منوی اصلی
حکمت و حكایت
شفیعی مطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارد. ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمی شناسیم.
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر پنجشنبه 25 شهریور 1395 03:21 ق.ظ نظرات ()
    9

     

                              مقدمتان گل باران! 


     

                        گاهی نمی توان به كتابی بیان نمود  

                        حرفی كه یك حكایت كوتاه می زند

    تعداد علاقه مندان این وبسایت از مرز دو میلیون و 500 هزار نفر گذشت!

     اقبال روشنگرانه شما را ارج می نهیم و  همچنان چشم به راه نقدهای سازنده و رهنمودهای ارزنده شما هستیم.  


    کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

     https://t.me/amotahar


                                                     ********************


     (نقد دائره المعارف روشنگری):

    شفیعی مطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارد.

     ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمی شناسیم. 

    --------------------

    دائره المعارف روشنگری 

    http://hadgarie.blogspot.com/2018/07/blog-post_52.html

     

    آخرین ویرایش: یکشنبه 16 آذر 1399 03:16 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
  •  نشانۀ شجاعت!

    می گویند روزی یک سرباز مغول در بیابانی پنج نفر بومی ساده دل را یافت. می خواست آنان را بکشد، ولی اسلحه نداشت. دور آنان خطّی کشید و گفت:

    هیچ کدام حق ندارید پا روی این خط بگذارید،تا من به شهر بروم و اسلحه بیاورم و شماها را بکشم!

    وقتی سرباز مغول رفت،یکی از این پنج نفر به دیگران گفت: 

    من پدری از این سرباز درآوردم که خودش هم نخواهد فهمید!

    پرسیدند: چه کار کردی؟

    گفت: چند بار پایم را روی خط گذاشتم!!

    آخرین ویرایش: جمعه 2 آبان 1399 04:07 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  •  

     حقایق بزرگ در چشمان تنگ

    همسر پادشاه دیوانه‌ی عاقلی را دید؛ که با کودکان بازی می‌کرد و با انگشت بر زمین خط می‌کشید.
    پرسید: چه می‌کنی؟
    گفت: خانه می‌سازم…
    پرسید: این خانه را می‌فروشی؟
    گفت: می‌فروشم.
    پرسید: قیمت آن چقدر است؟
    دیوانه مبلغی را گفت. همسر پادشاه فرمان داد که آن مبلغ را به او بدهند. دیوانه پول را گرفت و میان فقیران قسمت کرد.
    هنگام شب پادشاه در خواب دید که وارد بهشت شده، به خانه‌ای رسید. خواست داخل شود اما او را راه ندادند و گفتند این خانه برای همسر توست.

    روز بعد پادشاه ماجرا را از همسرش پرسید. همسرش قصه‌ی آن دیوانه را تعریف کرد.
    پادشاه نزد دیوانه رفت و او را دید که با کودکان بازی می‌کند و خانه می‌سازد.
    گفت: این خانه را می‌فروشی؟
    دیوانه گفت: می‌فروشم.
    پادشاه پرسید: بهایش چه مقدار است؟
    دیوانه مبلغی گفت که در جهان نبود!
    پادشاه گفت: به همسرم به قیمت ناچیزی فروخته‌ای!
    دیوانه خندید و گفت: همسرت نادیده خرید و تو دیده می‌خری.
    میان این دو، فرق بسیار است…
    دوست من! خوبی و نیکی که تردید ندارد!
    حقیقتی را که دلت به آن گواهی می‌دهد بپذیر هرچند به چشم ندیده باشی!

    گاهی حقایق آن‌قدر بزرگ‌اند و زیبا که در محدوده‌ی تنگ چشمان ما نمی‌گنجند ...


    آخرین ویرایش: پنجشنبه 1 آبان 1399 09:31 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • "داستانی کوتاه و پندی بزرگ"

    گویند: روزی ابلیس ملعون خواست با فرزندانش از جایی به جای دیگر نقل مکان کند، خیمه ای را دید، و گفت: 

    اینجا را ترک نمی کنم تا آن که بلایی بر سر آنان بیاورم.
    به سوی خیمه رفت و دید گاوی به میخی بسته شده و زنی را دید که آن گاو را می دوشد، بدان  سو رفت و میخ را تکان داد.
     با تکان خوردن میخ، گاو ترسید و به هیجان درآمد و سطل شیر را بر زمین ریخت و پسر آن زن را که در کنار مادرش نشسته بود لگدمال کرد و او را کشت.
     مادر بچه با دیدن این صحنه عصبانی شد و گاو را با ضربه چاقو از پای درآورد و او را کشت.
     شوهر آن زن آمد و با دیدن فرزند کشته شده و گاو مرده، همسرش را زد و او را طلاق داد.
     سپس خویشاوندان زن آمدند و آن مرد را زدند، و بعد از آن نزدیکان آن مرد آمدند و همه با هم درگیر شدند و جنگ و دعوای شدیدی به پا شد!!
     فرزندان ابلیس با دیدن این ماجرا تعجب کردند و از پدر پرسیدند: 

    ای وای، این چه کاری بود که کردی؟!
     ابلیس گفت: کاری نکردم. فقط میخ را تکان دادم.
    ➖➖➖➖➖➖➖➖
     بیشتر مردم فکر می کنند کاری نکرده اند، در حالی که نمی دانند چند کلمه‌ای که می گویند و مردم می شنوند، سخن چینی است؛ و گاهی:
    * حالتی را دگرگون می کند.
    * مشکلات زیادی را ایجاد می کند.
    * آتش اختلاف را بر می افروزد
    * خویشاوندی را برهم می زند.
    * دوستی و صفا صمیمیت را از بین می برد.
    * کینه و دشمنی می آورد.
    * طراوت و شادابی را تیره و تار می کند
    * دل ها را می شکند.

     بعد از این همه کسی که این کار را کرده فکر می کند کاری نکرده است .فقط میخ را تکان داده است!!

     

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • #طنزسیاهنمایی.105

    به کجا می رویم؟!

    گفت: چرا ما از رقم 98 درصد رای دهندگان به جمهوری اسلامی در سال 1358 به رقم حدود 42 درصد در انتخابات مجلس یازدهم رسیدیم؟ اگر ما با همین فرمان به حرکت خود ادامه دهیم،به کجا خواهیم رسید؟

    گفتم: خب،اکثریت مردم در انتخابات اخیر شرکت نکردند. ولی برای مجلس یازدهم و انجام وظایفش چه فرقی می کند که دارای 98 درصد آرای مردم باشد یا 42 درصد؟

    گفت: یک نفر از طبقۀ صدم یک ساختمان پرت شد! وقتی 99 طبقه را رد کرد،از او پرسیدند: 

    در چه حالی؟

    او گفت: 99 طبقه را با خیر و خوشی طی کرده ام و مشکلی نداشتم. فقط یک طبقه مانده که آن هم چیز مهمّی نیست و به سلامتی طی می شود!! 

    گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟

    #شفیعی_مطهر

    کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

      https://t.me/amotahar

     

    آخرین ویرایش: چهارشنبه 30 مهر 1399 05:00 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  •  هزارپا

    ماشین میزنه به جعفر پاش قطع میشه.

    قاضی براش ۱۰۰میلیون دیـّه می بُره.

    صاحب ماشین میگه:  مگه من میلیاردرم؟
    جعفر  میگه:   فکر کردی من هزار پام؟

    --------------------------------

    خانه یا خیابان؟!

    بابام داشت از تو ماشین اشغال مینداخت توی خیابون. داداشم گفت: 

    بابا نریز، تلویزیون میگه خیابون هم خونه ماست!
     تا رسیدیم خونه بابام اول سیم‌ تلویزیون رو درآورد.بعد پتو و بالش داداشم رو انداخت

     توی کوچه و گفت: حالا برو توی خونتون بخواب!


    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • ماجرای عمه‌سکینه، احمدی‌نژاد و روحانی


    یه عمه سکینه‌ای بود که  یه شوهری داشت به اسم مراد که خیلی خیلی بداخلاق بود. فحش می داد، معتاد بود، دست بزن هم داشت. خلاصه بگم  عمه سکینه که سه تا فرزند قد و نیم قد داشت، گفت می خوام از مراد طلاق بگیرم. مراد هم گفت بچه ها رو جای مهرت بردار برو.  

     عمه سکینه طلاقشو گرفت و بعد چندسال شوهر کرد به مش رجب.از شانس بد، مش رجب هم شوهر خوبی برای عمه سکینه نبود. خلاصه بگم اونم هر روز با عمه سکینه دعوا و مرافعه داشتن.
     
    عمه سکینه هم برای این که لج مش رجب رو در بیاره موقع دعوا مرافعه از خوبی های شوهر قبلی اش( مراد) می گفت: 

    اگه مراد دست بزن داشت حداقل خرجی می داد اما تو چی؟ مراد حداقل یه قیافه ای داشت تو چی؟ مرادلااقل موقعی که نشئه بود به ما محبت می کرد تو چی و ..... 

    با گفتن این حرفا عمه سکینه هم خودشو خالی می کرد هم  لج مش رجب رو در می آورد.

    اما جالبش اینجا بود که بعد چند سال کم کم خود عمه سکینه هم باورش شده بود که مراد آدم خوبی بوده پاک یادش رفته بود که مراد چه بلایی سرش آورده بود .کتک هایی هم که خورده بود یادش رفته بود تا جایی که بچه هاش به عمه سکینه می گفتند تو که شوهر به این خوبی داشتی چرا طلاق گرفتی که ما را هم آواره کنی؟

    کار به جایی رسیده بود که همه اونایی که مراد رو ندیده بودن فکر می کردن مراد یه شوهر ایده آلی بوده که احتمالا سکینه خانم زبونم لال زیر سرش بلند شده و عاشق مش رجب شده.
    بعدش سر ناسازگاری برداشته تا مراد طلاقش بده و بشه زن مش رجب.  

    داستان امروز ما با مملکتمون منو یاد عمه سکینه با مراد و مش رجب میندازه.
    ملت سال ۹۲ روحانی رو انتخاب کرد تا از دست احمدی نژادی‌ها راحت بشن و حالا که بعضی هامون منتقد وضع موجود هستیم یه جوری از احمدی نژاد صحبت می کنیم انگار اون موقع مردم ما تو بهشت زندگی می کردن و ما با پشت پا زدن به  مدینه فاضله ای که احمدی نژادی ها برامون ساخته بودند خودمون رو انداختیم تو بغل مش رجب.

    درنهایت این که اگر امروز بواسطه مشتی مسئولان بی مسئولیت و پشت میزنشینان بی اعتقاد و بی کفایت، گرفتار مش رجب هستیم،مراد را  هم زیادی تطهیر نکنیم. تا حالا تو ایران هر رییس‌جمهوری اومد کاری کرد ما دلمون برای رییس جمهور قبلی تنگ بشه،
    من نگران رییس جمهور بعدی ام که می خواد چیکار کنه که ما دلمون برای روحانی تنگ بشه! 

    روزنامه قانون

    آخرین ویرایش: سه شنبه 29 مهر 1399 05:32 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • #طنزسیاهنمایی. 104

    کدام پیروزند؟!

    گفت: انقلاب ما را «انقلاب مستضعفین» نامیدند و هدف آن را رهایی مستضعفان جهان از استثمار مستکبران خواندند.

    گفتم: بله،درست است!

    گفت :آخرین تابستان این دولت هم تمام شد،در حالی که قیمت هر مترمربع مسکن در تهران با رشد 493 درصدی (تا پایان مرداد) از 3 میلیون و 899 هزار تومان به 23 میلیون و 107 هزار تومان رسیده. یعنی هر مترمربع 19 میلیون و 208 هزار تومان گران تر شده.
     هر دلار از 2900 تومان به بیش از 31 هزار تومان رسیده.
     قیمت پراید 111 با رشد 547 درصدی از 17 میلیون و 300 هزار تومان به 112 میلیون تومان رسیده.
     قیمت هر قطعه سکه تمام با رشد 1311 درصدی از 925 هزار تومان به بیش از 16 میلیون تومان رسیده.

    ولی یارانۀ مستضعفان همان 45/500 تومان است! 

    دبیر کل کانون عالی انجمن های صنفی کارگران کشور، درباره مشکلات معیشتی کارگران گفت:یکی از مهم ترین مشکلات کارگران بحث معیشتی است. در حال حاضر خط فقر 10 میلیون تومان است. کارگران هنوز 2 میلیون و خُرده ای دریافت می کنند.

    حالا تو بگو این ها نشانۀ پیروزی مستضعفان است یا مستکبران؟! 

    می گویند پهلوان پنبه ای بود خالی بند و رجزخوان. همیشه ادّعا می کرد هیچ کس قوی تر از من نیست!!  از بس لاف می زد،روزی با یکی از لات های محلّه درگیر شد.مردم برای تماشای زورآزمایی این دو جمع شدند. او ظرف چند ثانیه پهلوان پنبه را بر زمین زد و تا می توانست او را کتک زد. مردم نفس راحتی کشیدند که از این پس دیگر او خالی بندی نخواهد کرد. پهلوان پنبه پس از شکست با سختی از زمین برخاست و داشت لباس های خاکی اش را می تکاند. به او گفتند: 

    حالا دیگر باورکردی که تو شکست خوردی؟ 

    او در حالی که پیروزمندانه ژست می گرفت،چنین رجزخوانی کرد:

    وقتی من با آن لات روبه رو شدم،با کمال جرات جلو رفتم و با قدرت او را از زمین بلند کردم و روی سینۀ خودم نشاندم!!

    به او گفتند: همۀ ما دیدیم که او تو را این قدر کتک زد که تو در زیر هیکل سنگین او لِه شدی!

    پاسخ داد: شما چه ساده اید! من همان طور که ظاهراً کتک می خوردم و در زیر هیکل سنگین او لِه می شدم،او نفهمید من چه بلایی بر سرش آوردم!

    گفتند: با او چه کردی؟

    گفت: من پدرش را درآوردم و یواشکی بند کفش او را جویدم و او اصلاً نفهمید!!

    حالا چیزی که برای مستضعفین مانده شعار و رجزخوانی است!!همه چیز به نام مستضعفین و به کام........!!!

    گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟!

    #شفیعی_مطهر

    کانال رسمی گاه گویه های مطهر

      https://t.me/amotahar

     

    آخرین ویرایش: دوشنبه 28 مهر 1399 02:55 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  •  جریمه!/طنز

    امروز رفتم عابر بانک ۴۵ تومن یارانه مو بگیرم.

    خودپرداز نوشت: لطفاً برای احراز هویت بدون ماسک روبه روی دوربین دستگاه بایستید.

    بعدش که عکس گرفت نوشت :

     شما به جرم نزدن ماسک ۵۰ هزار تومن جریمه شدید!
    مدرک هم داریم، حالا پنج هزار تومن بقیشو رد کن بیاد!!

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  قوی ترین حیوان دنیا!

    از طرف می پرسن: قوی ترین حیوان دنیا چیه؟؟!!

     میگه: مورچه!!

     می پرسن: چرا؟

    میگه :یه بار رفت توی سوراخ پریز. اومدم با میخ درش بیارم. همچین لگدے زد ڪه پرت شدم توی توالت خونه همسایه!

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • ﯾﮏ ﺩﻝ ﺻﺎﻑ


    ﻣﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﭘﺪﺭﺵ ﺩﺭ ﺳﻔﺮ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﺪﺭﺵ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻓﺖ.
     ﺍﺯ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺣﻮﺍﻟﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ: 

    ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﺮ ﻣﺮﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ؟
    ﭼﻮﭘﺎﻥ ﮔﻔﺖ: 

    ‏«ﻣﺎ ﺷﺨﺺ ﺧﺎﺻﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ؛ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﻤﺎﺯ ﺁﻧ ﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻢ‏».
    ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﺧﻮﺏ ﻟﻄﻒ ﮐﻦ ﻧﻤﺎﺯ ﭘﺪﺭ ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﺑﺨﻮﺍﻥ.
    ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺟﻤﻠﻪ ﺍﯼ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
    ‏نماﺯﺵ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ!

    ﻣﺮﺩ ﮐﻪ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﻧﻤﺎﺯﯼ ﺑﻮﺩ؟
    ﭼﻮﭘﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﻠﺪ ﻧﺒﻮﺩﻡ!
    ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻧﺎﭼﺎﺭﯼ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺩﻓﻦ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ.
    ﺷﺐ ﻫﻨﮕﺎﻡ، ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺅﯾﺎ ﭘﺪﺭﺵ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺭﺩ.
    ﺍﺯ ﭘﺪﺭ ﭘﺮﺳﯿﺪ:
     ‏«ﭼﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺭﺍﺣﺖ ﻭ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺍﯼ؟‏»
    ﭘﺪﺭﺵ ﮔﻔﺖ: ‏ﻫﺮ ﭼﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﺩﻋﺎﯼ ﺁﻥ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ.
    ﻣﺮﺩ، ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﻨﺎﺯﮤ ﭘﺪﺭﺵ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﭼﻪ ﺩﻋﺎﯾﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ؟
    ﭼﻮﭘﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ‏«ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺁﻣﺪﻡ ﻭ ﺍﺭﺗﺒﺎﻃﯽ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﻦ ﻭ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ،
    ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﮔﻔﺘﻢ:
    ‏«ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ، ﺍﻣﺸﺐ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ، ﯾﮏ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽ ﺯﺩﻡ.
     ﺣﺎﻻ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ، ﺍﻣﺸﺐ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺗﻮﺳﺖ. ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﻭ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟‏»

    ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪﺍﯼ ﺁﻥ ﭼﻮﭘﺎﻥ
    ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻋﺎﯼ ﯾﮏ ﺩﻝ ﺻﺎﻑ، ﺍﺯ ﺻﺪ ﻧﻤﺎﺯ ﯾﮏ ﺩﻝ ﭘﺮﺁﺷﻮﺏ ﺑﻬﺘﺮ است.

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
تعداد صفحات : 470 ... 7 8 9 10 11 12 13 ...
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات