من تمبل هستم.

The best part about me is I'm not you,I'm me,I'm the tired Amir & this is my weblog

خلاصه یارو اومد و بهم گفت یه کیلو جوک بدین. و من اینطوری بودم که وات دا فاک؟ یعنی چی "یه کیلو جوک بدین"؟ و هی میگفتم ببخشید درست نفهمیدم و اون هی میگفت یه کیلو جوک میخوام و من هی گیج بودم و اونم هی یه طوری ناراحت بود انگار داشت ا خنگیه من رنج میبرد ولی خب واقعن نمیدونستم یه کیلو جوک خواستن یعنی چی.
خلاصه بعده یه ربع دوزاریم افتاد که یارو شیرنی لطیفه میخواد. نمیدونم دیوونه بود یا خارجی ای دهاتی ای چیزی، شایدم یه کیلو شیرنی میخواست که بیشتر ا این شیرین بازی دراره مرتیکه، ولی هرطوری بود جوکو معادل لطیفه قرار داده بود ا من یه کیلو لطیفه میخواست میگفت جوک.
هیچی دیگه، بهش یه کیلو جوک دادم و اونم بهم فقط یه جوک داد که تا آخر عمرم کلی بهش بخندم و تهش با حالت افسوس دستمو بذارم رو صورتم و بگم جیزز کرایست.


(ماجرای یک شیرینیفروش)



طبقه بندی: داستان، 
[ دوشنبه بیست و هشتم فروردین 1396 ] [ 06:25 بعد از ظهر ] [ شما میتونید امیر صدام کنین ] نظرات

http://timemachine.mihanblog.com/post/2037


طبقه بندی: اضافى و چرت و پرت و لینك و بامزه و جوك و ...، داستان، 
[ یکشنبه یازدهم مرداد 1394 ] [ 04:06 بعد از ظهر ] [ شما میتونید امیر صدام کنین ] نظرات

من قلبم چن روزه درد میکنه. من ضعیف شده ام. آآآآآیم اُلــــ اوهو اُ اُلـــ اوهو اوهو اوه اُ اِهم اِخ آآآآیم اُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُلد
الآن مثلن خواستم بگم یه جمله رو نمیتونم بگم و هی وسطش سرفه مرفه میکنم و قوز درآورده ام و کلن دارم میمیرم
البته قوز رو درآورده ام از قبل.من ایگور شده ام. آآآآآآیــــم اُُلــــ اوهو اهو اوهو اِِِِِِِِِِِخ اِه آآآآآآآآآیـــــ اُُُُُُُُُلــــــــد ایگووور اوهو اوهو اهه اهه
برای هفته بعد وقت گرفتم برم دکتر.البته بیست روز پیش مادرم گفت برات هفته بعد وقت گرفتم و من الآن اینو دارم میگم و جارب اینه من از ده روز قبله که اصلن قلبم درد میکنه
خلاصه که من چن روز دیگه میرم دکتر و اون میگه متاسفم و من در تنهایی در حالی که دارم عکسه پاره و قدیمیه زنو بچه هامو میبینم روی این صندلیم که خودش عقب جلو میشه میمیرم
بعد یه پسره میاد تو خونه و میگه اوه گاددمن ایت،سِر سِر، پیلیز ویک آپ، اوه شیت، دونت دای دونت، اوه فاک
و بعدش فردا تو بیمارستان میبینم هستم و بعد دکتر میاد میگه عمله قلبه شما موفقیت آمیز بود
و من میگم: مرتیکه دیوص نمیتونستی همون موقع که اومدم عمل کنی؟حتمن باید در شرفه مرگ قرار میگرفتم؟
و دکتر چیزی نمیگوید چون متاسف است
آن پسره جوان که جانه من را نجات داده بوت میاد و میگه شما جونه منو نجات دادین و من میگم تو جونه منو نجات دادی خره و اونم ناراحت میشه و میره
بره به جهندم
حالا تو این پیری باید منته این اسگلم بکشم من
خلاصه تو این بدبختی میان منو میفرستن کره ی ماه
یو نو وای؟
کاز هیرز نو کانتری فور اُلدمن
در ویل بی بلاد
کارنیج
دوازده یرز بردگی
ولف آف وال استریت
اینا فیلمای خوبین بگیرین ببینین



طبقه بندی: روزانه، اضافى و چرت و پرت و لینك و بامزه و جوك و ...، داستان، 
[ شنبه پانزدهم شهریور 1393 ] [ 10:02 بعد از ظهر ] [ شما میتونید امیر صدام کنین ] نظرات

روزی روزگاری دانشمندان از فرط خستگی و بیکاری نشسته بودند و چرت و پرت میگفتندو هارت هارت میخندیدند که گفتند چی کنیم؟ چی نکنیم؟ گفتند آقا تن لشتونو جمع کنین قایم باشک ماشک بازی کنیم.آقا خلاصه انیشتنگ چشم گذاشتو بقیه هم سریع جیم شدن و یه جا خودشونو گم و گور کردن.الا اسحال(ترکیب نام اسحاق+حال که میشه اسحال یعنی اسحاق باحال که هم قافیه با اسهال هم هست ولی ربطی بدان ندارد)اسحال نیوتون گفت چیکار کنم حالا؟کجا قایم شم؟وای مامانمینا.که معلوم نیس یه گچ از کجاش در آورد و یه مربع یه متر در یه متر رو زمین کشید و وایستاد روش
انیشتگ گفت بیاآآآآآآآم
همه دانشمندا :بیاآآآآآآآآآآآآآآ دوری کنیم از هم
انیشتنگ هم راه افتاد بره پیداشون کنه
زکریای راضی که مست کرده بود همون نزدیکی مزدیکیا بود انیشتنگ سریع پیداش کردو گفت سک سک و حزفیدتش.انیشتنگ بعد نیوتون رو دید و گفت نیوتون دیدمت برادر! سک سک!
نیوتون گفت:خف باو،من نیوتون بر متر مربع ام الآن.یعنی پاسکالم.پس پاسکال سک سک
همه دانشمندان از مخفی گاهشان بیران آمده و دستی به ریش کشیدندیو تحسین محسین کنندی نیوتون را
و پاسکال هم نیوتون را به فحش بست و دهن مهنش را سرویس کرد که دیگر باهوش بازی در نیاورد
دفعه بعد نیوتون چشم گذاشت و آمد دید انیشتنگ یک متر مربع کشیده و رویش واستاده است و نیوتون گفت باو شورشو مسخره نکن دیگه. ...شو در نیار دیگه.یکم خلاقیت داشته باش باو.اصلاً من بازی نمیکنم.انیشتنگ هم رفت طریقه ساختن بمب اتم را یاد گرفت و دهن مهن همشان را سرویس کرد که زیر زیر نکنندی.اعصاب معصاب کلاً نداشتن اینا.




طبقه بندی: داستان، اضافى و چرت و پرت و لینك و بامزه و جوك و ...، 
[ یکشنبه چهاردهم اردیبهشت 1393 ] [ 03:27 بعد از ظهر ] [ شما میتونید امیر صدام کنین ] نظرات

این پست شامل صحنه هایی نیست که برای همه مناسب نباشد،این پست شامل صحنه هایی ایست که برای همه مناسب بباشد.

راستش عنوان پست یک داستانی دارد راجع به ملانصرالدین بدین شرح زیر:
خواجه شیخ لسان الغیب دکتر آیت الله ملانصرالدین داشت در بیابان با جیگرش و بچه اش میرفت و بچه اش سوار جیگر بود و خودش پیاده، که مردم او را بدیدندی و گفتندی نفـــــــــهم خودت بشین بالا،کزین حرف ملا دستی به ریش خود کشید و گفت بچه گم شو پایین و خودش جلوس کنندندی بر جیگر و دو قدم دیگر راه رفتند که باز مردم آمدندی و فرمودند یا شیخه ...... چرا نشستندی بر این جیگر و این بچه ی کودک خردسال مظلوم نحیف ظریف روحانی را پیاده کشان کشان انر انر با خود میکشانی؟ ملا دلش زارت زارت ریش ریش شدندی و گفت بچه تو هم بپر بالا و باز به راه افتادند.چند سوایی بعد مردم بیکار همیشه در صحنه آمدند و گفت د آخه شوما دو تا با این وزناتون رفتید رو این جیگره حالی بهش میمونه؟نه والا،اهوالی میمونه؟نه بلا،ملا و پسرش از زینِ جیگر پیاده شدند و پیاده راه افتادند و جیگر را انر انر با خود کشاندندی عین پیتزا و چندی بعد مردم آمدند و به ملا و فرزندش گفتندی الاغا چرا پیاده میرین خو سواره این خره شین دیگه.جیگر سُمی بر ریش خود کشید و بعد فریادهای جیــــگرم جیـــــــــــــــــگرم جیـــــــــــــــــــــــــــــــگرم راه انداخت و مریدان خشتک ها بدرندی و به بیابان سر گذاشتندی

فوقع ماوقع




طبقه بندی: اضافى و چرت و پرت و لینك و بامزه و جوك و ...، داستان، 
[ چهارشنبه دهم اردیبهشت 1393 ] [ 03:02 بعد از ظهر ] [ شما میتونید امیر صدام کنین ] نظرات

عصری اومدیم واسه دوستمون استخاره اینترنتی بگیریم دهنمون سرویس شد یعنی
-خدا خودت میدونی قضیه چیه خودت بگو دیگه چه خبره و اینا؟
-آن روز،روز سختی است
-نه خدا میدونم روز سختیه خو ولی بگو درست میشه قضایا؟
-البته،جایگاه او دوزخ است
حالا من موندم منظورش همون البته خالیه یا کل جمله
میگم
-خدا یه بار دیگه بگو همه چی حله مطمئن شم کاملاً
یه آیه دیگه اومده مفهومش این میشه که نعمت میادو همه چی خوب میشه و اینا
بعد میگم
-خدا یعنی مطمئن باشم دیگه؟نظر دیگه ای نداری که؟همینو بگو من دیگه برم
-دوزخیان خودشان خواستند که دوزخی شوند
این جمله آخرش یعنی انقدر کرم میریزی هی استخاره میکنی آخر سر بدبخت میشین میره
ولش کنن دیگه
خب یه بار نیت کردی بسه دیگه چقدر هی زارت زارت کیلیک چپ میکنی؟



طبقه بندی: روزانه، اضافى و چرت و پرت و لینك و بامزه و جوك و ...، داستان، 
[ چهارشنبه بیست و هشتم اسفند 1392 ] [ 12:15 قبل از ظهر ] [ شما میتونید امیر صدام کنین ] نظرات

-آقا این عکسه کیه؟هر کی بگه بهش هزار تومن شارژ میدم خدایی
(هفده ساعت بعد بدون لایک و کامنت)
من:باو اون دختره تو لئون دِ پروفشینال
-:نه باو
من:باو اون دختره تو لئون دِ پرُفشینال دیگه
- نه
-باو اسمشم ماتیلدا بود دیگه
-نخیر
-باو ناتالی پورتمن دیگه
-اَی باو،چرا گفتی؟پیجمون رو که هیش کی لایک نکرده بود اصن،دیگه جهنم دیگه،شمارتو بگو واست بفرستم
-داداش من به مولا گوشی ندارم این رمزشو اینارو بده بدم به فامیلی دوستی کسی
-باشه صبر کن برم بقالی بخرم
پونزده دیقه بعد:
-چقدر سرد بود هوا، تا کمرم برف اومد، بذار برم این یارو رو ادد کنم بهش شارژو بدم ول نمیکنه که
اددم کرده دو تا دوست بیشتر نداره یکیش هم منم
بعد رمزو داده منم زدمو گوشی رو شارژ کردم بعد میگم:
آقا من اصن یادم نبود ما ایرانسل نداریم واسم سیم کارت بخر

آقا یعنی بدبخت هزارتومن ازش کندم در کمال ناباوری،اصن فکر نمیکرد کسی بره اون پستو ببینه،بنده خدا بزرگترین ضرر زندگیش رو فکر کنم کرد،لامصب منم انقدر عذاب وجدان گرفتم هی میگم برم 5 تومن بهش پس بدم ولی نه من گول این حرفارو نمیخورم

-قضیه اون هزارتومن شارژه تو یکی از پستای قبلی



طبقه بندی: روزانه، اضافى و چرت و پرت و لینك و بامزه و جوك و ...، داستان، 
[ دوشنبه چهاردهم بهمن 1392 ] [ 09:26 قبل از ظهر ] [ شما میتونید امیر صدام کنین ] نظرات

من چون الگوم نارینه وقتی بزرگ شدم موقع دانشگاه و اینا میرم کار کنم
میرم توی هایپر استار
و یک فرم استخدام پر میکنم و اونها فرم استخدام رو خالی میکنن و میگن گمشو این همه آدم بیکار ریخته واس تو جایی نیست
من هم میگم نه من بهتون قول میدم درست حسابی کار کنم پشیمونتون نمیکنم (اسمایلی گربه شرک)
و اونها دلشون به رحم میاد و استخدامم میکنن و بعدش من چلفت بازی در میارم و اخراجم میکنن
بعدش میگم گور باباتون و با انگشتم فحش میدهم و میروم توی هایپر می تا کار کنم
و آنجا به من یکی از این لباس های "از من بپرسید" میدهن که بپوشم که بقیه از من سوالاشون رو بپرسن، نمیدونم:
-آقا این پفک 50 تومنی ها چند تومن؟
-آقا قفسه محصولات خانگی کدوم گوریه؟
-آقا شوما انارو با قاشق میخورین یا با دست؟
-آقا چرا خورشید میتابه؟چرا میچرخه زمین؟
همشون هم مودب هستند، اولش آقا میگن
و من هم بر میگردم و میبینن که روی جلوی پیرهنم نوشته: من نمیدونم، من فقط میخندم.
و همه باهام حال میکننو میگن چه آدم باحالی، چه آدم کولی بوووو سرده کاپشنم کو؟؟و یک نفر ییهویی میمیره شب من باید به جاش یه شیفت اضافه واستم و یهو یه یارو میادو میگه پسر امشب پاپاداک میخواد از عنوان قهرمانیش دفاع کنه بیا دیسش کن تو برنده شو و من هم خودم رو چس نمیکنم و میروم و به یک یارویی مودب و خجالتی میگویم امشب جا من تو هم کار کن و او هم چون آدم خوبی است قبول میکند
بعد اینکه میرسم به پناهگاه تا با پاپاداک مسابقه رپ بدم مجری برنامه میگوید شیر یا خط و من میگویم مگر خر چه عیبی دارد و چون یارو مسخره من نیست میگه تو اصن گوه خوردی که بگی شیر یا خط بذار از پاپاداک بپرسم و اون هم میگه شیرو خلاصه سکه سمت شیرش میاد و یارو میگه اول این پسره بخونه
و من هم میخونم و میرینم بهش و وقتی نوبت یارو میشه یارو خشکش میزنه و من میبرم و میام بیرون با دوستام یکم حرف میزنم و بعدش آهنگ لوز یور سلف رو با پیانو مجازی تو ذهنم میزنم و میرم تو افق محو میشم و تیتراژ پایانی میاد

(الهام گرفته از سریال مرحمت و فیلم هشت مایل)



طبقه بندی: روزانه، اضافى و چرت و پرت و لینك و بامزه و جوك و ...، داستان، 
[ دوشنبه سی ام دی 1392 ] [ 08:41 بعد از ظهر ] [ شما میتونید امیر صدام کنین ] نظرات

ما یک ماشین زمان داشتیم
اولش نداشتیم
مشقامون رو خوب نوشتیم
عیدی پدرمون یک ماشین زمان داد
ما هم تشکر کردیم
چون ما آدم های مشتکر و خوبی هستیم و به بهشت خواهیم رفت
ماشین زمان را گرفتم و از خونه زدم بیرون تا با دوستانم توی حیاط خلوت بازی کنم
ولی حیاطمان شلوغ بود
اصن ما حیاط نداریم
آپارتمان داریم که پارکینگ داره
آپارتمان بد است، خر است
خانه های قدیمی که در شلوغ ترین خیابان های جهان هستن و زلزله بیاید آدم به نابودی کشیده میشود خوب هستن
آمدم در پارکینگ، دوستانم نیامدن در پارکینگ، چون یوبس هستن
خودم تنهایی بازی میکنم، گور بابایشان
سوار ماشین زمان شدم که بروم گذشته
یکی گفت گذشته خوب نیست، جاییزه هم نبرد، جدایی نادر از سیمین خوب هست، اسکار برد
من گفتم امسال ریده ان،گذشته خیلی هم خوب بود
او گفت گرت گتسبی رو دیده ای؟گفتم نه فقط تو دیده ای و ضایعش کردم
گفتم فیلم جدیده دیکاپریو رو دیده ای؟گفت نه فقط تو دیده ای ولی من ضایع نشدم، چون من نویسنده هستم و قوه تخیل من این قدرت رو میده که ضایع نشوم و بعلاوه فیلم جدیده دیکاپریو رو ندیدم برای همین یارو دوباره ضایع شد
قاطی کرد گرفت زد ماشین زمان رو جر داد
ما دیگر به گذشته نرفتیم
به فنا رفتیم
و خدافسی کردیم و برگشتیم به خانه هایمان
و در خانه در لبتاب را باز کردیم و دوباره حرف زدیم



طبقه بندی: روزانه، داستان، 
[ جمعه بیست و هفتم دی 1392 ] [ 09:13 بعد از ظهر ] [ شما میتونید امیر صدام کنین ] نظرات

چند روز پیش از مراسم معنوی گلدن گلوب که هر ساله در کانون علمی فرهنگی فرهنگ سرای گلدن گلوب برگزار میشه به ما زنگ زدند و گفتند تو رو خدا قدم رنجه کنید بیاین شوما نباشین مجلس گُلش کمه
من هم نمیخواستم برما ولی چون خیلی اصرار کردن دیگه گفتم میام
صبحش پا شدیم و با اولین پرواز خودمون رو رسوندیم به فرهنگ سرا
تا پامون رو گذاشتیم تو خاک کشور همه ریختن رومون امضا خواستن ما هم دادیم تا قلبشون نگیره
فکر میکردم ما رفتیم که فقط مجلس گرم کنی کنیم که بقیه حال کننو اینا مجلس یوبس نشه ولی بعدش یکی اومد گفت که ما به خاطر فیلم Room نامزد بهترین فیلم شدیم، پر روئنا، دو روز حرف زدیم باهاشون سریع نامزدمون کردن یکم دیگه حرف میزدیم بعله برون اینا هم مینداختن فردا سریع ما رو زن میدادن
ما اولش خودمون رو چس کردیم و گفتیم ما فقط تو گینس رکورد میزنیم حال نداریم اینجا رکورد بزنیم ولی بعدش به گوه خوردن افتادیم و قبول کردیم که کاندید بشیم، ما نمیخواستیم کاندید بشیم، چون ما با ادب هستیم، کان ندیدیم
(فیلم رووم هم اگه ندیدین برین دانلود کنین، خلاصش اینجوریه که من و نقش مکملم تو یک اتاق هستیم و حال نداریم بریم بیرون و هر کی بتونه بره بیرون اتاق بهش جاییزه میدن ولی ما هنوز حال نداریم که بریم بیرون و چون حال هم نداشتیم حرف بزنیم زیاد دیالوگ نداره و در کل فیلم مفهومی و معنی گرانایه ایه)
خلاصه ما چون حال نداشتیم و با شلوار خارجیمون که جا زیپ دکمه داره و گُرگُری و راحته رفته بودیم مجتمع گلدن گلوب ولی اونا گفتن شوما باید شلوار ایرانی بپوشین و خوشتیپ باشین رو مد هم نبودین نبودین به جهنم
ما هم خوش تیپ موش تیپ گربه تیپ کردیم رفتیم که بریم، خلاصه هی اومدن گفتن کیا چی بردنو اینا تا که رسید به بهترین فیلم
آقا یارو اومد یخورده از این جوک خارجی مسخره ها گفت که همشونم یه شکله و همه هم هار هار خندیدن بعدش نامه رو باز کرد و گفت:
The best film golden globe's go to... Room
ما هم هی هارت هارت خندیدیم که میگه گو تو روش
بعد اینکه یه ربع خندیدیم گوگولی ترنسلیتمون اومد بالا و فهمیدیم که میگه جاییزه رسید به ما برا همین رفتیم بالای سن و جاییزه رو گرفتیم و نگفتیم نمیدونم اگه فلانی نبود ما نمیبردیمو اینا و گفتیم این جاییزه بردنا تو طبیعت ماست و بعدش هم فحش خارجی دادیم که بگوییم انگلیسیمان خوب است و بعدش هم جاییزه رو به ملت غیور همیشه در صنحه ایران تگدیم کردیم


عکس در پاتختی گلدن گلوب(مراسم فردای گلدن گلوب)
از عکس تو آینه معلومه که عکس اصله اصله
خود جنسه اصن



طبقه بندی: اضافى و چرت و پرت و لینك و بامزه و جوك و ...، داستان، عکس مکس، 
[ پنجشنبه بیست و ششم دی 1392 ] [ 03:20 بعد از ظهر ] [ شما میتونید امیر صدام کنین ] نظرات

امروز هوا سرد بود، ناجوانمردانه یا نامردانه اش رو نمیدونم، میدونستم هم بهتون نمیگفتم تا چشتون دراد
طرف های شوما هم سرده؟
آخه که نه ما تو نیویورک زندگی میکنیم و اینجاها هوا سرده و برف تا گردنمون اومده و نیویورک ماله منه نیویورک ماله منه زاخار نمیتونی تو بیای از اون دور الکی دستتو تکون نده
منظورم دور نبودا، الان فامیل دور میگیره دهنمون رو سرویس میکنه، خودمم هم دهن خودم رو سرویس میکنم، چون به شهر دور عراقه زیادی دارم و اگه کسی هم دهنم رو سرویس نکنه خودش سرویس میشه چون دهن به سرویس شدنم خوبه
اصن از دوستان هر کی میخواد دهنش سرویس شه میاد میگه امیر تو که دهنت خوبه بیا سرویس شو و من هم برای اینکه بگم چه آدم خوبی هستم و وقتی بزرگ شدم بکوبم تو سر بچّم و به بهشت بروم و از میوه هایش بخورم میگویم چشم چاکر داداش گلمون فکر کن دهن خودته و اونهم میگه نوکرتم بوس بوس و انقدر قربون صدقه همدیگه بریم که عمرمون تموم شه و بریم جهنم و از میوه هایش نخوریم
بیرون داره برف میاد،درون برف نمیاد، چون عقلش کار میکنه و میدونه که ما امتحان داریم برا همین نمیاد تو
از همون بیرون سلام میکنه و میره
عوضش سرما از این بچه الافاست و نمیفهمه که ما امتحان داریم و همش میاد تو، تازه تو دستشویی هم میره و ما تا وقتی اون اونجا هست نمیتونیم بریم دستشویی، سیفون هم نمیکشه، فقط میمونه تو دستشویی
برای همین ما میریم توالت فرنگی، سرما تو توالت فرنگی نمیره، چون چیزهای فرنگی بده، فقط ایرانی خوبه، خارجی عنه، فرنگی اخه و ما خون آریاییمون میجوشه و اگه ایرانی هستی این پست رو شِیر کن اگه نکنی تا 5 روز بعد گوز میشی و اگه شِیر کنی به ساعت نگاه کن، الان ساعت چنده؟ 5 دیقه دیگه یه خبر خوشحال کننده میشنوی، یکی این پست رو نادیده گرفت و سه روز بعدش زنش مرد و بچش تو مدرسه به معلم فحش داد و افتاد زندان و فحش های بیشتری یاد گرفت و خود طرف هم در حالی که داشت تو شومینه میسوخت و خون از دهنش میپاچید بیرون پیدا کردن که مرده بود.
من خودم شِیر نمیکنم، این چیزا زیر زیر است،زر مفته، حتی اگه زر پولی هم باشه من باز شِیر نمیکنم
یه لحظه تلفن زنگ زد
میگن بچم به معلمش فحش داده و اخراجش کردن،از دست این بچه،هم امتحان آمار داریم الانم که اینجوری شد، من باید برم، خدافس



طبقه بندی: روزانه، اضافى و چرت و پرت و لینك و بامزه و جوك و ...، داستان، شعر، جمله ى امروز، 
[ شنبه بیست و یکم دی 1392 ] [ 01:57 بعد از ظهر ] [ شما میتونید امیر صدام کنین ] نظرات

سلام
از اونجایی که من در طول هفته خیلی درس میخونم مثلن و وقت سر خاروندن ندارم مثلن پس وقت آزاد هم ندارم مثلن
و فقط یک چارشنبه پن شمبه را دارم که خوش گذرونی کنم
و از اونجایی که خیلی با شخصیت و با فرهنگ هستم نشستم یک کتاب در این دو سه روز خواندم به اسم "ناطوردشت"
اسمش براتون آشناست میدونم(خصوصن شقایق خانوم بیشتر میدونه یا شایدم بیشتر آشناست)




خلاصه که خوندمش و کتاب خوفی بود و تویش یک یارو بوت به اسم آکلی که صورتش پر جوش بود و کل روز تو حموم الاف بود ولی دندوناش رو گوه گرفته بود و کلن خصوصیات ظاهری و باطنی من رو داشت
اصن باهاش همزادپنداری کردم
"پسر" کپه خوده من بود
جدن من این بشر رو باید ببینم
شماهم باید ببینینش
کتابش هم کلن کتاب "پدرمادردار" بود و راحت میشد خوند و وسطش هی زر زر نکرده بود و توضیح اضافه نداده بود و کلن آدم باهالی بود
بعدش من امروز از اون روزاییمو داشتم که حس وب نوشتن داشتم و هی میخواستم بگیرم یه وبه دیگه بزنم و آخر سر فهمیدم که تولد وبلاگ هم همین چند روز پیش بوده و این حس بی دلیل نبوده
به هر حال تولدش مبارک و مبارک صاحابش
خب دیگه فعلن خدافس
"به امان خدا"



طبقه بندی: روزانه، اضافى و چرت و پرت و لینك و بامزه و جوك و ...، داستان، 
[ جمعه هفدهم آبان 1392 ] [ 05:28 بعد از ظهر ] [ شما میتونید امیر صدام کنین ] نظرات

بچه ها میخواین واستون یه داستان تعریف کنم؟
دو داداش بودند که یکیشون یه انیمیشن جدید دانلود کرد به اسمه کرودز، بعد اونها کنجکاوی کردن و انیمیشن رو دیدند
و مردن



انیمیشنرو ببینید میفهمید چی میگم




طبقه بندی: روزانه، داستان، 
[ جمعه بیست و نهم شهریور 1392 ] [ 08:00 بعد از ظهر ] [ شما میتونید امیر صدام کنین ] نظرات


سلام
ما دیشب نشستیم فیلم دِ گرت گتسبی رو دیدیم
فیلمش خوب بود
یعنی خیلی رنگووانگـ و شاد ماد بود در حالی که من کتاب رو سیاه سفید میخوندم
و میخواستم فیلمش رو ببینم که لئوناردو دیکاپریو با کت شلوار صورتی چه شکلی میشه

که دیدیم چه شکلی شد
مردعنکبوتی هم که خیلی خوب بود
فقط مری جین نبود این هم از شدت مردعنکبوتی بودنش کاسته شد
و لباسش رو پاره پوره نمیکرد و با لباس مردعنکبوتیش خفن بازی در نمیاورد
آنیتا باچان هم هندی بازی در نیاورد
یه فیلم دیگه هم بقیه دیدن که ایرانی بود و من قبلن دیده بودم هر دفعه هم اسمش رو یادم میره



طبقه بندی: روزانه، اضافى و چرت و پرت و لینك و بامزه و جوك و ...، داستان، 
[ دوشنبه هجدهم شهریور 1392 ] [ 05:31 بعد از ظهر ] [ شما میتونید امیر صدام کنین ] نظرات

تعداد کل صفحات : 6 ::     1  2  3  4  5  6  



      قالب ساز آنلاین