دست نوشته های بهارونه!

امشب
کارتا رو میارم 
عارف عینکشو جابه جا میکنه و شروع میکنه توضیح دادن بازی حکم



ادامه مطلب

[ یکشنبه 2 فروردین 1394 ] [ 01:00 ق.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


اخرین دقیقه ها..
بالاخره مهمونا رفتن.
سرم خلوت شدا!
انقد حرف دارم!انقد دعا دارم!



ادامه مطلب

[ شنبه 1 فروردین 1394 ] [ 12:58 ق.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


:)
دلم تنهایی میخواد امشب



ادامه مطلب

[ جمعه 29 اسفند 1393 ] [ 09:21 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


صلوات بفرست:))
بارانم میخواد بیاد!!
چه شود این سفر!
امیدوارم خوش بگذره!:|

+اون گوشه صلوات گذاشتم حتی اگه حال کلیک ندارید صلوات بفرستین واسه دل خودتون:)
دوست دارم هر روز به نیت یکی بزارمش اکثرشم خودم میفرستم احتمالا:)
خواننده های رهگذر همکاری کنین:))

+کلی اهنگ دانلود کردم باهاشون حال میکنم

+انشاالله به سلامتی و خوشی بریم و برگردیم.
خودم و خانوادمو دست تو میسپارم خدا.
از این هواپیماهای ایران جان سالم به در ببریم صلوات

++خدافز تا 3روز بعد:-*
اگه زنده موندم البته:دی


[ یکشنبه 24 اسفند 1393 ] [ 09:17 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


کدبانوگری!
با صدای ترقه،تقریبا از جا میپرم!
قلبم تند میزنه..
چقد ترسوام من!



ادامه مطلب

[ یکشنبه 24 اسفند 1393 ] [ 12:52 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


: )

[ پنجشنبه 21 اسفند 1393 ] [ 09:31 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


p:
هی اهنگ لیلا فروهر که مال سال72 یعنی وقتی سنت -3بوده رو ریپیت کنی و عین دیوونه ها تو هوا بشکن بزنی و بخندی و از خنگول بازی های خودت شاد باشی:دی

داره بهار میشه و بی شک بهار خوشحاله خو:))

++اصلا دیگه طعم جدید امتحان نمیکنم:(
یعنی از خوردن هیچ هله هوله ای خسته و زده نشدم جز"کرانچی باربیکیو"
افتضاح به معنای واقعی:|

.....

ادامه مطلب

[ چهارشنبه 20 اسفند 1393 ] [ 09:49 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


اهداف سال نو
با اینکه خیلی زوده،اما از اونجایی که الان حوصلم به نوشتن میره،دوست دارم راجع به93بنویسم.


ادامه مطلب

[ یکشنبه 17 اسفند 1393 ] [ 10:03 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


..

[ یکشنبه 17 اسفند 1393 ] [ 09:44 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


مطلب رمز دار : عروسی باران با چاشنی بارون آسمونی..
این مطلب رمزدار است، جهت مشاهده باید کلمه رمز این مطلب را وارد کنید.


[ جمعه 15 اسفند 1393 ] [ 01:09 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


گوسپند
هوایی عید شدم و هی برنامه میچینم واسه خودم.فقط ی شلوار جین میخوام همین و بس^__^



ادامه مطلب

[ چهارشنبه 13 اسفند 1393 ] [ 05:15 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


اراجیف ذهنی-_-

[ سه شنبه 12 اسفند 1393 ] [ 11:33 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


همینجوری یهویی:|

[ یکشنبه 10 اسفند 1393 ] [ 08:47 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


دلم تنگته..
اشکام دارن میریزن!
دلم برای باران تنگ شده!زنگ زدم مامی گفتم وردار بیارش خونه!
از هفته دیگه شبا خونه ما نیست!

من خواهرمو میخوواااااااام

دلم واسه همه ی دعواهامون تنگ شده.
دلم واسه گیردادنای الکی باران تنگ شده.
عین خنگولا دارم هق میزنم.

هی اروم میشم و باز یهویی اشکام میریزن و گریم میگیره!

18سال و7ماه و 17روز عمرم با باران بود.یه خواهر بزرگتر...
یکی که همیشه باهم بودیم حتی تو اوج دعوا و ناراحتی دلمون واسه هم تنگ میشد
وای خدا چقد اذیتش کردم!

+بابام صدام زد رفتم پیشش.فکر کردم کارم داره.
یهویی گفت دلت برای باران تنگ شده؟
گفتم اره و گریم گرفت و رفتم بغل بابا...

باران؟دلم واسه خل و چل بازیامون تنگ میشه..

واسه بچگیامون.
واسه سال کنکورت که در اتاقتو میزدم و واست ابمیوه یا شیرکاکائو میاوردم!
دلم واسه عیدایی که دعوا میکردیم سر اینکه کی شکلات و تعارف کنه تنگ میشه باران.
واسه دعوا سر اخرین دلمه بادمجون ..

واسه سرو کله زدن و بحث و دعوا سر اینکه کی هزارتومن بیشتر خرید کرده!

واسه روزایی که برات خواستگار میومد..بعدش میپریدم سر شیرینیا و میگفتی بهاااار با همون صدای قشتگت
میرفتیم سر پذیرایی ها و کلی خوراکی خوشمزه..موز میخوردیم..هههه
واسه شب عقدت تو حرم.
یادته؟هرکار میکردم گریم نمیگرفت!
اومدم جلو به جای مبارک باشه به نیما گفتم خسته نباشید!!!
اونم گفت مرسی: )

یاد اون شال قرمز که خودت برام انتخابش کردی و چقدر بهم میومد..

دلم برای شب بله برونت تنگ شده...برای تو که مثل ماه شده بودی تو تالار.با اون لباس خاص و قشنگت..اون شب حتی نتونستم تنهایی باهات برقصم!
از دست مامان نیما ناراحت بودم..

برای شب یلدات.برای اون لباس مشکلی با توپای قرمز......................................

باران دلم برات تنگ شده دلم میخواد تو بغلم فشارت بدم!

هیچوقت فکر نمیکردم یه روز از رفتنت به خونه خودت گریم بگیره!
همیشه میگفتم"بری از دستت خلاص شم"
باران دلم میخواد باز مثل بچگیامون،وقتی مامان سر کاره،بهم زور بگی....
بااااراااااان..............................

+گوله گوله میریزه اشکام...دلم برای همه چیز تنگ میشه.....................................



+بابایی داره قربون صدقم میره...من لوس نیستم بخدا...خواهرمه خووووو


[ شنبه 9 اسفند 1393 ] [ 06:38 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


جهازبرون!!: )
صدای مامان که داره دخی خاله عشقمو ناز میکنه میاد.
عزییز دلم انقد ناز شده.ادم دلش میخواد یجا بخورش اصن.
لباسایی که مامانم واسش بافته بود تنشه.عشقمممم

امروز جهزیه بارانو بردیم و چیدیم.
از کت و کول افتادم.کمرممم افتضاااح درد میکنه هعی هعی

هنو تا دو سه روز باید برن مرتب سازی ک من کلاس دارم و نمیشه برم.فقط واسه تزیین یخچال یه روز میرم کمک باران

 امان از مادرشوهر و خواهر شوهر باران...
یه چای واسمون اوردن تلللخخخخخ خیلی تلخ!
اولشم حتی نیومدن سلام بکنن.کمکم ک هیچ.خیلی خبیثن کلا.
خیلی باران حرص خورد طفلی.بش گفتم بیخیال اینا شو خودت راحت تری.

انقد ماکارونی خریده بود مامان.کلی خندیدیم 
ب باران میگفتم هر وقت احساس خلا کردی فوری ماکارونی درست کن

تو یه خونه فسقلی و کوچولو،کلی وسایل جا دادیم و تزیینیای بوفه موند واسه وقتی اقای داماد بوفه بخره!لوسترم نداشتن!
مبلاشون قشنگ بود خوشم اومد.اما کاغذ دیواری اصلا خوب نبود 

فقط یه لحظه نشستم بقیش همش داشتم کمک میکردم کلا امشب خیلی دختر خوبی بودم.
یه بچه خواهرشوهر داره باران،تو خانوادشون خداست

اومده بود رو تخت و اون رو تختی که ان تومن قیمتشه هی میپرید.
منم خیلی جدی گفتم رو تخت نپر بیا پایین لطفا!
دیدم یه جوری نگام کرد ظاهرا تاحالا دعواش نکرده بودن.انقد تو دست و پا بود و رفت رو اعصاب که نگو.
منم لبخند زدم گفتم عزیزم امشب و رو این تخت بازی نکن خراب نشه خوب؟
گفت باشه و اومد پایین.
ینی میگم بچه ها لوس نیستن تا وقتی لوسشون نکنی.جارو رو برداشت 5سالشه
اشغالا رو جارو کرد.همه رو برد زیر مبل.مامانشم ذوووق میزد به دامادمون میگفت نگاااا دخترم چقد قشنگ جارو کرده!

+امشب از اون شبایی بود که با یه ریمل کلی خوب شده بودم!
برعکس بعضی شبا،هرکار میکنی خوب نمیشه ک نمیییشههه

+داماد دایی بزرگه یلی بود واسه خودش.خخخ کلی کمک کرد واقعا پسر خوبیه!فقط خیلی اخلاقای زنانه داره.
اومده بود راجع ب اینکه سرویس پاسماوری رو چجور بچینیم نظر میداد!

+مرد باید مرد باشه.با غیرت باشه.
مرد باید مهربون باشه.
مرد باید آروم باشه!
فعلا همینا دیگه

+خدا؟دیشب خیلی بد بود خیلی!
ممنون بابت امشب!با اینکه بدنم خسته و ی تیکه درد
ممنون خدا.مرسی!

شکر

+اون لیست سیاهه رو هم امضا نکردن.دلیلش نفهمیدم چیه.اما کلا یه سری نتیجه های اخلاقی امشب گرفتم که احتمالا خیلی بدردم بخوره!
: )

+جهاز مال شتره
اصلش جهزیه هست
گفتم در جریان باشید
و من الله توفیق

+لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم


[ جمعه 8 اسفند 1393 ] [ 09:20 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


.: تعداد کل صفحات 16 :. [ ... ] [ 3 ] [ 4 ] [ 5 ] [ 6 ] [ 7 ] [ 8 ] [ 9 ] [ ... ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات