به یادتم هنوزم ...
برای ZADS  
خیلی خوشحالم از اینکه تو به دنیا اومدی؛ تو            دنیا فهمید که تو انگار نیمه گمشدم‏ی تو
زندگی خیلی خوبه چون که خدا تو رو داده            روز تولدم برام فرشتشو فرستاده
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
آورده دنیا یه دونه اون یه دونه پیش منه            خدا فرشته هاشو که نمی سپره دست همه
تو، نمی اومدی پیشم من عاشق کی می شدم            به خاطر اومدنت یه دنیا ممنون توام
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
              
خیلی خوشحالم - محمد علیزاده 
ارسال پست
نه چشمانت آبی بود
و نه موهایت شبیه موج ها....
هنوز نفهمیده ‌ام
دریا که می ‌روم
چرا ... یاد تو می ‌افتم !!!
پوریا نبی‌ پور
سلام ...
فردا کنکور کارشناسی ارشد دارم ...
استرس ، نمیتونم بگم ندارم واقعا نمیشه ادم استرس نداشته باشه توی این سطح 
شاید خیلی هاتون تا موقع کنکور نتونین این پست رو بخونین چون امتحان 7:30 صبح فرداست.
امروز یکی از بهترین روز هام بود. 
این پنجمسن بار هست که دارم میرم و کنکور میدم ولی این یکی مقطعش با بقیه فرق میکنه ...
واسم دعا کنین ...
یکم سخت بود من هم زیاد نخوندم. شاید تقصیر من باشه یا بقیه ولی سعیمو میکنم تا سال بعدی به بهترین شکل ممکن موفق بشم.
من سال بعدی میخوام واسه امیر کبیر بخونم. دوست دارم همیشه هدف های بزرگی رو در نظر بگیرم چون میخوام بهترین از هر چیز رو داشته باشم.
شاید از نظر بقیه احمقانه برسه ولی من عاشق درس خوندم هستم و ترجیح میدم بمیرم تا اینکه درس رو کنار بزارم. یه استاد داشتیم که داشت خودش رو خیلی بالا میبرد و میگفت من فوق العاده ام چون میتونستم 18 ساعت درس بخونم. من هم این کار رو کردم و بازم هم میتونم انجامش بدم ، پس ظرفیتش رو دارم.
واسه هممون دعا کنین نه بخاطر این که موفق باشیم. این بار دعا کنین که راهمون رو بتونیم پیدا کنیم.
هدف هام عوض شده بعد از این که با استادم صحبت کردم. استاد های بزرگ کاری میکنن که شاگردشون هدف های بزرگی رو انتخاب کنن .
استادم به من گفت که میتونی بورسیه بشی ...
هرکس اگه اینو بهم میگفت مسخره اش میکردم ولی کسی که واسش ارزش قائلی این رو بهت بگه !!!
کوه هم نمیتونه متوقفت کنه ...
بیایم سعیمون رو بکنیم تا وقتی که میتونیم. نزاریم بگذره و حسرتش رو بخوریم ...
من سعیم رو میکنم و دوست دارم شما هم همین کارو بکنین ...
بیایم امسال رو به بهترین شروعمون تبدیل کنیم 

ممنون از نگاهتون 
ببخشید نظر ها رو بعد از کنکور جواب میدم ... ( وقت نمیشه )
موفق تر ببینمتون 
یا مهدی ...



طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: کنکور، کنکور 95، سراسری 95، کنکور سراسری 95، کارشناسی ارشد، کنکور کارشناسی ارشد، کنکور کارشناسی ارشد 95،
تاریخ : چهارشنبه 15 اردیبهشت 1395 | 09:09 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
سلام ...
فردا روز معلمه ...
این روز رو اول  به بهترین استاد ها و معلم های خودم تبریک میگم و تمام کسایی که میتونن زندگی بهتر رو بهمون یاد بدن ...
معلم میتونه یکی از عوامل تاثیر گذار توی زندگی هرکسی باشه ...
معلم بودن فقط محدود به مدرسه و دانشگاه نمیشه - بهترین معلم کسی هست که بهمون یاد داد چطور قشنگ  زندگی کنیم. این شخص میتونه هر کسی باشه ...
ممنونم از کسایی که بهم زندگی کردن رو یاد دادن . در مرحله اول پدر و مادرم  ...
بعضی از استاد های دانشگاهم رو خیلی دوست دارم. چند وقت پیش بهتون گفتم که با بهترین استادمون بودم. از زندگی خودش برام گفت ...
بعضی از آدم ها خیلی بزرگتر از اون چیزی هستن که بقیه فکر میکنن. نمونش رو میتونم معلم ها و استاد های دانشگاه رو نام ببرم که شاید بعضیاشون به اون چیزی که حقشون بوده نرسیده باشن ...
بچه که بودیم بهمون میگفتن معلم مثل شمع میمونه که داره میسوزه و به ما گرما و روشنایی میده ...
شاید اون موقع به معنی عمیق این جمله نمیرسیدیم ولی حالا میفهمم که چرا این جمله رو گفتن.
بعضی از آدم ها دل بزرگی دارن و میتونن فقط خوبی رو برای بقیه بخوان. البته هستن استاد هایی که اذیت میکنن، من رو صحبتم با اون استاد ها نیست چون به نظر من اونا فقط مدرک گرفتن هیچ درکی از بزرگی معلم نبردند.
پدرم هم معلمه ، هیچوقت معلمم نبوده ولی خیلی چیز هارو بهم یاد داده ، درسته بعضی از مواقع اذیت میکنه ولی یکی از بهترین هاست توی زندگیم. دوسش دارم.
بیشتر از این چیزی نمیگم فقط یه جمله میخوام از شهید مطهری بگم ، شاید زیاد مرتبط نباشه ولی خیلی این جملرو دوست دارم :
مسلمان کسی است که هم درد خدا را داشته باشد و هم درد خلق خدا را .
 "
موفق تر ببینمتون ...
یا مهدی ...




طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: معلم، روز معلم، شهید مطهری، 11 اردیبهشت، تبریک روز معلم، احساس نویس، احساس نویسی،
تاریخ : جمعه 10 اردیبهشت 1395 | 06:38 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
از رود جاری تر ---- از کوه محکم تر

از سختی فولاد ---- حتی مصمم تر

ما زندگیمونو ---- با عشق میسازیم

نه کم میاریمو ---- نه رنگ میبازیم

دیروز رو باید دید ---- فردا رو باید ساخت

من یاد میگیرم ---- دنیا رو باید ساخت

از خواب پا میشم ---- خورشید می تابه

بیدار میمونم ---- دنیا اگه خوابه

کی گفته این دنیا ---- جای منازه نیست

بجنگ و تجربه کن ---- شکست فاجعه نیست

کی گفته این دنیا ---- جای منازه نیست

بجنگ و تجربه کن ---- شکست فاجعه نیست

♫♫♫


قشنگی آهنگ 83%



طبقه بندی: آهنگ های قشنگ،
برچسب ها: محسن چاوشی، زندگی و تحصیلات عالی، از رود جاری تر از کوه محکم تر، اهنگ های قشنگ، به نام زندگی، تحصیلات عالی، محسن چاووشی،
تاریخ : پنجشنبه 9 اردیبهشت 1395 | 07:14 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
سلام ...
چند روزه یکم اوضاع بهم ریخته ...
خواب درستی ندارم  ، خسته ام و ...
چند روزه بهتر دارم زندگی میکنم - میتونم دور اطرافم رو قشنگتر ببینم. چند روزه دارم کتاب میخونم و ...
امروز یکی از بهترین روز های زندگیم بود. امروز سر کلاس ارتعاشت نشسته بودم. یه استاد داریم که من خیلی دوسش دارم !!!
اینو بگم مرد هست. من توی ترم یک کلاس باهاش دارم ولی کلاس های دیگه اش رو هم میرم و سعی میکنم که سر در بیارم ...
امروز بهم گفت خونه میری برسونمت !!!
انگار دنیارو بهم دادن یعنی من میتونم 1 ساعت با بهترین آدم ، هم صحبت بشم ؟؟؟
درواقع دوستم به استاد گفت که میرین مرتضی رو هم برسونین ، وایسین تا اونجا مختون رو بخوره ...
خیلی باهاش حرف زدم. مسیر 1 ساعتی رو توی 5 دقیقه رفتیم !!!
باورتون میشه درسی که همه ازش متنفرن من با این استاد دارم بهترین روز عمرم میشه !!!
هفته پبش داشتم به دوستم میگفتم که همچین درسی داشتم ، بهم گفت اوه اوه برو خونه استراحت کن برنامه امشب رو کنسل میکنم !!!
گفتم نه بابا من با این استاد میرم سر کلاس حالم عالی میشه ...
کاش همه آدم های روی زمین مثل این آدم میشدن ...
امروز داشت از زندگیش برام میگفت ; خیلی سختی کشیده بود و به دلایل مختلف زندگیش گره خورده بود ولی بازم محکم بود و دوست داشتنی ...
خیلی دوست دارم مثل اون باشم. ولی ...
هر بار هم صحبت میشم باهاش بهم آرامش میده ...
چند روز پیش تونستم خون بدم . یعنی با آرامش درونی رفتم داخل که دکتر هم منو دید تغییر رو حس میکرد. یعنی داشتم ضربانم رو کنترل میکردم.
پرسید ضربانت چقدره ؟؟؟    گفتم 84 ، اصلا نشمرده بودم همینجوری گفتم این دفعه دیگه منو نندازه بیرون ...
بعد خودش گرفت و شد 84 !!!
انقدر به من استرس داده بودن داشتم میمردم ولی رفتم و خون دادم !!!
همون روز اصلا نتونتسه بودم ناهار بخورم !!!    اب و ... هم که هیچ !!!
سرم هم گیج نرفت ، الکی حساسش کردن ...
فردای اون روز دوستم رو دیدم که دستش رو باز کرد و گفت امروز خون دادم !!!
گفتم واقعا ؟؟؟
منم دیروز خون دادم - خیلی جالب بود 
چند روز ممکنه نتونم پست بفرستم یا نظر هاتون رو بخونم. یکم درگیرم - ببخشید 
رمان هم بعدا مینویسم ...
ممنون از حضورتون .
امیدوارم خبر های بیشتری از موفقیتتون بشنوم 
یا مهدی ...




طبقه بندی: داستان نویسی،
برچسب ها: استاد، استاد خوب، بهترین استاد، استاد دوست داشتنی، اهدای خون، خون، خاطره،
تاریخ : چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395 | 10:21 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
سلام ...
دیروز یکی از بهترین روز های عمرم بود - توی اون روز انقدر خندیده بودم که مهره های فکم درد میکرد ...
نمیدونم چرا ولی میخندیدم - شاید از نظر بقیه دیونه به نظر میرسیدم ...
هر ماه یبار این روز رو تجربه میکنم. عید امسال انقدر سخت بود که من این روز رو توی 29 فروردین تجربه کردم.
یعنی نفهمیدم چطور عید شد !!!     تا میخواستم ببینم که چطور میگذره یکی از مهربون ترین اقواممون رو از دست دادم  ...
گذشت و گذشت تا دیروز ...
تونستم یه روز کامل فکر کنم خوشبخت ترین آدم روی زمینم ...
دیروز داشتم با دوستم بحث میکردم که چقدر جالب میشه بریم دزدی ...     اونم ز قنادی بعدا کیک تولد یکی رو بدزدیم و بیایم !!!
خیلی انرژی داشتم و به همه انرژی میدادم - با 10 نفر آدم جدید آشنا شدم !!!
شب خوابم نمیبرد واسه همون امروز رو بیخواب بودم ولی انرژیم رو داشتم ...
دانشگاه رو عالی شروع کردم و یه چند ساعت بیکار بودم و رفتم توی کارگاه تا به بچه های دیگه درس یاد بدم و با استاد مورد علاقه هم کمک کنم ...
کلا کلاس رو سپرد دستم و رفت ...
توی حال و هوای خودم بودم که گوشیم زنگ خورد ...
یعنی کی میتونه باشه ؟؟؟
دوستم بهم زنگ زده ...
سلام مرتضی علی چپ پا رو میشناسی ...
اره همون علی که باهاش میرفتیم فوتبال ... 
توی تلگرام یه عکس گذاشتن ازش !!!
دیروز تصادف کرد ...
گفتم حالش چطوره ؟؟؟
گفت : فوت شده ...
من توی بچگی هر روز فوتبال بازی میکردم و علی بازیش عالی بود. خیلی خوشم میومد که میتونست توپ رو روی هوا نگه داره ...
چپ پا بود واسه همون بهش میگفتن علی چپ پا ...
خیلی باهام خاطره داشتیم - کلا فوتبال بازی نمیکردیم بیشتر میخندیدم که دل درد میگرفتیم.
یادمه اهنگ فوتبالیستا رو میزد و 5 نفر رو دیریپ میکرد و وقتی میخواست شوت بزنه میگفت : دیششش
هم سنم بود ...
یک لحظه زمان وایستاد ...
نمیتونستم چیزی بگم - خواستم برم ولی کلاس داشتم رفتم استادش رو پیدا کردم موضوع رو بهش گفتم ...
گفت من اجازه نمیدم بری ...
میخواستم همونجا بزنم لهش کنم !!!
اعصابم خورد شد و رفتم - مردم چقدر سنگ دل شدن ...
دیشب یکی از دوست هام یه عکس واسم فرستاد گفت اینو بزار رو پروفایلت خوب نیست این همه مدت مشکی گذاشتی ...
خدا به خانوادش و خواهرهاش صبر بده ...
جوون بود - لطفا یه فاتحه براش بخونین ...

یا مهدی ...




طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: سیاه، 30 فروردین، رنگ سیاه، از دست دادن دوستان، دوست داشتن، فوتبال، چپ پا،
تاریخ : دوشنبه 30 فروردین 1395 | 05:12 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرموده ‏اند: «رجب ماه بزرگ خداست و هیچ ماهی در حرمت و فضیلت‏ به پایه آن نمی ‏رسد و قتال با کافران در این ماه حرام است، آگاه باشید که رجب ماه پروردگار است و شعبان ماه من و ماه رمضان ماه امت من است و اگر کسی در ماه رجب حتی یک روز روزه بدارد خدا را از خود خشنود ساخته و خشم الهی از او دور می‏گردد .»

پنج شنبه بود. پول زیادی برام نمیمونده بود تا بتونم واسه خودم غذا و نون بگیرم ...
اگه دانشجو باشی بعضی وقت ها این مشکلات پیش میاد که نتونی ضروریات رو بخری - یعنی از حداقل ها هم دور میمونی ...
پنج شنبه از اون روز ها بود ...
صبح رفتم دانشگاه واقعا هر جور محاسبه میکردم نمیتونستم نون بخرم !!!
من توی زندگی خیلی آدم خوشحالیم درسته بعضی وقتا توی این بلاگ بد میگم ولی توی واقعیت هیچوقت ضعفم رو نشون نمیدم و همیشه خوشحالم  این از موقعی مونده بودم که باشگاه رزمی میرفتیم  بعد 2 ساعت تمرین خیلی خیلی شدید داغون میشدم ولی استادم یبار بهم گفت " کاری نکن که بقیه از صورتت بفهمن که خسته شدی "
این جملرو سعی کردم توی زندگیم بهش پایبند باشم.
بگذریم از موضوع اصلی خارج نشیم پیرو همین روحیه ای که گفتم رفتم کتابخونه تا شاید یکم حالم بهتر بشه ...
موقع برگشت بود که یه درمانگاه انتقال خون دیدم ( من چند سال میخوام خون اهدا کنم ولی واقعا مقعیتش پیش نیومده بود. )
نمیدونم چی شد واسه خنده یا ... رفتم که خون بدم !!!
رفتم داخل ، با تاکتیک مسخره بازی وارد شدم ...
همه فکر میکردن من روزی 8 بار خون اهدا میکنم ...
نشستم و شرایطش رو میخوندم و منتظر شدم تا صدام کنن - رفتم داخل تا مدارکم رو تکمیل کنه ...
اینجور جاها میرم انگار سنم کمه !!!
من بیست سالمه ها !!! بیخیال رفتم پیش دکتر ...
ازم پرسید هدفت از اومدن به اینجا چی بود ؟؟؟
گفتم : داشتم رد میشدم دیدم میتونم خون اهدا کنم اومدم خون بدم - همین 
نگاه کرد خندید ...
چنتا سوال پرسید تا بفهمه میتونم خون بدم یا نه بعد همه چیز اوکی شد تا برم خون بدم ...
اخرش اومد گفت قلبت داره  تند میزنه نمیتونی خون بدی ...
حرف شد قلبم دوست داره میخواد سریع میزنه ...    ای بابا تا حال به این مشکل بر نخورده بودم که واسه تند زدن قلبم نتونم خون بدم بهم گفت برو یه روز دیگه بیا با آمادگی بیشتر ...
خدایا خودت شاهد باش من نیتم خوب بود. ولی بدن من یاری نکرد ( یه روز دیگه حتما میرم  )
برگشتم و با همون حس و حال عالی رفتم خونه ...
به این داشتم فکر میکردم که من میتونم چی بخورم !!!
خونه همه چیز بود ولی پول نداشتم نون بخرم ...
گفتم نون میگیرم میزارم توی کیفم بقیه مسیر هم پیدا میرم !!!
نمیگم اگر جای من میبودین چیکار میکردین - امیدوارم هیچوقت نباشین ...
به یکی از دوستام میگفتم که خدا منو دوست داره منو مسخره میکرد ...
رفتم نون بگیرم تا بزارم توی کیفم و بقیه مسیر رو پیاده برم ( واقعا خسته بودم )
رفتم که پول رو بدم نونوا گفت نمیخواد !!!
گفتم بفرمایید...  گفت برو صلواتیه !!!
شاید شما خیلی راحت از کنارش بگذرین ولی برای من خیلی سنگین بود ...
واقعا میشه بعضی اوقات خدا رو حس کنی ...
بخاطر این موضوع تصمیم گرفتم 7 روز روزه بگیرم - خدایا ممنونم ...
یا مهدی ( عج ) ...



طبقه بندی: خاطره نویسی،
برچسب ها: ماه رجب، خاطره زیبا، خاطره ماه رجب، فضائل ماه رجب، برکات ماه رجب، لیلة الرغائب، حس خوب،
تاریخ : شنبه 28 فروردین 1395 | 08:21 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
یه صبح دیگه / یه صدایی توی گوشم میگه

ثانیه های تو داره میره / امروزو زندگی کن / فردا دیگه دیره

نم نم بارون / میزنه به کوچه و خیابون/ یکی میخنده یکی غمگینه
زندگی اینه / همه ی قشنگیش همینه

خورشید و نور و / ابرای دور و / هرچی که تو زمین و آسمونه
بهم انگیزه میده / رها کن دیروزو / زندگی کن امروزو
هر روز یه زندگی دوبارس / یه شروع جدیده

♫♫♫

دوست دارم زندگی رو / دوست دارم زندگی رو / خوب یا بد
اگه آسون یا سخت / نا امید نمیشم / چون دوست دارم زندگی رو

♫♫♫

دوست دارم زندگی رو

♫♫♫

چشماتو وا کن / یه نگاه به خودتو دنیا کن

اگه یه هدف تو دلت باشه / میتونه کل دنیا تو دستای تو جا شه

جاده ی دنیا / میسازه واست کابوس و رویا

یکی بیدار و یکی خوابه / راهتو مشخص کن / این یه انتخابه

اگه ابرای سیاهو دیدی / اگه از آینده ترسیدی
پاشو و پرواز کن / تو افق های پیش رو
اگه به سرنوشت میبازی / تو بخوای فردا رو میسازی

پس دستاتو ببر بالا و بگو / دوست دارم زندگی رو / دوست دارم زندگی رو

خوب یا بد / اگه آسون یا سخت / نا امید نمیشم / چون دوست دارم زندگی رو / دوست دارم زندگی رو

♫♫♫

دوست دارم زندگی رو / دوست دارم زندگی رو / خوب یا بد / اگه آسون یا سخت / نا امید نمیشم

چون دوست دارم زندگی رو / دوست دارم زندگی رو

♫♫♫


قشنگی آهنگ : 85%



طبقه بندی: آهنگ های قشنگ،
برچسب ها: سیروان خسروی، دوست دارم زندگی رو، متن آهنگ، متن آهنگ های قشنگ، متن آهنگ دوست دارم زندگی رو، سیروان خسروی دوست دارم زندگیرو، سیروان خسروی - دوست دارم زندگیرو،
تاریخ : چهارشنبه 25 فروردین 1395 | 07:33 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
سلام ...
خوبین ؟؟؟
عید چطور بود ؟؟؟
شروع بهترین سال به نظر من خوب نبود. ( ببخشید یه چند روزی نبودم خیلی سرم شلوغ بود )
نمیدونم ...
میگن شاهنامه آخرش خوشه بعد میگن سالی که نکوست از بهارش پیداست.
بزارین از اولش بگم ...
پنج روز اول که فقط مهمونی و شلوغی و ...
بعدش هم که یکی از فامیلامون فوت شد.
یه دو سالی سرطان داشت و بعد رفته بود واسه شیمی درمانی و همونجا فوت شد.
یه پسر همسن من داره و یه دختر کوچیک  - واقعا خدا بهشون صبر بده ...
یکم عید سخت بود ...
عید امسال یکم فرق داشت - اون خوشحالیش رو نداشت  ...
خدا رو شکر که سالمیم ، آرزو دارم همتون سالم و سلامت باشین ...
یکم زندگیم از قبل سخت تر شده ...
انگار از بچگی دوتا کش محکم به دستم بسته شده بود و نمیتونستم اونارو بکنم ( الانم نمیتونم )
هرچی جلو تر میرم این کش محکم تر میشه و واسه قدم بعدی باید تلاش خیلی بیشتری بکنم.
باید خودم رو انقدر قوی کنم تا بتونم این کش هارو پاره کنم !!!
کاری که قبلا نکرده بودم ...
چند ماه هست که دارم یه کار با ریسک بالا انجام میدم ( دعا کنین عملی بشه )
یکی از دوستام که میخواست خصلتم رو بگه بهم گفت تو دیکتاتور و عجولی !!!
عجلشو کم کردم ولی توی دیکتاتور بودن همین 2 روز پیش یه ضربه خیلی محکم خوردم - نمیگم چون درست نیست ( سجاد افشاری )
نمیدونم چرا از گذشته کم درس میگیرم .
نیمی از فروردین گذشته ...
اردیبهشت خیلی چیز ها منتظرم هستن !!!
غمم گرفته - خدایا به همه کمک کن
ممنون بخاطر مهربونیتون ...
یا مهدی ( عج ) ...

پی نوشت : یه فاتحه واسه عزیز از دست رفتمون بخونین - ممنون




طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: فروردین، عید، آرزو، اردیبهشت، بهترین سال، بهترین سال عمرم، احساس نویس،
تاریخ : دوشنبه 16 فروردین 1395 | 08:21 ق.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
من حالم عالیه عالی عالیه ...
من بهترین آدم روی زمینم ...
هیچکس قابلیت های منو نداره ...
من رو خدا منحصر به فرد آفریده ...
من میتونم توی این سال بهترین باشم ...
بهترین آدم روی زمین ...
من میتونم !!!

یه جمله این شکلی توی نظرات باید بنویسین که بهتون روحیه بده ...
اگه ننویسین .............
پس عجله کنین ...



امروز تولد یکی از بهترین ادم ها توی زندگی منه ...
فردا هم تولد پسرش هست 
یه تبریک بهش بگین ...
این متن رو نمیخونه ولی شما تبریکتون رو بگین بهش میرسه ...
آخرین روز سال ...
همدیگرو دوست داشته باشین ...
تورو خدا بد کسی رو نخواین ...
دعا های بد نکنین ...
با کسی قهر نباشین ...
لطفا خوب باشین ...
خیلی خیلی ممنون که مطالب وبلاگ رو میخونین ...
این اخرین پست امسال هست و تا سال بعد هیچ پستی نمینوسم !!!
خیلی دوستون دارم .
موفق تر ببینمتون توی همه ی مرحله های زندگی - امیدوارم غول آخر هم بکشین برین بهشت ...
خدایا ظهور اقامون رو نزدیک تر کن ...
خدایا خوبی و قشنگی رو توی کشور عزیزمون برسون به سقف .
عالی باشین عالی زندگی کنین و عالی ببینین .
یا مهدی ( عج ) ...


پ. ن :
قالب وبلاگ تغییر نکرده تغییرش دادم - اینو نگفتم که از خودم تعریف کنم.
واسه این گفتم که اگه سال جدید خواستین تغییرات کوچیک بدین به من بگین در حد توانم کمک میکنم.




طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: من بهترینم، من عالیم، عالی عالی عالیم، من فوق العاده ام، دوست داشتن، حس خوب، اعتماد به نفس،
تاریخ : شنبه 29 اسفند 1394 | 02:47 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
سلام ...
خوب هستین ؟؟؟
دلم براتون تنگ شده بود . خدارو شکر که سرم شلوغ بود.
اخر های سال 94 هستیم . حس قشنگی دارم .
انقدر انرژی دارم که میخوام برم بیرون داد بزنم " خدایا عاشقتم "
دوست دارم یه لیست بلند از کسایی که اذیتشون کردم درست کنم و ازشون معذرت بخوام .
چند روزه دارم دوست داشتن رو نشون میدم - امروز حیات رو جارو کردم ظرف هارو شستم تا به مامانم کمک کنم.
میخوام تا موقعی که سال تموم نشده به دور اطرافیام  بگم که دوسشون دارم .
هرجور که میخوان فکر کنن این کار بهم حس قشنگی میده .
امسال منو خیلی عوض کرد - عالی عالی عالی شدم.
سال 95 اومد پر از قشنگی های جدید.
این چند روزه حتما حرف ها و دعا های قشنگی میشنوین ...
دوست دارم یکم آرزو های متفاوت کنم :
- خدایا به دختر هایی که توی روستا زندگی میکنن و هیچ تفریحی ندارن کمک کن که قشنگی های دنیارو ببینن .
- خدایا به جوون ها کمک کن بلند بشن 
- خدایا غم هامونو به حس قشنگ از زندگی تبدیل کن.
- خدایا تو سال جدید قشنگی رو توی گفتار و حرکات همه نمایان کن.
- خدایا نذار گریه خانوادمون رو ببینیم مخصوصا پدر و مادرمون .
- خدایا امید رو توی دل هممون زنده کن .
- خدایا نفرت رو بکش و کاری کن همه همدیگر رو دوست داشته باشن.
- خدایا ظلم رو توی دنیا بکش ...
- خدایا نذار کسی مریض سالش رو تحویل کنه ...

خدایا خیلی دوست دارم ...
ازت هیچی نمیخوام فقط کاری کن که بیشتر دوست داشته باشم.

کسایی که این پست رو میخونین لطفا یه دعا بنویسین که اولش خدایا داشته باشه - تکراری هم بود بود.
ممنون از همتون - خیلی دوستون دارم.
چهارشنبه سوری هم هر کاری میخواین بکنین ولی مواظب خودتون باشین ...
توی اخرین هفته سال امیدوارم بهترین خبر هارو بشنوین ...
فقط تورو خدا اگه حالتون بده به بقیه منتقل نکنین - این 15 روز رو واسه بقیه خراب نکنین .
هممون مشکل داریم ولی سال قشنگ دیگران رو خراب نکنین .
مواظب قشنگیاتون باشین ...
یا مهدی ( عج ) ...



طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: سال 95، سال تحویل، سال جدید، عید، عیدنوروز، سال 1395، دوست داشتن،
تاریخ : سه شنبه 25 اسفند 1394 | 06:35 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
توی زندگیمون آدم های زیادی رو میبنیم. قشنگ ، زشت ، کوتاه ، بلند ، کچل ، چاق و ...
توی این دنیا که توش زندگی میکنیم همه باهم تفاوت داریم.
مسخره هست ،  یکی نتونه مثل ما زندگی کنه بخاطر این که زشته !!!
تا حالا شندین که یکی رو بخاطر داشتن سرطان سرزنش کنن ؟؟؟
لطفا کسی رو بابت نقصی که داره مسخره نکنین . این نقص میتون هم جسمی باشه هم فکری ، یعنی طرف نمیتونه یه لغت رو تلفظ کنه یا توی ابراز احساسش مشکل داره رو چرا باید مسخره کنیم ؟؟؟
نمیدونم شماهم با این جور آدم ها برخورد کردین یا نه ولی 90 درصد از حرفاشون احمق و بیشعور و... تا حالا از دهنشون شنیدین بهتون بگن باهوش یا این که تو از من بهتر این کارو انجام میدی و ... 
حدودا دو ماه پیش داشتم با دوستم حرف میزدم و خاطرات دانشگاهشو تعریف میکرد. اون میگفت " یه هم اتاقی شهرستانی داشتیم بیچاره عاشق یه دختره شده بود بعد چند روز تمام راز هاشو به من گفت من هم رفتم همرو توی کل دانشگاه پر کردم " بعد هم بلند بلند میخندید !!! واقعا خنده داره ؟؟؟
زندگی یه نفر رو به خاک یکسان کرده و داره میخنده !!! یعنی با این کارش میخواست بگه خودش از همه بهتره و بقیه احمقن ؟؟؟ نمیدونم واقعا منظورش چی بود . من اگه همچین کاری با من بشه کلا جور دیگه ای برخورد میکنم. از اون روز به بعد دیگه ازش خوشم نمیاد.
خدارو شکر من توی زندگیم دوست های خوبی داشتم. با یکی از دوستام اوایل برنامه نویسی کار میکردم . 
با این که یه سوال رو چند بار ازش میپرسیدم ، فقط اسممو بلند صدا میکرد و میگفت تو منو دیونه کردی !!! هیچوقت مسخرم نکرد همیشه میگفت " همه ما اول برنامه نویس نبودیم که ، کم کم شروع کردیم مثل تو " واقعا ادم فهمیده ای بود. الان سربازه ...
بعضیا هستن بهت زنگ میزنن میگن بیا مهمونی گرفتیم اون رفیقت که سوژه خنده هست رو هم بیار تا دور همی بهش بخندیم !!!
نمیدونم در مورد این آدم ها چی بگم !!! یکی از فامیلامون داره واسه پزشکی میخونه ، ازش میپرسن میخوای رتبه ات چند بشه ؟؟؟
میگه میخوام بخونم واسه زیر 100 توی جواب میگن: تو !!! انگار که خودشون رتبه دو شدن دارن مشاوره میدن ...
یه سری آدم ها هستن که همه چیز رو میدونن یعنی از رمپیج گرفتن با تچینیس گرفته تا تک نرخی شدن قیمت ارز ، خیلی خوشحال بهتون جواب میدن . اینجور ادما کارشون نظر دادنه یعنی خودشون تکمیل شدن دارن بقیرو راهنمایی میکنن.
نوشتم تا به این برسم : که از این جور آدم ها توی زندگی هممون متاسفانه خیلی زیاد پیدا میشن ، آدمایی که واسه بزرگ جلوه دادنشون دنباله شکست خوردن دیگران میگردن !!!
نمیدونم خواستشون چیه ؟؟؟ خنده خوبه ولی اینجوری ...
شاید یکم باید دیدگاه های خودمون رو عوض کنیم. توی دانشگاه تهران با اون عظمتش چند سال قبل یه دختر بخاطر همین موضوع خودکشی کرد. بخاطر این که حرف دلش رو به یه پسر احمق زده بود. پسره هم رفته بود توی دانشگاه پر کرده بود که ...
نمیخوام به کسی راه درست رو نشون بدم ولی خودتون ترجیمح میدین که تشویق بشین یا مسخره ؟؟؟

امام صادق ( ع ) می فرماید : " كسانى كه دوست دارند، زشتى ها در میان مردم با ایمان شیوع پیدا كند، عذاب دردناكى براى آنان در دنیا و آخرت خواهد بود و خداوند مى داند و شما نمى دانید. "
یا مهدی ( عج ) ...




طبقه بندی: تفاوت، رفتار های درست،
برچسب ها: به هم نخندیم، مسخره کردن، تمسخر، اخلاق زشت، رفتار درست، روش زندگی، احساس نویس،
تاریخ : دوشنبه 3 اسفند 1394 | 04:10 ق.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
زیر آسمونه آبی یا آسمون کبود
فرقی نمیکنه زندگی به کام ما نبود

ما دو تا بودیم هر دومون خسته از گذشته
دو تا شخصیته عجیب یکی خوبو یکی نبود

ما دو تا بودیم یکیمون کم حرف میزد
یکیمون پا پیش میکشید با دست پس میزد

دو دیوونه ی مریض که خورده بودن به هم
یکی میدویید برسه یکی خستش میکرد

یکی پر از امیدو یکی همیشه بییخیال
یکی راه خودشو داشت یکی پسرفت میکرد

گذشتو گذشت یه دو فصلی ازش
یکی عصبی بود اون یکی میخدید همش

یکی شیشه خورده داشت هنوز صاف نشده بود
یکی با سکوتش میجنگید همش

تا یه روز اومد فهمیدن میشه با هم خوب بود
یکی از جدایی میترسید همش

یکی تو خونه حبسو یکی وله خیابونا یکی تنها بود اون یکی پیه چیا بود ها
یکی دست دست میکردو بد مست میکردو خستش میکردو دم نمیزدش اه

یکی دیگه روزا پیش کیا بود ها یکی شکستو نگفت ولی میریخت تو خودش
غمو ساکت میموند بازم عاشق میموند
یکی دیگه شبا فکر چیا بود ها

آهای دنیا ببین خستم بگو برگرد پشیمونم
به کی خیره شده چشماش نمیدونم نمیدونم

دلم تنگه نمیفهمه بگو از آدما سیره
بگو بد جور زمین خورده همین چند وقته نمیمونده

یکیش درد کم نداشت ولی دلقک میشد شاید بخنده یه لحظه بهتر شه حالش
اون که واسه همون خندش میمرد

یکی رسیده ته خط از اون دوتایی که گفتم
وقتی رو اسمش ضربدر میخورد

یکی بد گیر میادو شب دیر میادو طلب کار بود یکی هنوز براش طرفدار بود
همون بده من بودم ولی خوب جا میزدم

کلی غول تو کار بود وقتی درجا میزدم
اون بده من بودم اون که له شد غرورش بازم اسمتو هر جا میبرم

انگاز از اون روزایه خوب دیگه خبری نمیشه خواستم دنیارو بسازم یه نفری نمیشه
حرفامو نذاشت بزنم فقط نوشتو رفتش میگفت دلم گیر یه آدم عوضی نمیشه

من بد شده بودم تو این زندگیه سگی اینا باعث شد قید همدیگرو زدیم
ببین دارم با خاطرات تو جنگ میکنم

عاشق ته ریش بود ریشامو بلند میکنم
اینقدر بد شدم به بودنت چشم نمیدوزم

عاشقه رنگ روشنه دیگه مشکی میپوشم
هنوزم فردامو با خیاله تو رنگ میکنم
موهای کوتاه دوست داشت اینم بلند میکنم

آهای دنیا دیگه مردم بگو بیاد نمیتونم
یه بغضی تو گلوم گیره بگو برگرد پشیمونم

الکی مثلا دیگه دلتنگت نیستم


قشنگی آهنگ 82%

پ.ن : یادش بخیر اون روزا ...
بهترین دوستم این اهنگ رو واسم گذاشته بود. خیلی شبیه ما بود ...
الان ازش دورم و دلم واسش تنگ شده ...
این پست رو تقدیم میکنم بهش - کسی که واقعا یدونه هست.
" کاش توی همون بچگی میموندیم "



طبقه بندی: آهنگ های قشنگ،
برچسب ها: بهزاد پکس، معرفی اهنگ، اهنگ قشنگ، اهنگ های دوست داشتنی، ما دوتا بودیم، ما دوتا بودیم - بهزاد پکس، احمد سلو،
تاریخ : یکشنبه 2 اسفند 1394 | 05:39 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات

تعداد کل صفحات : 18 :: ... 9 10 11 12 13 14 15 ...


  • شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات