لبخند میزنم :)

سلام!

قبلاً قول داده بودم در مورد این بنویسم که چرا نباید هر دارویی رو وارد و حتی مصرف کنیم. خب چون بحث خیلی طولانیه و منم تا بیام یه مطلب جامع در موردش بنویسم هزار سال طول میکشه، همینجوری کم کم حرفامو تحت این عنوان مینویسم. 

امروز در مورد واکسن‌ها مینویسم و منبعم هم کامنتی هست که به تازگی توی مجله‌ی Nature چاپ شده. ( حتماً میدونید که Nature اگه نگیم معتبرترین و پرارجاع‌ترین، قطعاً یکی از ۳ مجله‌ی معتبر و پرارجاع دنیاس) 

حدود ۲۴۰ واکسن، برای بیماری‌هایی مثل مالاریا، سل و ذات‌الریه در حال توسعه‌ست، بیماریهایی‌ که معمولاً کشورهای با درآمد کم و متوسط ( LMIC ) رو تحت تاثیر قرار میده. اما فقط ۲ تا از اونها به مرحله‌ی بهره برداری رسیده، یکی واکسن مننژیت و یکی هم واکسن ویروس آنسفالیت ژاپنی ( که هردوشون باعث التهاب مغز میشن). 

میلیاردها دلار ( از روی اعداد به سادگی رد نشین! دقت کنین "میلیارد" "ها" "دلار"!) فقط در ده سال اخیر صرف شرکت‌های بیوتکنولوژی، آزمایشگاه‌های تحقیقاتی و شرکت‌های داروسازی شده تا این واکسن‌ها رو کشف و شناسایی کنن و بهبود بدن ( یا همون فاز اول توسعه) ، خیلیاشون اماده‌ی رفتن به فاز دوم توسعه ( تست روی تعداد محدودی) و بعضیا هم آماده‌ی رفتن به فاز سوم توسعه ( تست روی هزار الی ده هزار نمونه انسانی/ همون کلینیکال ترایال ) هستند. اما خیلی از همین واکسنایی که کاراییشون اثبات هم شده وارد فازهای بعدی نمیشن، چرا؟ در یه کلمه صاف و ساده بگم، نمی‌صرفه! کشورهای با درآمد "کم و متوسط" که یادتون نرفته! 

یه چیز جالب در مورد کشورهای با درآمد کم و متوسط بگم. حالا بالاتر گفتم یکی از دو واکسنی که بهره برداری شده ازش همین مننژیته. بین سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۷، ۳۰۰ میلیون نفر تو مناطق جنوبی آفریقا واکسینه شدن؛ و بعد از واکسینه شدن مشکل فقر این جامعه‌ هم تا حدی که قابل اعتناییپ حل شد. چرا؟ چون بیماری باعث می‌شد نیروی کار نتونه کار کنه و علاوه بر اینکه نتونه مثل یه آدم عادی کار کنه، نصف درآمد اندکش رو هم باید خرج درمان‌ میکرد ( درمانهایی که فقط مسکن بودند نه درمان ). میخوام بگم این فقر و بیماری خیلی به هم مرتبطن، هم فقر بیماری میاره و هم بیماری فقر میاره. بعضیا معتقدن کشورهایی مثل آمریکا، یکی از دلایلی که نمیخوان بیماری‌ها ریشه کن شه توی آفریقا همینه که نمیخوان آفریقا قدرت بگیره، و میخوان همیشه تحت تسلطشون باقی بمونن. چون اینکه بگی دارو سود نداره خیلی وقتا مضحکه، چرا که بعضی داروها واقعاً ارزونه تولیدشون و چندین برابر اون از طریق فراهم آوردن نیروی کار بیشتر میتونه هزینه‌ی دارو رو جبران کنه.

اما بریم سراغ داستان غم انگیز مالاریا... زمان و هزینه...

۱۹۶۷ ( ۵۱ سال قبل) : نشون دادن واکسن توی موش موثره
۱۹۸۳ ( ۲۵ سال قبل) : پروتئین موثره رو تونستن پیدا کنن 
حدود ۱۵ سال قبل : پروتیین نوترکیبی که میسازن میتونه از هر ۷ مورد در ۶ مورد مقاومت ایجاد کنه
۲۰۰۴ ( ۱۲ سال قبل): مطالعه روی ۲۰۰۰ کودک نتایج موفقیت آمیزو تایید میکنه
۲۰۰۹ ( ۹ سال قبل) : فاز ۳ در ۷ کشور جنوب آفریقا انجام میشه و باز هم همه چی خوبه
۲۰۱۵ : واکسن مجوز دریافت به بازارو میگیره، با یک شرط : ارزیابی های پس از بازاریابی انجام بشه
اما قبل از اینکه واکسن بتونه به میلیون‌ها نفر داده بشه، سازمان بهداشت جهانی (WHO) باید واکسنو تایید و توصیه کنه. 
خب حالا چی میشه؟ 
در نهایت تعجب WHO میگه که فقط اجازه دارید در ۳ کشور اونم به صورت پایلوت اجرایی کنید. غنا، کنیا و مالاوی. 
مطالعات بعد از بازاریابی قراره از سال بعد شروع بشه، هرچند که اونم کلی زمان میبره و کلی خرج تراشی هم به همراه داره. 
هنوزم فک میکنید قراره با کشفیاتمون در علم جون انسان‌ها رو نجات بدیم؟ 

میریم سراغ مسئله‌ی بعدی : سوددهی! 

از سال ۲۰۰۰، تعداد کمپانی های ( کله گنده ) واکسن از ۹ عدد به ۴تا سقوط کرده. تولید کننده‌ها به این نتیجه رسیدن که اگه واکسنایی رو تولید کنن که توی کشورهای با درآمد بالا به بهره برداری رسیده براشون بهتره. حتی کمپانی‌هایی هم که از قبل معروف بودن به کار روی واکسن برای کشورهای کم درآمد، الان میلی به اینکار ندارن و براشون قطعاً هزینه بره که بخوان با توجه به نیاز جهانی خودشونو وفق بدن. 

یه سری واکسنا مثل واکسن استرپتوکوک توی کشوری مثل چین ( درآمد متوسط) بازارشو داره، ولی بازم ریسک بالایی میخواد. چون نمیدونن سرمایه‌شون آیا برمیگرده یا نه، و مشتریشون دقیقاً کیه ( مشتریشون کاملاً قابل پیش بینی نیست). 

( در پرانتز بگم، یه بدی‌ای که واکسن داره برا شرکتا، اینه که بعضی چیزا رو شما مثلا اگه ده سال واکسن بزنی، بیماری کنترل شه، دیگه نیازی نیس واکسن زده شه؛ چون راه انتقال بسته شده، و خب این دلخواه شرکتا نیس، که محصولشون یه مدت محدودی به فروش بره)


۶۰% واکسن‌های کشف شده مربوط به بیماری‌هاییه که توی کشورهای متوسط و پایین شایعه. با اینحال، ۹۰% ازین واکسنا، هنوز تو فاز ۲ و حتی پایینتر توقف کردن و بالا نمیان. تولید این واکسنا میتونه سلامت جهانی رو متحول کنه. ولی چرا متوقف شدن؟ چون هیچکس حاضر نیس روشون سرمایه گذاری کنه، چون سود بالایی نداره. ( تا وقتی سرطان هست چرا واکسن؟)

در نهایت نویسنده‌ی کامنت راه حلشو پیشنهاد داده. گفته باید سوددهی رو یا بیخیال بشیم، یا حتی از کمک‌های مردمی و خیریه استفاده کنیم اگه شرکتا نگران سودشونن. 
گفته باید پایداری جهانی رو در نظر بگیریم، از منابع محدودمون بهترین استفاده رو کنیم ( توزیع مناسب سرمایه). و حالا پیشنهادای دیگه و جمع بندی. 

دوس دارم تو قسمت بعدی در مورد سرطان صحبت کنم چون خیلی داغه اینروزا، ولی خب بستگی داره چی پیش بیاد. اصلاً ادامه بدم یا نه؟ 





30 آذر 97 ساعت 22:53 | حسنا :) | نظرات

کسی نمیدونه اولین بار چه کسی این پویش رو راه انداخته اما هرچی هست خیلی فراگیر شده و مخصوصاٌ توی تامبلر میتونید ایده های خیلی خوبی ازش ببینید.
صدروز بهره وری ، یعنی شما میای یه اهداف حداقلی برای خودت در نظر میگیری و صد روز پیگیری میکنی که به این اهداف حتماً برسی . دقت کنید در سایر برنامه ریزی ها ما میگیم برنامه بریزید، یه هفته اجرا کنید، خطاهاشو پیدا کنید و دوباره برای هفته بعد برنامه بریزید تا بالاخره به برنامه ی مطلوب برسید، و همچنین از کم شروع میکنیم و هی برنامه رو ارتقاع میدیم، مثلا هفته اول میگیم 20 ساعت در هفته درس بخونم، اگه به 20 ساعت برسیم هفته بعد 22 ساعت در نظر میگیریم. اما توی صد روز بهره وری، باید شما حداقل ها رو در نظر بگیرید، و چیزی هم به اسم نرسیدن به برنامه نداریم، هرجور شده باید خودتون رو به برنامه برسونید. وقتی میگم حداقلی ها یعنی خودتون رو در بدترین حالت تصور کنید (مثلا رفتید مسافرت) حالا توی مسافرت چه فعالیت هایی میتونید انجام بدید که بهره وری خودتون رو هم داشته باشید؟ و تعریف بهره وری هم کاملاً به خود شما بستگی داره.

اهداف من اینا هستن :

2 ساعت مطالعه
یک فعالیت ورزشی
یک فعالیت پاکیزگی
یک فعالیت تفریحی
یک ساعت پروژه
انجام تمام تسک ها
خواندن تمام ایمیل ها
نوشتن یک متن

خب فک میکنم حالا متوجه انعطاف پذیری و حداقلی بودن شده باشید.

بعداً براتون عکس صفحه رو میذارم! 



25 آذر 97 ساعت 20:44 | حسنا :) | نظرات

امروز روز اول بود، جز اینکه دو ساعت مطالعه نکردم بقیه ی قوانین رو با ارفاق رعایت کردم، انشالله که فردا روز پر بهره تری باشه!!

تولد دوستم بود و براش یه لیوان تاشو استیل، یه جا قاشقی مسافرتی، یه کیسه خرید و یه توری چای توی لیوانی خریدم، و جعبه کادوش رو هم خودم درست کردم با یه جعبه شیرینی که داشتم. عکسشو بعدا براتون میذارم.

دیگه، کارای خوب زیاد کردم خلاضه :D

بدیم این بود که یکم وقت تلف کردم سر دنبال کادو گشتن، در صورتی که میتونستم اون دو ساعت و نیم رو درس بخونم که بهره وریم کامل بشه! توصیه من به شما اینه که هیچ وقت نگید برم جالا ببینم چی کادو بخرم، از قبل بدونید چی میخواید، یا سفارش بدید اینترنتی یا برید یه مغازه بخرید و بیاید بیرون. دور زدن وقت تلف کردنه. البته سر همین دور زدنا رفتم تو یه کتاب فروشی، یکم نشستم کتاب نوجوان خوندم، از لطیفه های عبید زاکانی خیلی خوشم اومد. ولی نخریدم چون الان اولا اوضاع مالی وخیمه دوما یه کتابای دیگه دستم دارم که باید اونا رو بخونم بعد برم کتاب بخرم. 

خب حالا نگید چقد چرت و پرت گفتی! نوشتن هم یکی از کاراییه که تو صد روز بهره وری باید هرروز انجام بدم و منم کیو دارم جز شما؟ :D


24 آذر 97 ساعت 23:35 | حسنا :) | نظرات

سلام!
امروز ۷وربع پاشدم دوستم امتحان آیلتس داشت مشایعتش کردم :) از بس از دیشب باهامون انگلیسی حرف زده دیگه الان فارسیم نمیاد :/ و نه‌ونیم هم دوباره خوابگاه بودیم. گشنه رفتم و برگشتم. ولی خوبیش برام این بود که اولاً با جو آشنا شدم برا وقتی خودم بخوام آزمون بدم و هم اینکه نشستم اونجا کتابمو خوندم. در حالت عادی هیچ وقت پانمیشدم اونساعت. 

امروز هم صد روز بهره‌وری رو شروع میکنم. فردا ولی عکسشو بهتون نشون میدم، شما هم اگه دوس داشتید میتونید  100days of productivity رو سرچ کنید و حالا خودمم میام یه توضیحی میدم. :)

برویییم که روزمون رو آغاز کنیم ! 




23 آذر 97 ساعت 10:25 | حسنا :) | نظرات

سلام!

من قول داده بودم ازین پسرا نیام اینجا بگم ولی چرا اینجورین؟ باید چیکارشون کنم؟
یه آقای محترمی هست تو کلاسمون، این خیلی وقته رو من فاز برداشته و وضعیتمون دقیقاً اینجوریه :
لوپ
اون : با اشتیاق میاد یه چیزیو میگه (معمولاٌ مثلا میگه اگه کمک خواستین من میتونم کمک کنم، یا تمایل دارین در این مورد همکاری کنیم؟ و امثالهم)
من : نه ممنون ( به همین شدت عصبانی و اعصاب خورد و سرد )
اون تا سه هفته بعد : عصبانی و اعصاب خورد و سرد
ریپیت

خب من چیکار کنم؟ اگه مهربون برخورد کنم فک میکنه بهش چراغ سبز نشون دادم، تند هم برخورد میکنم باور کنید یه وقتایی اشکمو در میاره از بس بعدش بداخلاق میشه. بعد من میگم خب یه بار دوبار، میبینی هر دفعه اینکارو میکنم باز دفعه بعد نیا از یه راه دیگه وارد شی. بیخیال شو دیگه! بیخیال شو!!!!

اوففففففففففف!

بعد کلا به یه نتیجه ای رسیدم در مورد پسرا، وقتی میخوان بهت یه لطفی کنن "قطعاً" یه منظوری دارن، و با اینجاش مشکلی ندارم، مشکلم اینه وقتی یه لطفی بهشون میکنی فک میکنن روشون فاز داری :/ اینجوری میشه که با اینکه دوس داری کمکشون کنی ولی میگی ولش کن الان فاز برمیداره. 

هعی خدا !

.


22 آذر 97 ساعت 12:41 | حسنا :) | نظرات

سلام! 

من دیروز از اتوبوس پیاده شدم، همیشه خب سوار سرویس دانشگاه میشم همینجوری پیاده میشم، دیروز هم اصلا حواسم نبود که باید پول بدم، پیاده شدم، انقدم فکرم درگیر بود که تا اونور خیابون رفتم متوجه نشدم پولو ندادم. یهو به خودم اومدم که اتوبوس رفته بود. حالا به نظر شما باید چیکار کنم؟ 

به یه سریال خانوادگی نیاز دارم. یه سریال خانوادگی که توش هیچ ارزشی رو نشکسته باشن. بذارین مثلا سریالای مورد علاقه مو بهتون بگم متوجه شید چی دوس دارم، مثلا من سریال پاستا، یانگوم و سایمدانگ رو خیلی دوست داشتم. اگه میشناختید تو این مایه ها بهم معرفی کنید. (الانم دیگه اونقدی ظرفیت ندارم که برم بشینم یه سریال شانسی ببینم بعد یهو توش یه صحنه غیر اخلاقی ببینم، میخوام مطمئن باشم اخلاقیه سریالش)

این برنامه ی آذرو سعی میکنم بهش برسم، ولی الان یکم درگیرم، مطالعه دارم ولی اون کتاب به خصوص رو دیگه نمیدونم چقد فرصت میکنم بخونم، چون باید دوتا کتاب جدید دیگه رو بخونم. یکشنبه و سه شنبه ارائه دارم و شنبه ی بعدش امتحان دارم. سه شنبه جشن شب یلدا داریم تو دانشگاه باید پوسترشو درست کنم و برنامه هاشو بچینیم، شنبه ی بعدی امتحان دارم (یکم دی آخه استاد بزرگوار؟) ، چارشنبه و پنج شنبه ی دو هفته بعد هم همایش داریم دوباره و باید پوسترا و کتابچه و اینجور کاراشو درست کنم و یه سری کارای تدارکات و پذیرایی رو هماهنگ کنم. خب در کنار اینا باید تا هفته ی بعد مقاله و کتابای مربوط به پروژه رو هم بخونم و چارشنبه برم گزارش بدم، پیج اینستا هم باید یه پست بذارم و در مورد چندتا چیز صحبت کنم، باید تا دوشنبه کتاب کارنامه اسلامو بخونم و برم ارائه بدم، ظرفا رو بشورم، خونه رو مرتب کنم، جمعه یه غذای واقعی بپزم، لباسامو بشورم و یه سری بسته ی پستی رو ارسال کنم :/
خب اینگونه س که تصمیم گرفتم برنامه ی "صد روز بهره وری" رو عملی کنم، امیدوارم کمک کنه وقتمو تنظیم کنم و فکرم یکم خلوت بشه :( 




21 آذر 97 ساعت 19:40 | حسنا :) | نظرات

سلام دوباره!

آقا ازونجایی که من عذاب وجدان داشتم بابت گرفتن جزوه ی دیگران، گفتم که فلانی تو چرا خودت جزوه نویس برتر کلاس نمیشی؟ ثواب هم داره! میتونی بدی به بقیه و ازشون بخوای برات دعا کنن. تازه کلی هم خوشحال کننده س که آدم یه جزوه ی مرتب داشته باشه! اینگونه شد که امروز اولین جلسه ی کلاس ژنتیکمون بود (یعنی در واقع 3 تا استاد داشتیم براش و این اولین جلسه ی استاد سوم بود) و منم اینگونه جزوه ام رو آغاز کردم، تمام نکات رو سعی کردم بنویسم و باید امشب هم تکمیل کنم جزوه رو اگه یه نکاتی رو سر کلاس جاشو خالی گذاشتم :) 

ترکیب نوشت افزار ها : راپید، روان نویس، مداد، نوک نمدی استدلر خجالتی که دخترخالم برام کادوی تولد خریده *__* ( در جریان هستید که خجالتی چه رنگیه دیگه؟ میتونید این پستو بخونید ) 

 شما تو جزوه نوشتن چگونه اید؟



اینم عکسی که ازش الهام گرفتم!



18 آذر 97 ساعت 19:10 | حسنا :) | نظرات

صفحات قبل : 1 2