جمعه 1 مرداد 1395 03:05 ق.ظ
نظرات ()
امشب بیا که تشنه ی یک هم نشینی ام
دیگر امید نیست که فردا ببینی ام
فردا، مرا -تمام مرا- باد می برد
ای کاش، جای باد، تو امشب بچینی ام
***
دو دلم اول خط نام خدا بنویسم
یا که رندی کنم و اسم تو را بنویسم
صاحب قبله و قبله دو عزیزند ولی
خوش تر آن است من از قبله نما بنویسم
بعد یک عمر ببین دست و دلم می لرزد
که من و تو به هم آمیزم و ما بنویسم
من و تو چون تن و جانند مخواه و مگذار
این دو را باز همین طور جدا بنویسم
«خلیل ذکاوت»
* چند بیت هم به صلاح دید خودم حذف شد :) بالاخره چند تا بیت باید قربانی (sacrifice) بشن تا دو تا جوون به هم برسن :-D
چن وختی بود نیومده بودم انتظار داشتم دوسه تا پست جدید ببینم دیدم هیچی نیییسسستتت یه دونه رمز دار !
من رمز میخوام گفته باشم ! :)))
البته هرجور صلاح میدونی :)
روز های خوشی رو برات آرزومندم :))
شراره کجا بود ؟!از ته کَندم :/
خوش اومدم:))
واقعا سنگین بود اینایی که گفتین.ادامش بمونه برا بعد....
مهمونی از اون مهمونیا كه تنهام خخخ
چه خوب داری سرو سامون میگیری؟ :))
بسی قشنگ بودن این ابیات :)
ولی من همچنان غم نخوندن زبان رو دلم سنگینی میکنه.
میخوام تابستونی خودم برم دنبالش و یه چیزایی یاد بگیرم.(بدون رفتن ب کلاس).
خداکنه پیرروز شم