی: روزانه، 
[ جمعه پانزدهم مرداد 1395 ] [ 03:10 بعد از ظهر ] [ شما میتونید امیر صدام کنین ] نظرات

به نام خدا

ما امروز به بیران رفتیم. منظورم ا ما، ما استیم. من و دوستم که نامش ممل است. راستش را بخواهید نامش ممل نیست. نامش محمد رسول الله رضا ضامن آهو است. ما ممل صدایش میکنیم در حالی که ممل خلاصه شده ی اسم محمدعلی است و خلاصه ی اسم محمدرضا ممز است. اما خب ما کی مثل آدم برخورد کرده ایم؟
اِنی وی دارم در مترو راه میروم. یعنی در متروستان. جایی که متروها در آنجا راه میروند. و میروم نزدیک نقشه تا ببینم به کجا چنین شتابان باید بروم. زن چاقی را میبینم که کمی ا چاق چاقتر است که تیشرت آستین بلند پوشیده است و من میگویم خدا مرگم بدهد. خدا مرگم نمیدهد. چون در واقعیت همچین چیزی نگفتم اصلاً. و بعد مردی که در کنارش واستاده است به من میگوید اکسکیوز می.
و من برمیگردم میگویم جانم؟
و جارب اینجاست که آن مرد خارجی تعجب هم نمیکند که در جواب صحبت انگلیسی اش من به طوری غیرمعقول برگشته ام میگویم جانم؟.
او میگوید ما کجا هستیم؟
و من کلی ترین جوابی که به ذهنم میرسد را میگویم. "جهان هستی"
و او میگوید من میدانم ما در جهان هستی هستیم.
و من میگویم من در جهان هستی هستم تو کی هستی در جهان هستی هستی؟
و او میگوید خفه شو.
من خفه میشوم. چون بهش حق میدهم. خودم هم دیگر تحمل آن همه زر زدن را نداشتم.
میگوید اینجایی که هستیم کجا است؟ و دارد نهایت تلاشش را میکند که با علائم و اشاره و حرکت دست هایش ام نشان بدهد حرف هایش را. چون ما ایرانی ها فاکین ایدیت و استپوید از فاک تشریف داریم و هیچ گونه سواد و ادبیات نداریم و آدم های دیگر ملت ها باید کان خود را جر بدهند تا ما حرفشان را بفهمیم چون آن ها مثل آدم حرف نمیزنند. ما ایرانی ها آدم استیم. مثل آدم حرف میزنیم.
من نقشه را نشان میدهم و میگویم ما اینجا استیم. در صادقیه. وست سایــــــــــــد لیل بچ.
و او در دلش میگوید فاک یو نیگا.
اما من نیگا نیستم که.
نمیدانم در دلش به که فحش داد پس.
او میفهمد که در کجا است. در صادقیه. وست سایـــــــــــد لیل بچ.
میگوید مرسی.
میگویم آدامس خرسی هارت هارت هارت.
او شوخی من را نمیفهمد. چون او اصلاً نگفت مرسی که من بگویم آدامس خرسی. در واقع شوخی ای در کار نبود ا همان اول. او مگر با من شوخی دارد. او هیچوقت در عمرش آنقدر جدی نبود.
میبینم که او باز هم گیج است.
میگویم کجا میخواهید گور مبارک را گم کنید؟ البته گه میخورم. من خارجی ندیده ی نَتیت پَتیت هستم و تا خارجی میبینم مودب از فاک میشوم. میگویم کجا تشریف مبارک را میخواهید گم کنید؟
او میگوید من همین الآنش تشریف مبارکم را گم کرده ام.
میگویم یو ایدیت همین الآن گفتم که در اینجا استی، صادقیه، وست سایــــــد لیل بچ.
او میگوید فهمیدم.
میگویم مقصد نهایی ات کجاست؟
میگوید در آمریکا در خانه ام در کشو کنار بقیه ی فیلم ها.
میگویم باو سرویسمان کردی اَن. کجا میروی؟
میگوید ما ز دریاییم و به دریا میرویم. ز بالاییم و به بالا میرویم.
میگویم گه نخور.
او گه نمیخورد.
میگوید ایمام کمینی میخواهد برود.
میگویم ادا تنگ ها را در نیاور، بگو امام خمینی.
او میگوید امام خمینی.
در نقشه امام خمینی را نشان میدهم که دارد ا مترو پیاده میشودو میخندد و دستش را بالا گرفته و هیچ احساسی هم ندارد.
او میفهمد که الآن در کجا است و امام خمینی ام در کجا.
میگوید پس باید از این مسیر بروم.
و من میگویم دَمن رایت.
و با دستم مسیر را نشان میدهم و قیافه ام شبیهه لوگوی قلمچی میشوم.
او ا من متشکر میشود.
و من به انگلیسی میگویم خواهش دارم و به فارسی میگویم باو.
نمیدانم چرا.
این چه لهجه ای ـست که من گرفتارش شدم که در هر حرف باید "باو" به کار ببرم؟
و در آخر آن مرد خارجی ا من خوشش آمد چون کمکش کردم و رفتیم با او و آن دختر و من ماریجوانا کشیدیم و این پیوند فرهنگی-ملی را جشن گرفتیم.



طبقه بندی: روزانه، 
[ چهارشنبه سیزدهم مرداد 1395 ] [ 07:39 بعد از ظهر ] [ شما میتونید امیر صدام کنین ] نظرات

- از اینجا برم یا اونجا؟
- اینجا
- اونجا ولیعصره
- اینجام عصره... ولی گرمه



طبقه بندی: روزانه، 
[ چهارشنبه بیست و دوم اردیبهشت 1395 ] [ 12:19 بعد از ظهر ] [ شما میتونید امیر صدام کنین ] نظرات

داداشم خیلی وقت پیش میخواس بره بیرون
تیشرت تنش بود
میگفت از روش ژیله بپوشم؟
گفتم مگه چندلری؟

اونایی که سریال friends دیدن میفهمن منظورمو



طبقه بندی: روزانه، 
[ چهارشنبه بیست و دوم اردیبهشت 1395 ] [ 12:16 بعد از ظهر ] [ شما میتونید امیر صدام کنین ] نظرات

همه ی شما صبح با یک صدایی بلند میشوید.
صدایه جیغ، صدایه فریادهای پدر یا مادرتان که پاشو تنه لش و یا صدایه یه دلم میگه برم برم یه دلم میگه نرم نرم.
این صدا برای من، صدایه لیدی گاگا است.
او bad romance میخواهد
و من more sleep.



طبقه بندی: روزانه، 
[ جمعه شانزدهم بهمن 1394 ] [ 12:15 بعد از ظهر ] [ شما میتونید امیر صدام کنین ] نظرات

رفتیم هایپراستار خرید مرید و اینا
بعد رفتم واسه آبجیم پفک مفکو اینا وردارم
ورداشتم آوردم انداختم تو چرخ
به بابام میگم سه تا بیسکوییت هم برا خودم ورداشتم
بعد بابام میگه اگه چیزه دیگه ای هم میخوای برو بردار
میگم برم یه چنتا دیگه بیسکوییت بیارم؟
میگه بسه دیگه
:|



طبقه بندی: روزانه، 
[ سه شنبه بیست و دوم دی 1394 ] [ 10:44 بعد از ظهر ] [ شما میتونید امیر صدام کنین ] نظرات

سروش داش راجع به یه یارویی به نامه شهریار با میلاد حرف میزد

بعد برگش گفت: امیر تو شهریار رو میشناسی؟

من: اونی که شبیه سیده؟(اون یارو تو عصره یخبندان)

سروش: اِ! سیدو تو اَ کجا میشناسی؟!

:|:))))))



طبقه بندی: روزانه، 
[ یکشنبه بیستم دی 1394 ] [ 11:27 قبل از ظهر ] [ شما میتونید امیر صدام کنین ] نظرات

احتمالن شما هم به این موضوع فک کردین یا متوجهش شدین که آدم توی حموم به خیلی چیزا فک میکنه و خیلی تصمیمات میگیره
ولی وقتی میاد بیرون یادش میره
حتی شاید به خوده همین موضوع تو حموم فک کردین
آهنگایی ام که توی mp3 و توی بیرون و بیرونه تو گوش میدین هم همین حالت رو داره
ینی آهنگرو گوش میدین میگین "من باید این آهنگو بذارم آهنگه گوشیم. باید بذارم روی وبم. باید برم متنشو بخونم. باید اسمه خوانندشو درارم. باید حفظش کنم."
ولی تهش شما هیچکدام از این گه ها را نمیخورید.
موافقید دیگر؟
اگر مخالفید، یعنی شما همه ی این گه ها را میخورید.
هارت هارت هارت
و این پست اوجه خالی بودنه مغزه نویسنده رو تداعی میکنه که برای پست گذاشتن توی وبش باید راجع به بولشیت ترین موضوعات پست بذاره

پ.ن: آلبوم خودکشی راضی بودم ازش هر چن با این مدل سبک زیات حال نمیکنم. آلبومه هانی مون ـه لانا دل ری خداست.



طبقه بندی: اضافى و چرت و پرت و لینك و بامزه و جوك و ...، روزانه، 
[ جمعه بیست و هفتم آذر 1394 ] [ 09:35 بعد از ظهر ] [ شما میتونید امیر صدام کنین ] نظرات

آقا اصلن کاری به این دعوای خلصه و پوتک و بقیه افرادی که میخوان در ادامه ی دعوای اینا اضافه شن ندارم من
حقه ارمیا نبود اول شه
نبود



طبقه بندی: روزانه، اضافى و چرت و پرت و لینك و بامزه و جوك و ...، 
[ جمعه بیست و نهم آبان 1394 ] [ 06:46 بعد از ظهر ] [ شما میتونید امیر صدام کنین ] نظرات




طبقه بندی: روزانه، اضافى و چرت و پرت و لینك و بامزه و جوك و ...، 
[ جمعه هشتم آبان 1394 ] [ 08:02 بعد از ظهر ] [ شما میتونید امیر صدام کنین ] نظرات

وبلاگ من تمبل هستم (emrooz-e-man.mihanblog.com) در تاریخ پنجم آبان هزاروسصدونود توسط پسری ایرانی به نام "امیر فرد" تاسیس شد.
امیر فرد با وجود "خون" آریایی در رگ هایش در نیویورک چشم به جهان گشودید(گشود+دید)او در خانواده ای مذهبی بزرگ شد. یه جور میگم در خانواده ای مذهبی بزرگ شد انگا شما مثلن تو "بلاد" کفر بزرگ شدین.(بابا ایهام تناسب)

امیر فرد استاده استاد بودن است و وی را جز خسته ترین آدمانه عصره معاصر میشمارند.
وی دلی تنگ، شلواری گشاد و عقربی دارد که اسمش زبون است و شعرهایش را با لیوانه آب مینویسد.(یه وقت فک نکنین شعره بهرام بودا.)

در مصاحبه ای ایشان میفرمایند:
"اگر ما وبلاگ ننویسیم پس کی بنویسد؟ و اگر الآن ننویسیم پس کِی؟"
که خارجی ها بهره برده اند ا این کلام و در حرف های خود میگویند: "If not us, then who? If not now, then when?"

در اوایل کار، نامه وبلاگ "اتفاقات امروز من" بود و به صورته اکثراً روزانه و با شرحه حال روز به روز پیش میرفت و وقتی مجلس در دست گرفته شد کم کم نوشته های وبلاگ به اتفاقات امروز همسایه و فک و فامیل و شهین خانوم و نصرت آقا و الباقی سوق داده شد و در اوقاته اخیر اَ فرطه خستگی نامه وبلاگ به "من تنبل هستم." و اَ فرطه شاخ و لات مجازی بودن به "من تمبل هستم." تغییر یافت و نوشته های وبلاگ به سمته خستگی های نویسنده سوق داده شد.
سال های "اوجـ"ـه این وبلاگ زمانی بود که مردم درس نمیخواندند و سالهای "پیشرو" (بازم بابا ایهام تناسب) این زمان است که مردم درس خوان شده اند واسه ما انگار نه انگار عاقبته هممون خاکه.
با این حال این وبلاگ با وجود خستگیه زیاده نویسنده و دشمنی های فراوان و کامنت های یه عده چاقال و یه عده تبلیغاتی-که عمره مارو حروم کردن انقدر کامنت میدن.- و یه عده خرافاتی-همون این پستو به ده نفر بده ده دیقه دیگه گوز میشی و اینا-به کاره خود ادامه داده است.

وبلاگ در پسه دو اتفاقه ناگوار ساخته شد: 1-هک یا حک شدنه وبلاگه قبلی که امیر فرد با دوست راهنمایی خود در آن پسته کشتی کجی میذاشتن. (چه خز بودیما.)
2- هک شدنه کتاب چهرههه هه هههه هارت هارت هارت

هک شدنه کتاب چهره ی امیر فرد
حالا انگار چه پخه خاصی ام بودیم مثلن هی هر روز هکمون میکردن.

در نوشته های وبلاگ دو تن دیگر نیز کمک کرده اند: قانع و ممل
قانع برخی پست های "این کیه؟" را در وبلاگ گذاشته و غیر اَ آن ا اوله تاسیسه وبلاگ، همراه و مشوق بوده است.
و ممل نیز عکس و نوشته های ترس و لرزنناک گذاشته و کمک حال بوده است. وی در یکی قسمت های "رادیو مادیو" نیز حضور داشته است.

القصه هر کس با هر سن و دین و ملیت و قد و اندازه و رنگه پوستی بالاخره یکبار هم که شده این وبلاگ را خوانده و با آن خاطره سازی شایدم خاطره بازی و بالاخره یه گهی خورده است دگر.
یعنی منظورم اینه این وبلاگ شاخ است.
به علته زیقه وقت یه سری چیزهای لیست شده رو در اختیارتون قرار میدم.

تیکه کلام های مربوط به امیر فرد:
"خوشتیپیم اما رو مد نیستیم."
"هیچ پخه خاصی نیستم."
"شورشو مسخره کردن."
"آی هو نو آیدیا!"
"دیگه چه خبر؟"
"یارو"
"حاجی"
"گاددمن"
و غیره

کلماتی که توسط امیرفرد اختراع شده:
"مسنامه" به معنای "بعدن میبینمت."
"مستن" به معنای "مسنامه" که تعداد هجاهاهای کمتری نسبت به مسنامه دارد و این کلمه در این پست رونمایی شد الآن.
"FeG" به معنای "آهنگ"

افتخارات:
- فحش دادن به کامنت های تبلیغاتی.
- فحش دادن به کامنت های غیره تبلیغاتی.
- فحش دادن.
- راه گشایی برای وبلاگ نویسانه جدید و ایجاد ایده در ذهنه آنها.
- کسب 2582 بازدید در 28 مهر 94
- کسب
564505 بازدید تا کنون
و غیره

همکاری ها با دیگر وب نویسان:
- ساطورقصر (تعطیل شده)
- ساطوردشت (تعطیل شده)
- تاک تایم (کچل)
- چلمن وب (تعطیل شده)
- دنیای موسیقی (احتمالن تعطیل شده)
- emavrilem (معلوم نیس)
و غیره

جوایز:
"You think I give a damn about a Grammy
Half of you critics can't even stomach me, let alone stand me"

و در آخر ممنونیم ا شما بازدیدکنندگانه گرامی
خیلی کاره شاخی میکنیم
"ممنونیم"
خسته نشیم یه وقت

در ضمن زیره صندلی های شما بعنوانه هدیه سی دی ای قرار داده شده
که خامه
توش سریال بریزین واسم حوصلم سر رف

پ.ن: هر کی نخونه خره.



طبقه بندی: روزانه، اضافى و چرت و پرت و لینك و بامزه و جوك و ...، یادش بخیرها، جمله ى امروز، سالگرد مالگرد، اخبار وبلاگ، 
[ جمعه هشتم آبان 1394 ] [ 08:31 قبل از ظهر ] [ شما میتونید امیر صدام کنین ] نظرات

امینم در آهنگ The Hills که با weekend خونده میگه:
Your shoulder to cry on
و کاملن تابلوئه که الهام گرفته شده ا هایده س که میگه: شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم دوست دارم




طبقه بندی: شعر، روزانه، اضافى و چرت و پرت و لینك و بامزه و جوك و ...، 
[ یکشنبه نوزدهم مهر 1394 ] [ 04:44 بعد از ظهر ] [ شما میتونید امیر صدام کنین ] نظرات

با ممل داشتیم پیش دبستانی و دبستان رو میگفتیم که چقدر رو مخ بود انصافن
مثلن ممل میگفت گردنمون رو میخاروندیم همه یهو میگفتن دست نکن تو دماغت:|
دِ آخه پدَسگا این دماغه؟!
بعد اینو میگفت که مثلن مدله تیتاپامون یکی بود میگفتیم خوشبختم اَ خوشبختیت بدبختم
:|
ینی چی آخه؟!
به معنیه واقعیه کلمه ایت دازنت میک سنس یعنی
حالا اینو قبلن تو یه پست تو دو سال پیش اشاره کردم بهشا
نیاین بگین "آقا اینو قبلن گفتی کــــــــه...پسته تکراری میذاریـــــــ..."
هر کی ا این حرفا بزنه خره D:
بعد من اینو میگفتم که یه بازی بود ا کلاس بیرون میکردن بعد یه چیزی رو جاشو عوض میکردن میومدی تو کلاس باید میگفتی چیه
بعد میگفتم من یه بار فالگوش واستادم اومدم تو دعوا میکردن که فالگوش واستادم
آخه لامصبا
تو مثلن این دستمال کاغذی رو ورمیداری میذاری دو تا میز اونورتر
من ا پشته این دره فولادیه کلاسمون که عینه دره زندان بود چی جوری باید میفهمیدم که اون کارو کردی؟! نه واقن چی جوری؟!
روانیمون میکردن یعنی تو این پیش دبستانی

پ.ن: آهنگه fine line امینم پیشنهاد میشه.



طبقه بندی: روزانه، 
[ یکشنبه بیست و نهم شهریور 1394 ] [ 09:46 بعد از ظهر ] [ شما میتونید امیر صدام کنین ] نظرات

با ممل و امین رفتم تونل وحشت
بعد این اولاش هر چی میومد من فحش تا میتونستم میدادم
ینی فحشا
فحش
بعد ریده بودم به خودم
حالا بقیه همه شجاع بازی در میاوردن
باشه اصن شما نترس
شما زورو
گوشتای خورشتم واسه شما
ولی من ریده بودم به خودم هر چی میومد فحش میدادم
بعد این تهش یه یارو با تبر و یه یارو با اره برقی بودن
اینا واقعی بودن آدم بودن
امین میگفت بچه ها اینا واقعین فحش ندین بهشون
دهنش سرویس ینی
بعد منو اونم آخر بودیم این اره برقیه افتاده بود دمبالمون
این جلوییاهم ماست بودن مگه میرفتن؟
خلاصه که من زدم همرو له کردم رفتم بیرون
بالاخره تونل وحشته
بحثه do or dieـه
والا
دیگه یه سری اتفاقای بامزه ی دیگه ای هم افتاد که بعلته زیقه وقت در این برنامه نمیگنجه



طبقه بندی: روزانه، 
[ یکشنبه بیست و نهم شهریور 1394 ] [ 09:38 بعد از ظهر ] [ شما میتونید امیر صدام کنین ] نظرات

تعداد کل صفحات : 62 ::     1  2  3  4  5  6  7  ...  



      قالب ساز آنلاین