منوی اصلی
حکمت و حكایت
شفیعی مطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارد. ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمی شناسیم.
  •  

    آقای روحانی در سخنرانی 22 بهمن 96:
    "سال آینده، سال نشاط است."


    چه نشاطی؟؟؟


    با سفرۀ بی نان و نمکدان، چه نشاطی؟
    با داغ جوان، گوشۀ زندان، چه نشاطی؟

    با غصّۀ کم آبی و خشکیدگی خاک
    در تفرش و کرمان و خراسان، چه نشاطی؟

    با مُعضل اشرافیّتِ بیت وزیران
    در شهر لواسان و جماران، چه نشاطی؟

    با طفل یتیمی که به تاریکی شب ها
    خوابیده به سرمای خیابان، چه نشاطی؟

    وقتی برود پول من و مردم ایران
    تا ونکوور و بالی و تایوان، چه نشاطی؟

    تا در شرر زلزله ها کودک میهن
    جان داده به کولاک زمستان چه نشاطی؟

    تا خوردن اموال فقیران و ضعیفان
    آسان شده بر جمع مدیران، چه نشاطی؟

    تا دفتر آزادی ما، مشق ندارد
    در خاطر یاران دبستان، چه نشاطی؟

    تا گوش شما بر غم مردم شنوا نیست
    بر چهرۀ پیران و جوانان، چه نشاطی؟

    «زهرا فراهانی»
    23 بهمن 1396

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه

  • احمد خاتمی : 


    " فضای مجازی ، سگ هار است . "

    جوابیه زهرا فراهانی  به احمد خاتمی به زبان شعر!!!!!!!!!!!!!!!!

    آن کس که خورَد شام ضعیفان ، سگ هار است
    دزدیده ز ما نان و نمکدان ، سگ هار است

    آن کس که بَرَد مال من و هموطن من
    تا "ونکور" و "لندن" و "تایوان" ، سگ هار است

    آن کس که زده ضربه ی شلاق قساوت
    بر کارگر و دستفروشان ، سگ هار است

    آن کس که جدا کرده به رفتار بد خویش
    از راه خدا ،  پیر و جوانان ، سگ هار است

    آن کس که به کوه و دکل و نفت،  نشد سیر
    شد تشنه ی معدن به بیابان ، سگ هار است

    آن کس که به کام وطن و کشور دیگر
    دزدیده ز اموال یتیمان ، سگ هار است

    دارد شرف ای دوست ، سگ ما به دغلکار
    دلواپسی اصلی دزدان ، سگ هار است

    همین .... بهمن۹۶

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •   این کجا و آن کجا؟!


    عده ای سرب و گلوله, عده ای میلیاردها
    هر دو تا خوردند اما این کجا و آن کجا!

    این یکی از سوز ترکش آن یکی هم در سونا
    هر دو می سوزند اما این کجا و آن کجا!

    عده ای بر روی مین و عده ای بر بال قو
    هر دو خوابیدند اما این کجا و آن کجا!

    این یکی بر تخت ماساژ آن یکی بر ویلچرش
    هر دو  آرام اند اما این کجا و آن کجا!

    این یکی در عمق دجله, آن یکی آنتالیا
    هر دو در آبند اما این کجا و آن کجا!

    این یکی با گاز خردل, آن یكی با گاز پارس
    هر دو می سازند اما این کجا و آن کجا!

    عده ای کردند کار و عده ای بستند بار
    هر دو فعالند اما این کجا و آن کجا!

    باکری ها سمت غرب و خاوری ها سمت غرب
    هر دو تا رفتند اما این کجا و آن کجا!

    آن یکی بر پشت تانک و آن یکی بر صدر بانک
    هر دو مسئولند اما این کجا و آن کجا!

    عده ای بر تار شیطان می تنند چون عنکبوت
    عده ای بر حق و جاویدند اما این کجا و آن کجا!

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه

  •  

    ای ایران ای مرز پرگهر

     

    در شهریور۱۳۲۳ در جریان جنگ جهانی دوم زمانی که نیروهای متفقین تهران را اشغال کرده بودند، حسین گل گلاب تصنیف سرای معروف از یکی از خیابان های تهران می گذشت.
    ناگهان می بیند که بین یک سرباز انگلیسی و یک افسر ایرانی بگو مگو شده و سرباز انگلیسی کشیده محکمی در گوش افسر ایرانی می زند.
    گل گلاب از دیدنِ این صحنه به استودیوی روح الله خالقی (موسیقی دان) می رود و شروع به گریه می کند.غلامحسین بنان که آنجا بوده، می پرسد ماجرا چیست و او جریان را تعریف می کند و می گوید:
    کار ما به اینجا رسیده که سرباز اجنبی توی گوش نظامی ایرانی بزند. سپس کاغذ و قلم را بر می دارد و با همان حال می سراید:


    ای ایران ای مرز پرگهر
    ای خاکت سرچشمه ی هنر
    دور از تو اندیشه بدان
    پاینده مانی و جاودان
    ای دشمن! ار تو سنگ خاره ای من آهنم
    جان من فدای خاک پاک میهنم...
    همان جا استاد خالقی موسیقی و آهنگ این سرود را در آواز دشتی خلق می کند و بنان نیز آن را می خواند و ظرف یک هفته تصنیف "ای ایران" در یک ارکستر بزرگ اجرا می شود.
    سرود «ای ایران» در مهر ماه سال ۱۳۲۳ در تالار دبستان نظامی [دانشکدۀ افسری فعلی] و در حضور جمعی از چهره‌های فعال در موسیقی ایران خوانده شد.
    از ویژگی های شعر این سرود این است که تک‌ تک واژه‌های به کار رفته در آن فارسی است و در هیچ یک از ابیات آن کلمه‌ای عربی یا غیر فارسی وجود ندارد.
    دومین ویژگی سرود «ای ایران» در ساختار شعر آن است، به‌ گونه‌ای که تمامی گروه‌های سنی می توانند آن را اجرا کنند و در تمامی مراکز آموزشی و حتی کودکستان‌ها قابلیت اجرا داشته باشد.
    و سومین ویژگی‌ای که برای این سرود قائل شده‌اند، خواندن این سرود به لحاظ امکانات اجرایی است که به هر گروه یا فرد امکان می دهد تا بدون ساز و ادوات موسیقی نیز بتوان آن را اجرا کنند.


    @asrarzendegy

    آخرین ویرایش: شنبه 7 بهمن 1396 08:01 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  •  کعبه و بتخانه یکیست !


    چقدر این شعر مولانا زیباست.......

    باران که شدى مپرس ، این خانه کیست
    سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست


    باران که شدى، پیاله ها را نشمار
    جام و قدح و کاسه و پیمانه یکیست


    باران ! تو که از پیش خدا مى آیی
    توضیح بده عاقل و دیوانه یکیست...


    بر درگه او چون که بیفتند به خاک
    شیر و شتر و پلنگ و پروانه یکیست


    با سوره ى دل ، اگر خدا را خواندى
    حمد و فلق و نعره ى مستانه یکیست


    این بى خردان،خویش ، خدا مى دانند
    اینجا سند و قصه و افسانه یکیست


    از قدرت حق ، هرچه گرفتند به کار
    در خلقت حق، رستم و مورانه یکیست


    گر درک کنى خودت خدا را بینى
    درکش نکنى، کعبه و بتخانه یکیست .‌‌‌‌......

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  دوزخی پر ز بلایا!


    هرکه شد خام، به‌صد شعبده خوابش کردند
    هر‌که در‌ خواب نشد، خانه خرابش کردند

    بازی اهل سیاست که فریب ا‌ست و دروغ
    خدمتِ خلقِ ستمدیده، خطابش کردند

    اول کار بسی وعده‌ی‌ِ شیرین دادند
    آخرش تلخ شد و نقشِ بر ‌آبش کردند

    آنچه گفتند شود سرکه‌یِ نیکو و حلال
    در نهانخانه‌یِ تزویر، شرابش کردند

    پشت دیوار خری داغ نمودند و به ما
    وصفِ آن طعم دل‌انگیز کبابش کردند

    سال‌ها هرچه که رِشتیم به امّید و هوس
    بر سرِ دارِ مجازات، طنابش کردند

    گفته بودند که سازیم وطن همچو بهشت
    دوزخی پر ز بلایا و عذابش کردند

    زِ که نالیم؟ که شد غفلت و نادانیِ ما
    آنچه سرمایه‌یِ ایجاد سرابش کردند

    لب فروبسته ز دردیم و پشیمانی و غم
    گرچه خرسندی و تسلیم حسابش کردند

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • باید خون گریست

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • مرغ سحر
    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • زبان آتش و خون


    ا****************

    تفنگت را زمین بگزار
    که من بیزارم از دیدار این خونبار ناهنجار
    تفنگ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
    من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن
    ندارم جز زبان دل، دلی لبریز مهر تو،
    تو ای با دوستی دشمن!

    زبان آتش و آهن
    زبان خشم و خونریزی است
    زبان قهر چنگیزی است
    بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن شاید
    فروغ آدمیّت راه در قلب تو بگشاید

    برادر گر که می خوانی مرا، بنشین برادروار
    تفنگت را زمین بگذار،
    تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو
    این دیو انسان کش برون آید.

    تو از آیین انسانی چه می دانی؟
    اگر جان را خدا داده است
    چرا باید تو بستانی؟
    چرا باید که با یک لحظه، غفلت، این برادر را
    به خاک و خون بغلطانی ؟

    گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی
    و حق با توست،
    ولی حق را برادر جان به زور این زبان نافهم آتشبار
    نباید جست!
    اگر این بار شد وجدان خواب آلوده ات بیدار
    تفنگت را زمین بگذار!
    تفنگت را زمین بگذار!

    «روانشاد فریدون مشیری»

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • اعتراض حق شماست!


    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
تعداد صفحات : 24 ... 9 10 11 12 13 14 15 ...
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات