جمعه 30 آذر 1397 11:06 ب.ظ
نظرات ()
امشب بخاطر یک دقیقه بیشتر همه دارن خودشون رو پاره میکنن !
همه هم اتاقیا رفتن پیش خانواده و تنها دارم برای میان ترم تستینگ فردا میخونم!
اونم چه خوندنی؟... نیم ساعت روی یک جمله خیره میشم و هی میخونم و میخونم و میخونم . . . غرق تو رویاهامم.
این روزا اینقدر که غرق در وهم و خیالم توی دنیای واقعی نیستم. دارم از خودم بیزار میشم.
پنجمین یلدای خوابگاهیم رو دارم میگذرونم.
پارسال با مهدی بودم.
سالهای قبل رو یادم نمیاد !
دلتنگم . نمیدونم دل تنگ چی؟
دل تنگ خونه وخانواده که نیستم ... یعنی فکر نمی کنم باشم، چون تا زنگ نزنن و هبر نگیرن من زنگ نمیزنم و پیام نمیدم. زنگم میزنن هم کوتاه و سریع جواب میدم که زود مکالمه م تموم بشه .
...
لعنت به این گوشی که به عمر زندگی دانشجوییمه و نمیذاره دو کلام با شماها هم حرف بزنم . عمر من و این گوشی دیگه سراومده
ببین چ فرهیخته م! با همچو منی، چه میخای از دنیا دیگه؟!