جمعه 21 خرداد 1395 02:02 ب.ظ
نظرات ()
الان دقیقا ٢۴ ساعت میشه که من هیچی نخوندم و واقعا دیگه خسته و بی حوصلم! نه حس و حال خوندن فرانسه رو دارم نه نوشتم مقاله برای نمایشنامه هایی که این ترم خوندیم و نه صناعات ادبی ... خدایا به کی بگم خستم؟!!
- حبیب هم که رفت :-( مرد تنهای شب در تنهایی زمین رو تنها گذاشت و رفت ... کسی که مردم اونهمه باهاش خاطره داشتن اینجوری ما رو ترک کرد! من چجوری قراره برم؟ بعد از عمری گمنامی و تنهایی در تنهایی یا .... ؟! با درد و رنج یا در خواب و در آرامش؟!... :'(