منوی اصلی
حکمت و حكایت
شفیعی مطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارد. ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمی شناسیم.
  • #سیاهنمایی/38

    پَخمه یا نُخبه؟!

    خیلی ها می پرسن این آقایی که بعضی از روزها دربارۀ همۀ مسائل کشور با تو بحث و جدل می کنه و به قول تو #سیاهنمایی می کنه،چه جور آدمیه؟

    خدمتتون عرض کنم که ایشون یه آدمیه مثل همۀ ماها!چیزایی که می بینه و میشنوه و میدونه،همۀ ماها تقریباً میدونیم.تنها فرق ما با او اینه که ما همۀ اون چیزهایی که میدونیم،به خاطر ملاحظاتی نمیگیم و نمی نویسیم.ولی این آدم ساده لوح هر چی می بینه و میشنوه و میدونه،رُک و پوست کنده میگه و می نویسه. هر وقت هم بهش میگیم : 

    پخمه جون!اینا چیه میگی؟ چرا این حرفا رو می زنی؟

    جواب میده : مگه دروغ میگم؟ مگه غیر از اینه؟

    حالا من موندم که چی بهش بگم؟ خودش میگه من «نُخبه»ام،ولی این روزها هر این جوری باشه، بهش میگن «پَخمه»!!بنابراین منم ناگزیرم بهش بگم:

    پخمه جون! باز هم #سیاهنمایی کردی؟

    تا نظر شما چی باشه!

    #شفیعی_مطهر

    کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

      https://t.me/amotahar


    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر پنجشنبه 21 فروردین 1399 07:47 ق.ظ نظرات ()

    فرمانروایی بر دل ها!
    #فتح_مكه

    بلال: هیچ درى نباید شكسته شود. 

    كسى حق ندارد به اموال مردم, دست درازى كند.
     به كسى توهین نشود.
    هركسى پشت در بسته است, در امان است...
    افراد خانه ى ابوسفیان, در امان هستند.
    افراد داخل كعبه, در امانند...
    ***
    هند: لااقل محمد(ص) به وعده اش وفا كرد. در رو به زور باز نكرد.

    ابوسفیان: محمد(ص), از قلب ها وارد میشه نه از دیوار ها. و این پیروزى, جاودانه است...

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر چهارشنبه 20 فروردین 1399 06:42 ق.ظ نظرات ()

     جرم امنیتی!!

    آورده‌اند:
    سیاست‌مردی که از فضل بزرگان حاصلی نداشت، اما از فضله‌ی آنان حاصل‌ها،دفعتاً رئیس شد.
    چون عمارت نمی‌دانست ویران می‌کرد.
    چون تدبیر نمی‌دانست تدمیر می‌کرد.
    خواستند او را علم و هنر تدبیر آموزند.
    بر او معلّمی گماردند.
    معلم گفت: ای آقای سیاست‌مرد، این ترکیب را فرابگیرید: «ضَرَبَ زید عَمرواً.» ضرب فعل است و زید فاعل است و عمروا مفعول و معنی آن این است که زید عمروا را زد.
    آقای سیاست‌مرد پرسید: «مگر عمرو گناهی کرده بود که بر او حد لازم شده بود؟»
    معلم گفت: «نه، این مثالی است که در علم نحو آورده‌اند تا قاعده‌ی نحوی معلوم گردد نه آن‌که واقعا زدنی صورت گرفته باشد.»
    آقای سیاست‌مرد گفت: «نیروی امنیتی و نظامی و انتظامی را طلب کنید تا بروند و زید را دست‌وپا بسته بیاورند که مردی طالب علم گواهی می‌دهد که او عمرو را زده است.»
    معلم گفت: «ای سیاست‌مرد بزرگ و بزرگ‌زاده این واقعه را واقعیت و حقیقتی نیست.»
    لطفا بی‌خیال زید و عمرو و زدن و خوردن شوید بیهوده‌ غلطی کردم من.
    سیاست‌مرد در قهر و خشم شد و گفت: 

    «حتما تو از این زید رشوت گرفته‌ای و می‌خواهی این مهم را درهم‌ پیچیی».
    دستور داد که معلم را به جرم امنیتی (تضعیف و تخریب وضعیت و ترویج خشونت) به زندان اندازند و از او نیک بازجویی گردد.
    بعد از چندی معلم به جرم خود معترف گشت و عوامل پشت پرده و روی پرده را فاش نمودی.

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر سه شنبه 19 فروردین 1399 03:10 ب.ظ نظرات ()

     خودکشی کن!

    شاهقلی می خواست خودکشی کنه ، حکیمی دیدش بهش گفت : 

    چرا می خوای خودتو بکشی؟
     گفت : مشکل خانوادگی دارم

    حکیم گفت : *مشکلی نیست که حل نشه، بگو مشکلت چیه؟

    شاهقلی گفت : با یک زن بیوه ازدواج کردم که یه دختر داشت . پدرم تا دخترش را دید با اون ازدواج کرد !

    پدرم شوهر دخترم شد و من پدر زنش !

    بعد از مدتی زنم بچه دار شد که پدرم پدربزرگش شد و همان طور که فرزندم برادر زن پدرم است ،او خاله ام شد و فرزندم داییم !!
     
     زمانی که زن پدرم بچه دار شد، فرزندش برادرم شد و در آن واحد نوه ام ، چون نوه زنم می شد و زنم چون مادربزرگ برادرم می شد، مادربزرگ منم هست . با این حساب من همسر مادربزرگم هستم و پدربزرگ برادرم از پدرم و پدربزرگ خودم و نوه خودم .

    حکیم گفت : *توکل به خدا کن و خودکشی کن . خدا خودت و پدرت رو نابود کنه و لعنت بر پدر و مادر کسی که دوباره ازت سؤال کنه!

    آخرین ویرایش: سه شنبه 19 فروردین 1399 03:11 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر سه شنبه 19 فروردین 1399 04:04 ق.ظ نظرات ()
    #سیاهنمایی/37

    کووید-20

    گفت: دیشب جناب کروناویروس اومد به خوابم!

    گفتم: خب،چی گفتین با هم؟

    گفت: ازش پرسیدم تو چرا بیشتر قربانی هاتو  از کشورهای اروپایی و آمریکا و چین می گیری؟!در خاورمیانه کمتر مرگ و میر از کرونا داریم.

    پاسخ داد: آخه کووید-20تشریف بردن خاورمیانه!

    پرسیدم: کووید-20 دیگه چیه؟

    پاسخ داد: کووید-20داداش بزرگمه ! از من قوی تره! کار او برادرکشی است ! خاورمیانه از این لحاظ خودکفاست ! اینا این قدر خودشون همدیگه رو می کشن که دیگه نیازی به کووید-19 ندارن! تازه اگر بعضی ها هم از کرونا جان سالم به دَربِبرَن، با مختصر سیل و زلزله و انفجار و آتش سوزی و...به قدری کشت و کشتار میشه که دیگه نیاز به حضور من نیست! 

    میگن شاه خودکامه ای از پزشکی پرسید: تا حالا چند نفر را کشته ای؟!

    پزشک پاسخ  داد:قربان! 300هزار نفر کمتر از شما!!

    گفتم: باز هم#سیاهنمایی کردی؟!

    #شفیعی_مطهر

    کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

      https://t.me/amotahar

     

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر دوشنبه 18 فروردین 1399 05:17 ق.ظ نظرات ()

     لعنت به جنگ!

    در جنگ جهانی دوم سربازی نامه‌ای با این متن برای فرمانده‌اش نوشت: 

    جناب فرمانده اسلحه‌ام را زیر خاک پنهان کردم، دیگر نمی خواهم بجنگم، این تصمیم به خاطر ترس از مرگ یا عشق به همسر و فرزندانم هم نیست...

    راستش را بخواهی، بعد از آن که یک سرباز دشمن را کشتم، درون جیب‌هایش را گشتم و چیز عجیبی دیدم. روی یک تکه کاغذ آغشته به خون نوشته شده بود:

    پدر، از روزی که تنهایم گذاشتی، هر صبح تا غروب جلوی در چشم به راه تو ام...

    “پدر جان، به خدا اگر این بار برگردی تو را محکم در آغوش می گیرم و اجازه نمی دهم دوباره به جنگ برگردی...” 

    من این کودک را در انتظاری بیهوده گذاشتم. او تا چند غروب دیگر چشم انتظار پدر خواهد ماند؟ لعنت بر جنگی که کودکی را از آغوش مهر پدر بی‌بهره می کند...
    @DASTANSARA_IR

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر یکشنبه 17 فروردین 1399 05:18 ق.ظ نظرات ()

     #سیاهنمایی/ 36

    دروغ سیزده!!

    گفت: راستی میدونی دروغ سیزدۀ امسال چی بود؟

    گفتم:  ایران و دروغ؟!در ایران از قدیم دروغ زشت ترین گناه شمرده می شده ،بنابراین کسی دروغ نمیگه!

    گفت: آقا رو باش!علّت این که دروغی به نام «دروغ سیزده» مشخّص نشد،اینه که از بس دروغ های بزرگ  گفته شده، هیچ کس نمی تونه بزرگ ترین دروغ رو انتخاب کنه! 

    میگن یکی داشت می رفت به یک میتینگ انتخاباتی. بهش گفتن: 

    مبادا دروغ های این کاندایداها رو باور کنی ها! 

    گفت: خودم اِندِ دروغگوهام! 

    وقتی برگشت ازش پرسیدن: خب،کاندیدا چی گفت؟ 

    جواب داد: واقعاً تحت تاثیر قول هاش قرار گرفتم! 

    پرسیدن:یعنی قولاشو باور کردی؟

    جواب داد: آخه این قدر قشنگ دروغ می گفت که آدم حیفش می اومد باور نکنه!!

    گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟ 

    #شفیعی_مطهر

    کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

      https://t.me/amotahar

     

    آخرین ویرایش: یکشنبه 17 فروردین 1399 05:18 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  •  در هر نفسی دو نعمت موجود

    بعد از این که یک مرد ۹۳ ساله در ایتالیا از بیمارستان مرخص می شود، به او گفته شد که هزینه یک روز ونتیلاتور (تهویه) بیمارستان را بپردازد. پیرمرد به گریه افتاد. پزشکان به او دلداری دارند تا به خاطر صورتحساب بیمارستان گریه نکند. ولی آنچه پیرمرد در جواب گفت، همه پزشکان را گریه انداخت.
     پیرمرد گفت: "من به خاطر پولی که باید بپردازم گریه نمی کنم. تمام پول را خواهم پرداخت."  گریه من به خاطر آن است که 93 سال هوای خدا را مجانی تنفس کردم، و هرگز پولی نپرداختم. در حالی که برای استفاده از دستگاه ونتیلاتور (تهویه) در بیمارستان به مدت یک روز  باید این همه بپردازم. آیا می دانید چقدر به خدا مدیون هستم؟  من قبلاً خدا را شکر نمی کردم ".

    ******
    اما سخنان آن پیر مرد ارزش تأمل دارد.  وقتی هوا را بدون درد و بیماری آزادانه تنفس می کنیم، هیچ کس هوا را جدی نمی گیرد.  فقط وقتی وارد بیمارستان می شویم می توانیم بدانیم که حتی تنفس اکسیژن با دستگاه تهویه نیز هزینه ای دارد!!

    ********
    متن فوق را که از دوستان خارجی ام دریافت کرده بودم، ناگهان مرا به یاد گلستان سعدی انداخت که فرموده:
    منّت خدای را عزّ و جلّ که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیات است و چون بر می آید مفرّح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمت شکری واجب.

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  سیاستمداری یا «قُلُپ»مداری؟!

    قصه های شهر هرت/قصه 82

     #شفیعی_مطهر

    روزی روزگاری اعلی حضرت هردمبیل فرمانروای ابدمدّت شهر هرت دستور داد تا خراج یک سال مملکت را به دانه های درشت الماس و مروارید تبدیل کنند و به نزدش بیاورند.

    وقتی صندوقچه جواهرات را خدمت ایشان آوردند،در آن را باز کرد. برق جواهرات گرانبها چشم همه حاضران را می زد. او فرمان داد تا در ساحل دریا تخت و بارگاهی آماده کنند.

    وقتی سور و سات آماده شد،او مست از قدرت و ثروت بر اریکۀ شاهی تکیه زد و درِ صندوقچه جواهرات را باز کرد و درشت ترین دانۀ مروارید را برداشت و با تمام توان به سوی دریا پرتاب کرد. از برخورد دانۀ مروارید با آب دریای آرام،صدای «قُلُپّی» به گوش رسید. او ذوق کنان همۀ درباریان را به شنیدن صدای زیبای قُلُپ فراخواند. سپس بلافاصله دومین دانۀ مروارید را برداشت و به سوی دریا پرتاب کرد . با شنیدن صدای قُلُپ مثل بچه ها شروع کرد به خندیدن و ذوق کردن!

    درباریان با وجود ترس و هراس شدید از سلطان و با وجود حاکمیّت روحیّۀ چاپلوسی و ریاکاری نمی توانستند تلف شدن مروارید ها و جواهرات گرانبها را با چشم ببینند و هیچ نگویند.لذا صدراعظم با کمال پوزش و با لحنی ملتمسانه گفت:

    اعلی حضرتا! قربانت گردم!هر یک از این دانه های جواهرات خراج یک سال یکی از اصناف مملکت است.حیف است شما این چنین آن ها را به دریا می ریزید و از بین می برید.

    هردمبیل کمی ابروهایش را درهم کشید و با لحنی پرخاشگرانه گفت:

    احمق بی ذوق هنرنشناس! مگر صدای به این گوشنوازی قُلُپ را نمی شنوی؟هر قُلُپ یک دنیا لذّت دارد. تو هنرشناس نیستی! تو موسیقی گوشنواز صدای قُلُپ را درک نمی کنی!

    هردمبیل این جمله را گفت و شروع کرد به ریختن همۀ دانه های جواهرات به دریا!

    *************

    حال برخی از سخنان سیاستمداران ما مخصوصاً دربارۀ سیاست خارجی که فقط مصرف داخلی دارد،دقیقاً شبیه شنیدن صدای «قُلُپ» است؛یعنی فقط گوینده از آن لذّت می برد و عوام را دلخوش می کند،غافل از آن که هزینۀ سنگین این سخنان احساساتی و عوام فریبانه در درازمدت از جیب این ملّت مظلوم پرداخت می شود!

    کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

      https://t.me/amotahar


    آخرین ویرایش: جمعه 15 فروردین 1399 05:33 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر پنجشنبه 14 فروردین 1399 10:42 ق.ظ نظرات ()

     جگونه عمان «سویس خاورمیانه»شد؟!

    چه شد که کشوری کوچک در حد عمان شده «سویس خاورمیانه» و ایران و آمریکا برای صلح و مسائل پیچیده سیاسی و هسته ای، به میانجی گری «سلطان قابوس» پادشاه آن و «کدخدای خاورمیانه» پناه می برند؟
    یوسف بن علوی یكی از سه رهبر چریک‌های جبهۀ ظفار در عمان بود كه وقتی شاه قابوس به ظفار لشكر كشید و جنبش ظفار را محاصره كرد دستگیر شدند. رهبران ظفار، حكم اعدام گرفتند و هر سه نفر حكم را پذیرفتند و به پشیمانی روی نیاوردند.
    شاه قابوس که تازه شاه شده بود، خواست تا هر سه جوان چریک را ببیند، از آن ها سوْال کرد: 

    مگر شما عمانی نیستید، پس چرا راه جنگ را انتخاب کرده‌اید؟
    گفتند؛ ما می خواهیم از یک زندگی بدوی و بیابانی به کشوری مدرن با قوانینی مدنی تبدیل شویم.
    قابوس سه راه را پیش پایشان گذاشت :
    1⃣ خروج از عمان و انصراف از شهروندی این کشور ولی تا آخر عمر تمام مخارج زندگی در هر جای جهان مهمان پادشاه

     2⃣ تخفیف حکم اعدام به زندان ابد در عمان

     3⃣ دست از این چریک بازی بردارید و هر کدام یک قسمت از همین مملکت را بگیرید دستتان و آن را همان طور که گفتید، بسازید.

    هر سه نفر راه سوم را انتخاب کردند.
     اولی همین یوسف بن علوی بود، یک دانشجوی علوم سیاسی که در لندن تحصیل کرده و به عمان بازگشته بود، او حالا سال هاست وزیر امورخارجه عمان و چهره‌ای قابل احترام در جهان است که بارها بین دستگاه حاکمه آمریکا و جمهوری اسلامی میانجیگری کرده.

     دومی (عبدالله بن صلاصه) تحصیل کرده اقتصاد در لندن بود که در ٣٠سال گذشته برنامه‌ریزی اقتصادی و سیستم بانکی عمان را مدیریت می کند و طبق برنامۀ دولت عمان ، اقتصاد این کشور را تا سال 2020 به اقتصادی کاملا غیر نفتی بدل می کند که درآمد صنایع دیگر جایگزین نفت خواهد داد.

     سومی هم (علی‌ بن المسعود) وزیر پیشین آموزش و پرورش عمان بود که سیستم آموزش را نوسازی کرد ،به گونه‌ای که هزینۀ تحصیل از دوران ابتدایی تا دانشگاه کاملا رایگان است. همچنین آموزش زبان انگلیسی از همان مقطع ابتدایی در مدارس عمان آغاز می شود و نسل جدید این کشور زبان انگلیسی را همان قدر روان صحبت می کند که زبان مادری‌اشان را.

    سلطان قابوس با مدارا و دوراندیشی تهدید را به فرصت تبدیل کرد تا این سه چریک چپگرا عمان را به کشوری مدرن تبدیل کنند که آن را سوئیس خاورمیانه می دانند..

    #کانالتحلیلزمانه
     @TahlilZamane

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
تعداد صفحات : 4 1 2 3 4
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات