جمعه 9 مرداد 1394 08:50 ق.ظ
نظرات ()

نمی دونم این روزها چرا «همه یا عکاس هستن یا مدل»؟! یعنی همیشه ی خدا بین دو گروه از جماعت آویزون بودم و نتونستن منو یجوری مثل بچه آدم رده بندی کنن! می ترسم زیست شناس ها بعدها با تحقیق روی من، من رو توی رده بندی جانوران هم قرار ندن! 
یعنی اینقدر که بعضی ها از خودشون و در و دیوار و فلافلی سر کوچشون و بستنی آلاسکا خوردنشون و چه و چه پست میذارن من پستم نمیاد (!) نمی دونم! شاید علتش مختصر کسالت و خستگی ای هستش که یه عمره توی وجودمه. شاید هم روغن چراغ ذوقمون ته کشیده و فیتیله سوزونده! حکما قدما هم فرمودن که: «عقل سالم در بدن سالم است» و غیره ...
احتمالا خودمون بی احتیاطی کرده، دم باد نشسته، چاییدیم! لابد عن قریب جوشانده و دم کرده ی گل گاوزبان و سنبل الطیب و قدومه و اسطوخدوس و پر سیاوشان و قس علی هذا به حالمان افاقه نموده و شنگول بشویم و بر خلاف حالا که دو کلمه می نویسیم چهار تا سرفه بکنیم و چه بسا ده جمله بنگاریم بی هیچ سرفه و تپقی!
البته مظلوم نمایی نمی کنیم. ولی این روزها هر کی ما را دیده، گفته:«بمیرم الهی، گردنت به نازکی «مو» بود، نازک تر شده ... مشمشه نگرفته باشی خوب است!» عجب روزگاری شده. هر کس به جای ما بود، جملات گریه آور می نوشت، ما به حکم وظیفه، حرف های خنده دار می زنیم!
ختم کلام آن که: حالمان خوش نیست. ناخوشیم! مریض احوالیم!
البته شاید با یک ب-کمپلکس و قرص زیر زبانی روزبانی و از اینجور قر و فرها هم فشارمون سر جاش بیاد و باز شنگول بشیم!
عرض قابل عرضی نبود ولی لاکردار دیشب که لپ تاپ رو روشن نمودیم که یه پست الکی ول کنیم توی فضای مجازی مادر فرمودن بریم خونه مادربزرگه و ما هم که از خدا خواسته پریدیم و آماده شدیم و رفتیم که ماجراهای عروسی عمویمان پیش اومد. ولی چون پست طولانی میشه پیش نویس می کنم و فردا پس فردا می ندازمش توی فضای مجازی که جبران کم کاری هام بشه (انگار که می خوان سر برج بهم حقوق بدن از نوشتن این خزعبلاتم!)
: دیشب یهو یاد مرحوم «دکتر مهدی حمیدی شیرازی» افتادم. یادم اومد سر کلاس فارسی عمومی استاد یه مطلب راجع به سیستم تک همسری قوها خونده بود بعدش هم شعر زیبای «قو»:
توضیحات:
قوها پرندگان زیبا و از مخلوقات خارقالعاده خداوند هستند که به سبب تک همسری در طول عمر (monogamy) به سمبل عشق و وفاداری در بسیاری از فرهنگها تبدیل شدهاند. اگر چه پدیده تکهمسری در بین پندگان تا نود درصد (در برابر هفت درصد در پستانداران) وجود دارد، اما نکته متمایز کننده این دسته از غازیان نظریاتی است که در مورد مرگآگاهی آنها خصوصا گونه قوهای گنگ (Mute Swan) وجود دارد.در افسانههای قدیمی آمده که قوی گنگ در طول عمر هیچ صدایی تولید نمیکند و تنها در نزدیکی لحظات مرگ، به گوشهای دنج پناه برده و آوازی زیبا به عنوان اختتامیه عمر عاشقانه خود میخواند که با اتمام آواز جانش را از دست میدهد. در اسطورههای قدیمی ذکر شده که قو در لحظات مرگ به محل اولین جفتگیری خود مراجعت کرده و آواز سر میدهد. اصطلاح “آواز قو” به معنی آخرین کار باشکوه یک فرد یا یک مجموعه برگرفته از همین افسانهها است.
[منبع: اینترنت]
شعر(چون حال نداشتم تایپ کنم تصویرش رو از ویکی پدیا گرفتم و گذاشتم!):


یعنی اینقدر که بعضی ها از خودشون و در و دیوار و فلافلی سر کوچشون و بستنی آلاسکا خوردنشون و چه و چه پست میذارن من پستم نمیاد (!) نمی دونم! شاید علتش مختصر کسالت و خستگی ای هستش که یه عمره توی وجودمه. شاید هم روغن چراغ ذوقمون ته کشیده و فیتیله سوزونده! حکما قدما هم فرمودن که: «عقل سالم در بدن سالم است» و غیره ...
احتمالا خودمون بی احتیاطی کرده، دم باد نشسته، چاییدیم! لابد عن قریب جوشانده و دم کرده ی گل گاوزبان و سنبل الطیب و قدومه و اسطوخدوس و پر سیاوشان و قس علی هذا به حالمان افاقه نموده و شنگول بشویم و بر خلاف حالا که دو کلمه می نویسیم چهار تا سرفه بکنیم و چه بسا ده جمله بنگاریم بی هیچ سرفه و تپقی!
البته مظلوم نمایی نمی کنیم. ولی این روزها هر کی ما را دیده، گفته:«بمیرم الهی، گردنت به نازکی «مو» بود، نازک تر شده ... مشمشه نگرفته باشی خوب است!» عجب روزگاری شده. هر کس به جای ما بود، جملات گریه آور می نوشت، ما به حکم وظیفه، حرف های خنده دار می زنیم!

ختم کلام آن که: حالمان خوش نیست. ناخوشیم! مریض احوالیم!

البته شاید با یک ب-کمپلکس و قرص زیر زبانی روزبانی و از اینجور قر و فرها هم فشارمون سر جاش بیاد و باز شنگول بشیم!

عرض قابل عرضی نبود ولی لاکردار دیشب که لپ تاپ رو روشن نمودیم که یه پست الکی ول کنیم توی فضای مجازی مادر فرمودن بریم خونه مادربزرگه و ما هم که از خدا خواسته پریدیم و آماده شدیم و رفتیم که ماجراهای عروسی عمویمان پیش اومد. ولی چون پست طولانی میشه پیش نویس می کنم و فردا پس فردا می ندازمش توی فضای مجازی که جبران کم کاری هام بشه (انگار که می خوان سر برج بهم حقوق بدن از نوشتن این خزعبلاتم!)

توضیحات:
قوها پرندگان زیبا و از مخلوقات خارقالعاده خداوند هستند که به سبب تک همسری در طول عمر (monogamy) به سمبل عشق و وفاداری در بسیاری از فرهنگها تبدیل شدهاند. اگر چه پدیده تکهمسری در بین پندگان تا نود درصد (در برابر هفت درصد در پستانداران) وجود دارد، اما نکته متمایز کننده این دسته از غازیان نظریاتی است که در مورد مرگآگاهی آنها خصوصا گونه قوهای گنگ (Mute Swan) وجود دارد.در افسانههای قدیمی آمده که قوی گنگ در طول عمر هیچ صدایی تولید نمیکند و تنها در نزدیکی لحظات مرگ، به گوشهای دنج پناه برده و آوازی زیبا به عنوان اختتامیه عمر عاشقانه خود میخواند که با اتمام آواز جانش را از دست میدهد. در اسطورههای قدیمی ذکر شده که قو در لحظات مرگ به محل اولین جفتگیری خود مراجعت کرده و آواز سر میدهد. اصطلاح “آواز قو” به معنی آخرین کار باشکوه یک فرد یا یک مجموعه برگرفته از همین افسانهها است.
[منبع: اینترنت]
شعر(چون حال نداشتم تایپ کنم تصویرش رو از ویکی پدیا گرفتم و گذاشتم!):

هفتم فروردین ماه 1320
و این آهنگ که می تونید دانلودش کنید: دانلود
-----------------------------------------
پاپستی: عنوان پست هم شعری از دکتر حمیدی شیرازی هستش که مربوط میشه به معشوقش که قرار ازدواج با هم داشتن و بعد از مدتی بی خبری از معشوق به شیراز برای اطلاع از احوال معشوق برمی گرده که در کمال ناباوری او را ازدواج کرده و حتی با شکم برآمده و آبستن از رقیب عشقی خود می بیند.




این شعر عجیب بیانگر حال ایشون هست در سال های بعد که عباس کیارستمی (کارگردان معروف) که دیوان حمیدی رو از بر بوده و خودش رو سرزنش می کرده که چرا همچین اشعاری رو حفظ کرده (به تعبیر خودش: مثل کسانی که خالکوبی کرده اند و پشیمان شده اند) ایشون رو توی سفارت ایران در لندن میبینه اون هم در بستر بیماری و این شعر خودشون رو براشون می خونه:
خسته من، رنجور من، بیمار من بی بال و پر من / تا سحر بیدار من، همدرد مرغان سحر من // پر شکسته من، بلاکش من شیدای کمر من / سوخته من، کوفته من، کشته من اختر ثمن من // دشمنی ها کرد با من طالع من اختر من / وای بر من وای بر من که اشک از گوشه چشمانشون سرازیر میشه تا جایی که به اینجای شعر میرسه: گفتمت دیگر نبینم باز دیدم باز دیدم / در دو چشم دل فریبت عشق دیدم ناز دیدم // قامت طناز دیدم گونه ی غماز دیدم / برگ گل دیدم، میان برگ گل شیراز دیدم // دیدم آن بیدی که هر روز آمدی آن جا بر من / وای بر من وای بر من . و اینکه وقتی توی شعر به کلمه «شیراز» میرسن اشک دکتر حمیدی بیش از پیش سرازیر میشه ...
توضیحات تکمیلی و کامل تر رو اگه دوست داشتین می تونین از اینجا و اینجا بخونین ...
باز هم شرمند بابت پرچانگی ها
-----------------------------------------
پاپستی: عنوان پست هم شعری از دکتر حمیدی شیرازی هستش که مربوط میشه به معشوقش که قرار ازدواج با هم داشتن و بعد از مدتی بی خبری از معشوق به شیراز برای اطلاع از احوال معشوق برمی گرده که در کمال ناباوری او را ازدواج کرده و حتی با شکم برآمده و آبستن از رقیب عشقی خود می بیند.





این شعر عجیب بیانگر حال ایشون هست در سال های بعد که عباس کیارستمی (کارگردان معروف) که دیوان حمیدی رو از بر بوده و خودش رو سرزنش می کرده که چرا همچین اشعاری رو حفظ کرده (به تعبیر خودش: مثل کسانی که خالکوبی کرده اند و پشیمان شده اند) ایشون رو توی سفارت ایران در لندن میبینه اون هم در بستر بیماری و این شعر خودشون رو براشون می خونه:
خسته من، رنجور من، بیمار من بی بال و پر من / تا سحر بیدار من، همدرد مرغان سحر من // پر شکسته من، بلاکش من شیدای کمر من / سوخته من، کوفته من، کشته من اختر ثمن من // دشمنی ها کرد با من طالع من اختر من / وای بر من وای بر من که اشک از گوشه چشمانشون سرازیر میشه تا جایی که به اینجای شعر میرسه: گفتمت دیگر نبینم باز دیدم باز دیدم / در دو چشم دل فریبت عشق دیدم ناز دیدم // قامت طناز دیدم گونه ی غماز دیدم / برگ گل دیدم، میان برگ گل شیراز دیدم // دیدم آن بیدی که هر روز آمدی آن جا بر من / وای بر من وای بر من . و اینکه وقتی توی شعر به کلمه «شیراز» میرسن اشک دکتر حمیدی بیش از پیش سرازیر میشه ...
توضیحات تکمیلی و کامل تر رو اگه دوست داشتین می تونین از اینجا و اینجا بخونین ...
باز هم شرمند بابت پرچانگی ها
زیاده عرضی نیست!
معلوم الحال
معلوم الحال