منوی اصلی
حکمت و حكایت
شفیعی مطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارد. ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمی شناسیم.
  • یك پند از وراى تاریخ!

    دکتور ویکتور - فرانکل - تنها کسی بود که موفق شد از زندان آشویتس در پولند، معروف به كشتارگاه آدم سوزی، فرار کند. او در نامه ‌ای خطاب به آموزگارانِ سراسر جهان برای تمام تاریخ چنین نوشت:

    "چشمان من چیزهایی دیده اند که چشم هیچ انسانی نباید ببیند. 

    من اتاق ‌های گازی را دیدم كه توسط بهترین مهندسین طراحی می ‌شدند. 

    من پزشكـان مـاهـری را دیدم كه کودکـانِ معصوم و بی‌ گناه را به راحتی مسموم می كردند. 

    من پرستارانی کاربلد را دیدم ‌که انسان ‌ها را با تزریق یک آمپول به قتل می ‌رساندند. من فارغ‌ التحصیلان دانشگاهی را دیدم که می ‌توانستند انسان دیگری را در آتش بسوزانند ! 

    مجموع این دلایل مرا به آموزش مَشکوک کرد. از شما تقاضا می کنم که تلاش کنید قبل از تربیت دانش ‌آموزانتان به عنوان یک دکتر یا یک مهندس از آن ها یک انسان بسازید تا روزی تبدیل به جانوران_روانی_دانشمند نشوند. پزشک یا مهندس یا اسقف و ملا شدن کار چندان دشواری نیست و هرکسی می ‌تواند با چند سال تلاش به آن برسد؛ اما به دانش ‌آموزان خود بیاموزید که بهترین و بزرگ ترین ثروت هر کدام از آن ها انسانیت است كه با هیچ عقیده و باوری و مدرک تحصیلی در جهان قابل مقایسه نیست" !


    کاپی .

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه

  • آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه

  • سخن علی (ع):


    گوش کن کمیل!  دستت را به من بده تا باهم به دامن صحرا رفته و دمی را به مصاحبت هم بگذرانیم.
       
        آنگاه امام دست او را گرفت و هر دو باهم به بیرون شهر رفتند...
    نسیم ملایمی تپه ها و دشت های اطراف شهر را نوازش می داد؛
    هوا ارام و صاف بود.
     
       دست امام  دست نوازشگر؛ دستی که در پناه قدرت او بی پناهان و محرومان احساس ارامش و اسایش کرده اند.  همچنان  دست کمیل را می فشرد.

      وقتی به بیرون شهر رسیدند؛

    امام آهی سراسر اندوه؛ آهی عمیق و سوزان...  کشید!
    آهی که ,,موج طنین اش تا قیامت بر فراز آسمان ها الهام بخش  مردان خدا می باشد.

    تو گویی... سنگ ها؛ صخره ها؛ ریگستان ها؛ و نخلستان ها و تجلیگاه ظهور هستی همگی گوش؛ خاموش؛ بیدار ؛ شنوا و فرمانبردار  امام شده اند!!!
    سخن امام از دانش و دانشمند  شروع می شود و به آنجا ختم می یابد؛ که امام آرزوی دیدار مردمی را کرده است که  شایستگی خلافت و  نمایندگی خدا را پیدا کرده اند.

           .....  آه  آه   شوقا الی رویتهم...

    یا کمیل بن زیاد؛ ان هذه القلوب...
       ای کمیل! این دل ها ظرف هایی هستند و بهترین آن ها فراگیرنده ترین آن هاست.
    پس آنچه را می گویم از من نگهدار:

    مردم سه دسته اند: دانشمندی خداپرست؛ و دانشجویی بر راه رستگاری؛ و مگس هایی فرومایه در لباس انسان های نابخرد؛ که به نور دانش روشن نگشته و به پایه ای استوار پناه نبرده اند.

     ای کمیل! دانش از مال بهتر است؛ دانش تو را نگه می دارد؛ در حالی که تو نگهدارنده مال هستی.
    گرد آورندگان مال تباه شدند در حالی که دانشمندان در دل ها  زنده و پایدارند.

    آنگاه امام با اشاره به سینه اش فرمود:
        هان... در اینجا  دانشی فراوان است؛ اگر برای آن پذیرندگانی می یافتم...
    در حالی که نگاه نافذ و عمیقش را به افق های دوردست دوخته بود؛
    خدایش را صدا زد:
       خدا؛ آری... زمین هیچ گاه از قیام کننده بحق در راه خدا  چه آشکار و چه پنهان خالی نمی ماند!!!

    و ایشان چندند و کجایند؟؟؟
          به خدا سوگند؛ آن ها از نظر تعداد بسیار اندکند؛ در صورتی که از نظر ارزش و منزلت در نزد خدا بسیار بزرگوارند؛
    خدا به وسیله آن ها حجت ها و دلایل روشن خود را حفظ می کند!!!
    علم و دانش با بینایی حقیقی به ایشان روی آورده؛ و آسایش یقین را دریافته اند؛
    پس آنچه را خوشگذران ها ناهموار و دشوار شمرده اند، نرم و آسان یافته اند و به آنچه نادان ها از آن رمیده اند؛   خو گرفته اند...

    با بدن هایی که ,,جان های,, آن ها به جای بالاتری آویخته است  در دنیا  زیست کرده اند.

    آن ها... ,, خلفا  و نمایندگان خدا,,  در زمینش  و ,,دعوت کنندگان,, به سوی دینش هستند؛........
              آه ! آه !   شوقا الی رویتهم
    که ,,آرزومند  دیدار ایشانم,,

         انصرف...  یا  کمیل!
    بر گردیم  کمیل !!!


        ,,نهج البلاغه فیض الاسلام
    ص  ۱۱۴۵

       

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • از قضاوت مردم نترس!


    این گفته ی #حسین_پناهی فوق العاده است:

    پیری به جوانی گفت:
    کچل کُن.برو بالا شهر.همه فکر می کنن مُدِه  ...!
    برو وسط ِ شهر.فکر می کنن سربازی...
    "بیا" پایین شهر.همه فکر می کنن زندان بودی...!!!
    این همه اختلاف...
    فقط در شعاع ِ چند کیلومتر.....!

    مردم  آن طور که تربیت شده اند، می بینند!
    از قضاوت مردم نترس!......

    ✅در شهری که تاکسی هایش با یک زن تکمیل می شوند، ولی با چهار مرد باز منتظر مسافرمی مانند، امیدی به پیشرفت نخواهد بود...!!!

    ❤️کانال بامرام ها❤️

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • عاشقانه یا عاقلانه؟

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر دوشنبه 25 اردیبهشت 1396 09:43 ق.ظ نظرات ()

    استفاده ابزاری از باورهای مذهبی


    در پاسخ به‌عوام‌فریبی‌هایی‌ که با‌ هزینه از مقدسات دینی مردم می‌شود

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر یکشنبه 3 اردیبهشت 1396 08:52 ق.ظ نظرات ()

    جواب های تکان دهنده!

     

    ابوالحسن خرقانی می گوید:
    جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد !

    اول؛ مرد فاسدی از کنارم گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد !
    او گفت؛ ای شیخ ! خدا می داند که فردا حال ما چه خواهد شد !

    دوم؛ مستی دیدم که افتان و خیزان در جاده های گل آلود می رفت.
    به او گفتم: قدم ثابت بردار تا نلغزی !
    گفت: من بلغزم باکی نیست، به هوش باش تو نلغزی ای شیخ ! که جماعتی از پی تو خواهند لغزید...!

    سوم کودکی دیدم که چراغی در دست داشت.
    گفتم: این روشنایی را از کجا آورده ای؟!
    کودک چراغ را فوت کرد و آن را خاموش ساخت و گفت:
    تو که شیخ این شهری، بگو که این روشنایی کجا رفت ؟!

    چهارم؛ زنی بسیار زیبا رو که در حال خشم از شوهرش شکایت می کرد !
    گفتم: اول رویت را بپوشان، بعد با من حرف بزن!
    گفت: من که غرق خواهش دنیا هستم، چنان از خود بی خود شده ام که از خویش
    خبرم نیست، تو چگونه غرق محبت خالقی، که از نگاهی بیم داری......؟؟؟

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  

     الفبای ساده دموکراسی


    من نمی دانم مردمی که هنوز روی خط کشی کف خیابان نمی توانند حریم و حرمت همدیگر را نگاه دارند، دموکراسی را برای چه می خواهند؟!
    رعایت خط کشی که دیگر مربوط به حکومت نیست، مربوط به استکبار جهانی نیست.
    الفبای ساده دموکراسی, در همین خطوط را بی جا قطع نکردن، پشت چراغ ایستادن، به عابر پیاده ی نگون بخت راه دادن و سبقت بی جا نگرفتن است...!

    حسن_نراقی
    جامعه شناسی خودمانی

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر پنجشنبه 24 فروردین 1396 09:44 ق.ظ نظرات ()

     نتیجه آمیختگى جهل با وضعیت هاى متفاوت زندگى بشر

    1-  جهل + فقر    =  جُرم
    2- جهل + ثروت   =  فساد
    3- جهل + آزادی =  هرج و مرج
    4- جهل + قدرت = استبداد
    5- جهل + دین   =  تروریسم
    -
    (( حال به جای جهل، علم بگذار.
    بنگر علم با وضعیت هاى متفاوت زندگى چه می کند ))

    1- علم + فقر    =  قناعت
    2- علم + ثروت   =  نوآوری
    3- علم + آزادی =  خوشبختی
    4- علم + قدرت =  عدالت
    5- علم + دین   = استقامت
    .

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه

  • تٓـقٓـدُس گرایی سر منشأ دیكتاتورى و استبداد است

    هر چیزى كه مقدس نامیده شد،
    یعنى این كه شما دیگر حق ندارید به راحتى در باره آن اظهار نظر كنید
    و كوچك ترین انتقاد و مخالفتى با آن هزینه سنگینى به دنبال خواهد داشت.

    این مقدس مى تواند هر چیزى باشد:
    یك كتاب، یك دین، یك انسان، یك بنا و ...
    با تقدیس گرایی مبارزه كنید .

    هیچ كس و هیچ چیز آنقدر مقدس نیست كه نتوان آن را به نقد كشید.

    "نیچه"

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
تعداد صفحات : 27 ... 9 10 11 12 13 14 15 ...
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات