منوی اصلی
حکمت و حكایت
شفیعی مطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارد. ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمی شناسیم.
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر پنجشنبه 14 فروردین 1399 08:53 ق.ظ نظرات ()

    توصیه های فروید به دخترش

    زمانی که فروید(بزرگ ترین روانشناس دنیا) آنا دختر ١٦ ساله خود را ترک می کرد تا وی استقلال زندگی پیدا کند، تنها ٤٠ نکته به او گوشزد کرد و به گفته خود آنا با اجرای این ٤٠ نکته وی توانست با ایجاد آرامش در خود در سن ٢٨ سالگی بزرگ ترین نظریه پرداز روانشناسی شخصیت زمان خود شود.
    این ٤٠ نکته از این قرار است:
    آنای عزیزم !زندگی تو می تواند به زیبایی رویاهایت باشد فقط باید باور داشته باشی که می توانی کارهای ساده‌ای انجام بدهی.
    هر روز این ٤٠ نکته را به کار بگیر و از زندگی خود لذت ببر.

    سلامتی
    ١- آب فراوان بنوش.
    ٢- مثل یک پادشاه صبحانه مثل یک شاهزاده ناهار و مثل یک گدا شام بخور
    ٣- بیشتر از سبزیجات استفاده کن.
    ٤- با این سه تا E زندگی کن.
    Energy (انرژی)
    Enthusiasm (شور و اشتیاق)
    Empathy (دلسوزی و همدلی)
    ٥- از ورزش کمک بگیر.
    ٦- بیشتر بازی کن.
    ٧- بیشتر از سال گذشته کتاب بخوان.
    ٨- روزانه ١٠ دقیقه سکوت کن و به تفکر بپرداز.
    ٩- ٧ساعت بخواب.
    ١٠- هر روز ١٠ تا ٣٠ دقیقه پیاده‌روی کن و در حین پیاده‌روی لبخند بزن.

    شخصیت
    ١١- زندگی خود را با هیچ کسی مقایسه نکن تو نمی دانی که بین آن ها چه می گذرد.
    ١٢- افکار منفی نداشته باش در عوض انرژی خود را صرف امور مثبت کن.
    ١٣- بیش از حد توان خود کاری انجام نده.
    ١٤- خیلی خود را جدی نگیر.
    ١٥- انرژی خود را صرف فضولی در امور دیگران نکن.
    ١٦- وقتی بیدار هستی بیشتر خیال‌پردازی کن.
    ١٧- حسادت یعنی اتلاف وقت. تو هر چه را که باید داشته باشی داری.
    ١٨- گذشته را فراموش کن .اشتباهات گذشته شریک زندگی خود را به یادش نیار. این کار آرامش زمان حال تو را از بین می برد.
    ١٩- زندگی کوتاه‌تر از این است که از دیگران متنفر باشی. نسبت به دیگران تنفر نداشته باش.
    ٢٠- با گذشته خود رفیق باش تا زمان حال خود را خراب نکنی.
    ٢١- هیچ کس مسئول خوشحال کردن تو نیست مگر خود تو.
    ٢٢- بدان که زندگی مدرسه‌ای است که باید در آن چیزهایی بیاموزی. مشکلات قسمتی از برنامه درسی هستند و به مانند کلاس جبر می باشند.
    ٢٣- بیشتر بخند و لبخند بزن.
    ٢٤- مجبور نیستی که در هر بحثی برنده شوی زمانی هم مخالفت وجود دارد.

    جامعه
    ٢٥- گهگاهی به خانواده و اقوام خود زنگ بزن.
    ٢٦- هر روز یک چیز خوب به دیگران ببخش.
    ٢٧- خطای هر کسی را به خاطر هر چیزی ببخش.
    ٢٨- زمانی را با افراد بالای ٧٠ سال و زیر ٦ سال بگذران.
    ٢٩- سعی کن حداقل هر روز به ٣ نفر لبخند بزنی.
    ٣٠- این که دیگران راجع به تو چه فکری می کنند به تو مربوط نیست.
    ٣١- زمان بیماری شغل تو به کمک تو نمی آید بلکه دوستان تو به تو مدد می رسانند. پس با آن ها در ارتباط باش.

    زندگی
    ٣٢- کارهای مثبت انجام بده.
    ٣٣- از هر چیز غیر مفید زشت یا ناخوشی دوری بجوی.
    ٣٤- عشق درمان‌گر هر چیزی است.
    ٣٥- هر موقعیتی چه خوب یا بد گذرا است.
    ٣٦- مهم نیست که چه احساسی داری. باید به پا خیزی لباس خود را به تن کرده و در جامعه حضور پیدا کنی.
    ٣٧- مطمئن باش که بهترین هم می‌آید.
    ٣٨- همین که صبح از خواب بیدار می شوی باید از خدای خود شاكر باشی.
    ٣٩- بخش عمده درون تو شاد است بنابراین خوشحال باش.
    ٤٠- کمک کن تا پیام های مثبت همیشه در جهان جاری باشد و بازتاب آن را در زندگیت ببین.

    آخرین ویرایش: پنجشنبه 14 فروردین 1399 08:53 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر پنجشنبه 14 فروردین 1399 04:27 ق.ظ نظرات ()

    #سیاهنمایی/ 35

    ما چقدر خوش بودیم و نمی دونستیم!!

    گفت: دیشب فرشتۀ عذاب رو در خواب دیدم! به من گفت: با بلای جدیدمون کروناویروس حال می کنید؟ 

    بهش گفتم: تو رو خدا این بلای جدیدتون رو رفع کنید.ما قول میدیم دیگه از هیچ بلایی دیگه گلایه نکنیم و غُرنزنیم ! دیگه نه از سیل می نالیم،نه از زلزله! نه درباره سقوط هواپیما و جان باختن 176 بیگناه چیزی میگیم،نه درباره افزایش 300درصدی بنزین! نه درباره اختلاس ها نِق می زنیم،نه از فساد دستگاه اداری! نه از...

    فرشته گفت: فعلا یه مدتی مزۀ سخت تر از سخت رو بچشید؛ تا قدر رفاه و خوشی های گذشته رو بدونید! 

    تا رفتم بگم کدوم خوشی های گذشته،که ناگهان عیال با داد و بیداد از خواب بیدارم کرد و که: چته توی خواب هذیان میگی؟ 

    من یاد یه حکایت جالبی افتادم.میگن مرید فقیر و بدبختی روزی از شدت نداری پیش شیخ رفت و گفت: 

    یا شیخ،از زندگی خسته شدم و چند بار فکر خودکشی به ذهنم آمده ، دستم به دامنت.

    شیخ گفت: عایا مشکلی پیش آمدستی ؟؟

    مرید فقیر گفت: از روی زن و بچه هایم خجالت می کشم، با زن، شش فرزند قد و نیم قد، مادر و خواهرم در یک اتاق کوچک مخروبه زندگی می کنیم و با هر نم باران ،سقف چکه می کند و این قدر اتاقمون کوچیک و تنگه که هر موقع که می خوابیم پای زنم تو دهن من و پای من تو دهن کودکانم .من این وضع را نمی تونم تحمُّل کنم!

    شیخ پرسید: از مال دنیا چه داری؟

    مرید گفت: همه دار و ندارم یک گاو، یک خر، دو بز، سه گوسفند، چهار مرغ و یک خروس است.

    شیخ گفت: من به یک شرط به تو کمک می کنم و آن اینه که قول بدهی هرچه گفتم انجام بدهی.

    مرید که چاره ای نداشت، ناگزیر شرط را پذیرفت و قول داد.

    شیخ گفت: امشب وقتی خواستید بخوابید باید گاو را هم به داخل اتاق ببری.

    مرید برآشفت که: یا شیخ ، من به تو میگم که اتاق آنقدر کوچیکه که حتی من و خانواده ام نیز در آن جا نمی گیریم. تو چگونه می خواهی که گاو را هم به اتاق ببرم؟

    شیخ گفت: فراموش نکن که قول داده ای هر چه گفتم انجام دهی وگرنه نباید از من انتظار کمک داشته باشی.

    صبح روز بعد، مرید پریشان نزد شیخ رفت و گفت: دیشب تا چشمانم گرم شد گاو به قدری اذیت کرد که هیچ یک نتونستیم بخوابیم.

    شیخ یک بار دیگر قول روستایی را به او یادآوری کرد و گفت: 

    امشب علاوه بر گاو، باید خر را نیز به داخل اتاق ببری!

    مرید فقیر هر روز در حالی که اشک از چشماش جاری بود ،باز می گشت و برای شکایت از وضع خود نزد شیخ می رفت ، و شیخ دستور می داد که یکی دیگر از حیوانات را نیز به داخل اتاق ببرد .تا این که همه حیوانات همخانه روستایی و خانواده اش شدند.

    روز آخر روستایی با چشمانی گود افتاده و سراپای زخمی و لباس پاره نزد شیخ رفت و گفت: خاک بر سرت شیخ! با این کمک کردنت!

    شیخ دستی به ریش و پشم خود کشید و گفت: 

    دورۀ سختی ها به پایان رسیده و به زودی گشایشی که می خواستی حاصل خواهد شد.

    پس از آن به روستایی گفت که: شب گاو را از اتاق بیرون ببر.

    ماجرا در جهت معکوس تکرار شد و هر روز که روستایی نزد شیخ می رفت، به او می گفت که یکی دیگر از حیوانات را از اتاق خارج کند تا این که آخرین حیوان، خروس رو نیز بیرون برد.

    روز بعد وقتی روستایی نزد شیخ رفت، شیخ از وضع او سوال کرد و مرید گفت:

    خداوند روح پدرت را نورانی کند یا شیخ ، پس از مدّت ها، دیشب خواب راحتی کردیم به راستی نمی دانم به چه زبانی از تو تشکر کنم!ما چقدر خوش بودیم و نمی دونستیم!

    مرید این قدر خوشحال شد که از فرط شادی جان به جان آفرین تسلیم کرد!

    گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟

    #شفیعی_مطهر

    کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

      https://t.me/amotahar



    آخرین ویرایش: پنجشنبه 14 فروردین 1399 04:27 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر چهارشنبه 13 فروردین 1399 03:34 ب.ظ نظرات ()

    مقالۀ پوچ!! 

    (شوخی سیزده به در،به جای دروغ سیزده به در)

    #شفیعی_مطهر

    توجه!! توجه!!

    این مقاله به کلی پوچ و بی محتوا است! مطلقاً نخوانید!

    خوانندۀ عزیز! این مقاله اصلاً ارزش خواندن ندارد.بی خود وقت ارزشمند خود را هدر نده! عمر خویش را تلف نکن!

    این همه کتاب و مقاله و مطلب خوب و خواندنی و مفید در فضای حقیقی و مجازی وجود دارد. آن ها را بخوان که برایت فایده ای داشته باشد. همین کانال «گاه گویه های مطهر» پر از مطالب مفید و خواندنی است. پر از فرگردهای مجموعۀ « #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب » است. آن ها را بخوان که به دردت بخورد. اصلاً هر چه می خواهی بخوان! فقط این یک مقاله را نخوان! همین یکی را نخوان! فهمیدی؟!

    باز داری می خوانی؟ این مقاله هیچ فایده ای ندارد!هیچ حرف تازه ای در برندارد!از این مقاله نمی شود حتی یک چیز تازه یاد گرفت!تا همین جا هم که خوانده ای،آیا چیزی گیرت آمده که باز هم می خوانی؟ لااقل بقیّه را نخوان!

    عزیزم!با شما هستم! خواهش می کنم وقت خود را صرف مطالعۀ مطلب مفیدی بکن! مثلا در همین کانال «گاه گویه ها» غیر از فرگردها ،«قصّه های شیرین و طنز شهر هرت» را بخوان! قصّه، نمی خواهی؟ طنزهای سیاسی- فکاهی «#سیاهنمایی» را بخوان!

    راستی خواهر!برادر! با شما هستم!مثل این که سرِ لجبازی  داری!بله! با شما هستم! شما را می گویم!داری لجبازی می کنی؟ده ها مطلب آموزنده و مفید در همین فضای مجازی و حقیقی هست. همه را رها کرده ای و داری این مقالۀ پوچ و بی ارزش را می خوانی!بابا! ول کن! نخوان!عزیزم! نخوان!! اِ اِ اِ نخوان!

    اگر خیلی مشتاق خواندن هستی ،مطالب مرا هم در کانال گاه گویه ها دوست نداری، نداشته باش. برو کانال دیگر من،«مویه های موج» که از پر است از مطالب برگزیده فضای مجازی! برو آن ها بخوان که برایت سودی داشته باشد!من خیر شما را می خواهم که این قدر اصرار دارم وقتت را اینجا تلف نکنی!

    حالا چرا اصرار داری همه را رها کنی و این یکی را که نباید بخوانی،می خوانی؟

    واقعاً راست می گویند:«اَلاِنسانُ حَریص عَلی مامُنِع» .

    انسان نسبت بر هر چیزی که منعش می کنند، حریص می شود!

    خب! حالا که تا اینجای مقالۀ پوچ را خواندی و صداقت من برایت ثابت شد که از این مقاله چیزی عایدت نمی شود،پس همین جا خواندن را قطع کن و برو سراغ یک مطلب دیگر! من می ترسم تا آخر مقاله که وقتت را تلف کردی،تازه از من بستانکار هم بشوی که من وقتت را تلف کرده ام! خودت شاهد باش که من از ابتدا گفتم که این مقاله،پوچ و بی ارزش است! خودت با لجبازی خواندن این را ادامه دادی! پس به من انتقاد نکن چرا مطلب پوچ و بی ارزش می نویسی؟ ببین این خودت هستی که دنبال مطالب بی ارزش می روی!

    پس تا همین جا که خواندی، بس کن! چی؟ بس نمی کنی؟ باز هم می خوانی؟اصلاً گوش به حرف نمی دهی؟

    حالا که این قدر لجبازی می کنی و باز هم می خوانی،بدان من لجبازتر از شما هستم! راست می گویی حالا بخوان! بفرما !بخوان !!

    کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

      https://t.me/amotahar


    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر چهارشنبه 13 فروردین 1399 07:37 ق.ظ نظرات ()

     صفات ناپسند برخی از ایرانیان

    اگر از این نسبت ها ناراحت می شویم،بکوشیم این گونه نباشیم!

    روزی از چرچیل پرسیدند: چگونه ایران را اشغال کردی و مردم مقاومت نکردند ؟

    گفت: تاریخ ایران را خوانده بودم، سفیر انگلستان در ایران را خواستم و از او پرسیدم
    ایران چگونه مردمی دارد؟
    او گفت: ظهر عاشورا که ناهار می دادید، اگر 1000 نفر می رفتند سفارت انگلستان، سفارت برای 4000 نفر غذا می پخت. ایرانی ها یک پرس می خوردند 3 پرس می بردند.!!
     ایران مردمی دارد که اگر برای ناهار دعوتشان کنند، نمی پرسند صاحبخانه کیست؟!!
     اگر به آنان وعده شکمی بدهید طالب چیز دیگری نیستند .
    وقتی می خواستیم ایران را اشغال کنیم، به بی بی سی دستور دادیم هر روز در رادیو اعلام کنید متفقین برای شما می خواهند کیسه های آرد بیاورند .
    وقتی تانک های ما وارد ایران شدند، مردم همه در صف بودند برای گرفتن آرد !!!

     این مردم اگر به مال مفت برسند،سیر هم باشند، باز احساس گرسنگی می کنند.
     واقعآ که شرح حال و روز اغلب ماست!
    کافی است اعلام کنند که فقط امروز بدون کارت سوخت می شود بنزین خرید و از فردا سهمیه بندی می شود، باور کنید جلوی هر پمپ بنزین ۲ کیلومتر صف می بندند.
    ایرانی ها شب به حكومت فحش می دهند و صبح ،رأى مى دهند.
    ایرانی ها سینه زن بى نمازند.
    براى سگ كشی سنگ به سینه مى زنند و براى دیدن قتل و اعدام تماشاچى خوبى هستند.
    در عمرشان حقوق بشر را ندیده و نه فهمیده اند اما لوح حقوق بشر کوروش را قاب گرفته و هر روز به او افتخار می کنند !!!!
    از صفات طبیعى آنان دروغ و كلاهبردارى را زرنگى مى پندارند.
    فحش به آخوند مى دهند اما در عقد و مرگ و تولد به آخوندها آویزانند..
    در فكر و اندیشه مرتجع اند، و آرزوى بازگشت به قبل مى كنند.
    عادت به انتخاب بین بد و بدترند را دارند.
    به عرب ها ناسزا مى گویند اما آرزوى زندگىً در دبی و عمان را دارند!!

    آخرین ویرایش: چهارشنبه 13 فروردین 1399 07:38 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر سه شنبه 12 فروردین 1399 09:28 ق.ظ نظرات ()
    «ضلال مبین» یا «دلال مبین»!!

    محمدتقی بهار، شعر طنزی دارد که دختری «ضاد» را «دال» می‌گفت و «ضلال مبین» را «دلال مبین» می‌خواند و استاد هِی این را تکرار می‌کرد. این طنز را سید احمد شبیری زنجانی در الکلام یجرُّ الکلام نیز آورده است.

     

    «گفتم به شیخ راه ضلال این‌قدر مپوی

    کاین شوخ منصرف نشود از خیال خویش

     

    بهتر همان بودکه بمانید هر دوان

    او در دلال خویش و تو اندر ضلال خویش»

     

    همین طنز را در ادبیات عامیانه متدینان و حتی در میان روحانیان بلندپایه می‌بینیم. طنزی که معمولاً‌ مستور می‌ماند و از رسانه‌ای شدن اِبا دارد.  

    چند وقت پیش سعید قاسمی خطاب به حسن روحانی می‌گفت: 

    «انَّ ربَّک لَبِالاِستَخر». فارغ از درستی و نادرستی سخن قاسمی، از آیه‌ای قرآنی برای بیان طنزگونهٔ خود بهره برده است.

     

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر سه شنبه 12 فروردین 1399 09:26 ق.ظ نظرات ()

    #سیاهنمایی/34

    کمک گرفتن زشته یا زیبا؟!

    گفت: سرانجام من نفهمیدم برای مبارزه با ویروس کرونیا ما از مجامع بین المللی باید کمک بگیریم یا نه!

    گفتم»: دیگه چی شده؟

    گفت: با توجه به شیوع گسترده ویروس کرونا، ایران از صندوق بین المللی پول درخواست وامی به ارزش پنج میلیارد دلار کرد .

    گفتم: لابد ایران نیاز به این کمک دارد که پس از حدود ۶۰ سال تقاضای وام کرده.

    گفت: تیم پزشکان بدون مرز هم بنا به ضرورت برای کمک به نجات جان بیماران کرونیایی با کمک و همکاری چهار وزارتخانه با کلی تجهیزات به ایران اومده بودن!ولی پس از ورود به ایران اخراج شدن! بالاخره گرفتن کمک های بین المللی زشته یا زیبا؟!

    میگن یه نفر بود صبح ها به علّت نیاز مالی برای کار به گذر بنّاها می رفت. شب که می خواستن دستمزدش رو بدن،عارش می شد مزد عملگی بگیره،لذا دست خالی برمی گشت!

    گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟!

    کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

      https://t.me/amotahar


    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر دوشنبه 11 فروردین 1399 08:05 ق.ظ نظرات ()

      تصمیم جسورانه

    اگر کرونای فعلی رو بارها کشنده‌تر کنیم تازه به کشندگی طاعون در قرن‌ها پیش می رسیم.

    در بین اتفاقاتی که در برابر طاعون افتاده، شاید دراماتیک‌ترینشون مقابله‌ی اهالی روستای «اییم» انگلستان در برابر این بیماری کشنده بوده.

    حدود ۴۰۰ سال قبل مردم این روستا متوجه میشن طاعون به روستاشون رسیده و ممکنه از طریق اون ها به کل انگلستان سرایت کنه، تصمیمی جسورانه گرفتند، اهالی این روستای ۸۰۰ نفره دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند با وجود این که احتمال می‌دادند همه‌ی آن ها از طاعون خواهند مرد، روستاشون رو قرنطینه کنند و هیچ‌کدومشون از روستا خارج نشن، آن ها با نشانه‌گذاری سنگ‌هایی، مرز روستا رو مشخص کردند، در مدت قرنطینه، روستاهای اطراف مواد‌غذایی مورد نیازشون رو در مرزهای مشخص قرار می‌دادند.

    قرنطینه این روستا ۱۴ ماه طول کشید و در تمام این‌مدت هیچ‌یک از اهالی این روستا از مرزهای مشخص خارج نشدند و حدود ۳۰۰ نفر از آن ها از طاعون جان باختند ولی آن ها با این از خودگذشتگی جان میلیون‌ها انسان رو نجات دادند.

    حالا اینجا عده‌ای نه برای دیگران که برای حفظ جان خودشون هم حاضر نیستن در قرنطینه خانگی بمونن!

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر یکشنبه 10 فروردین 1399 09:04 ق.ظ نظرات ()

     

     نادر و به کارگماردن روحانیون

    شاه سلطان حسین صفوی پس از حمله‌ی محمود افغان، علما را جمع کرد و از آنان راه حل خواست.

    علما گفتند: چگونه این کافر جرات کرده و به مملکت امام زمان دست درازی کند؟ الساعه دعایی می خوانیم و او را دود هوا می کنیم! 

     برای اطمینان بیشتر از نابودی لشکر خصم، دستور طبخ آشی سحرآمیز صادر فرمودند که پخت آن می بایست با خواندن دعاهایی مخصوص همراه باشد.

    پس از پخت آش خبر آوردند افغان‌ها به دروازه‌های اصفهان رسیده‌اند! سلطان حسین دوباره علما را فراخواند و علت را جویا شد. علما گفتند: 

    احتمالا به هنگام پخت آش بادی از خادمان صادرشده و آش بخوبی عمل ننموده است!

    سریعاً دستور پخت آشی جدید صادر شد و برای اهل مطبخ گماشته نهادند تا مبادا از کسی بادی خارج شود! آش پخته شد اما نتوانست جلوی لشکر خصم را بگیرد و با ورود محمود کابلی به کاخ، دودمان صفویان برباد رفت و ایران به دست افغان‌ها افتاد و ستم‌های زیادی برمردم  روا داشته شد.

    هشت سال بعد نادرشاه با دلیری توانست افغان‌ها را از ایران بیرون کند. نادر پس از بیرون راندن مهاجمان و برقراری ثبات و امنیت در مرزها و شهرهای ایران، سرداران و بزرگان را جمع کرد و گفت: 

    آنچه می بایست، انجام داده‌ام. اجنبی را بیرون رانده‌ام و امنیت را به ولایات بازگردانده‌ام. اکنون این ملک برای اداره شدن به پادشاهی نیاز دارد و من به استراحت. با شماست که سلطانی لایق برای این سرزمین برگزینید.

    میرزا ابوالحسن ملاباشی، روحانی دربار صفوی گفت: 

    من و بیشتر مردم ایران حامی سلسله صفویه هستیم و لازم است یکی از شاهزادگان صفوی به عنوان شاه انتخاب گردد.

    با اشاره نادر، میرزا ابوالحسن ملاباشی را به بیرون برده و او را با طنابی خفه کردند. سپس حاضران که می دانستند نادر تمایل به پادشاهی دارد، او را به عنوان شاه ایران برگزیدند.

    نادر در اولین اقدام پس از تاج‌گذاری دستور داد تا جیره و مواجب هفتاد هزار طلاب را قطع کنند،که از دولت ایران مقرری می گرفتند . بزرگان طلاب نزد نادر رفته بنالیدند. نادر پرسید: کار شما در این مملکت چیست؟  

    گفتند: لشکر دعا هستیم. هنگامی که سپاه شما به جنگ می رود ما با دعا پیروزی‌شان را تضمین می کنیم. چرا باید سلطان نان ما را قطع و موقوفاتمان را ضبط نماید؟

    نادر فریاد زد: وقتی شش هزار افغان بی‌سروپا پایتخت ایران را گرفتند، دو کرور خلق اصفهان و یکصد هزار طلاب علوم چرا جواب شش هزار افغانی برهنه و بی‌سروپا را ندادند؟

    پاسخی از کسی شنیده نشد. نادر دستور داد آنان را به زمین‌های زراعتی ولایات مختلف فرستادند و به کشاورزی واداشتند.

    #منابع:
    انقراض سلسله صفویه، لارنس لکهارت
    تاریخ اجتماعی ایران، جلد۸، راوندی

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  گوبلز و ترفند دشمن تراشی!

    یوزف گوبلز در ۱۸۹۷ به دنیا آمد. او به علت ناتوانی جسمی از شرکت در جنگ جهانی اول معاف بود.
    وی به تحصیل در رشته‌های تاریخ و ادبیات پرداخت و در سال ۱۹۲۲ به حزب نازی پیوست.

    در سال ۱۹۳۳، گوبلز به مقام وزارت پروپاگاندا (تبلیغات و روشن گری) در رایش سوم رسید، و این سمت را تا هنگام خودکشی، در سال ۱۹۴۵، به مدت دوازده سال در اختیار داشت.

    در هنگام وزارت، او با در اختیار گرفتن همه ی رسانه‌های عمومی و شاخه های مختلف هنر، تمام سعی خود را برای جمع کردن مردم، پشت سر هیتلر و دولت او به کار بست.

    در هنگام جنگ جهانی دوم، وقتی که تبلیغات برای نازیسم از اهمیتی دو چندان برخوردار بود، کار گوبلز نیز، اهمیت بیشتری یافت.

    از تئوری های معروف او این است که می گفت:

    "دروغ را باید آن چنان بزرگ گفت که شنونده، در بزرگی آن فرو رفته و آن را به راحتی باور کند".

    او حتا وقتی شکست آلمان در جنگ قطعی شده بود، به هیتلر وفادار ماند، و در نهایت، پس از ورود ارتش سرخ به برلین، در ۱ مه ۱۹۴۵، به همراه همسر و شش فرزندش، در سن ۴۸ سالگی، دست به خودکشی زد.

    گوبلز می گفت:
     "ما نه به دوست، بلکه نیاز به دشمن داریم".

    او معتقد بود که وقتی یک حکومت دچار ضعف مدیریتی، فساد، ناکارآمدی، و فلاکت اقتصادی شود، و وقتی نتواند نیازهای ابتدایی مردم اش، از قبیل نان، کار، رفاه، امنیت، اعتبار، و آسایش شان را تامین کند، با موجی از نارضایتی، خشم و اعتراض عمومی مواجه می شود، و در این حال، کشور به سوی انقلاب و سقوط حکومت پیش می رود.

    گوبلز می گفت:
     "در چنین حالتی، حکومت باید اذهان عمومی را به سوی یک موضوع فرعی، اما بزرگ، منحرف کند.
    - باید وارد یک جنگ شد.
    - حکومت باید برای ملت دشمن بتراشد.
    - دشمنان خارجی،
    - دشمنان داخلی.
    - ولی اگر دشمن واقعی پیدا نشد، حتا دشمن خیالی...
    - باید دایم از توطئه ها گفت.
    - از نقشه هایی که دشمنان برای ما می کشند.
    - باید از هر فرصت و حادثه ای، برای راه انداختن یک جنگ تبلیغاتی استفاده کرد.
    - باید همیشه درگیر بود.
    - درگیر جنگ،
    - درگیر تبلیغات علیه همسایگان،
    - علیه کشورهای قدرتمند،
    - علیه سازمان های جهانی،
    - باید بحران ساخت..."

    وی معتقد بود:
     "رمز موفقیت و ماندگاری حکومت های ضعیف، در وضعیت جنگی و بحران ها است.
    در جنگ ها و بحران ها است که مردم، بدبختی های مالی، شغلی، شخصی، و معیشتی شان را فراموش کرده، و با حکومت همدل می شوند.

    و این بهترین فرصت برای سرکوب منتقدان داخلی است.

    کشور که آرام شود، مردم طلبکار حکومت می شوند".

    توصیه ی او این بود که:
    - باید کشور را دایم در حالت جنگی نگه داشت!

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • ره توشه سالکان
                               سیره مردان بزرگ


    رَکِبَ عَلِیُُّ یَوماًفَمَشی مَعَهُ قَومُُ فَقالَ(ع)لَهُم:أَماعَلِمتُم أَنَّ مَشیَ الماشی مَعَ الرّاکِبِ مَفسَدَةُُلِلرّاکِبِ وَمَذَلَّةُُ لِلماشی إِنصَرِفُوا:

    روزی أمیرمؤمنان(ع)،بر مرکبی سوار بود، جمعی پیاده پشت سر او به راه افتادند،  حضرت به آن جمع فرمود:

    مگر نمی دانید پیاده روی یک دسته در رکاب سوار،باعث تباهی اخلاق سوار،و خواری پیادگان است؟! برگردید و به راه خود ادامه دهید.


    (تحف العقول ص۲۰۹)(۴۸)

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
تعداد صفحات : 4 1 2 3 4
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات